سیسی، ناصر نیست

Published by BBC Persian

فیلد مارشال عبدالفتاح السیسی را تا همین دو، سه سال پیش هیچ کس، هیچ جا نمی‌شناخت اما امروز او شاید محبوب‌ترین مرد مصر باشد.

او چهره اصلی نظامیانی است که در پی سرنگونی محمد مرسی،‌ رئیس‌جمهور اخوان المسلمینی مصر در ژوئیه ۲۰۱۳، به قدرت رسیدند.

امروز قنادی‌ها عکسش را روی کیک‌ می‌گذارند، خوانندگان مردمی به نامش ترانه می‌خوانند و دختران جوان آرزوی عروسی‌اش را می‌کنند. در صحنه سیاست اکثرِ نیروهای اصلی لیبرال و مترقی پشتش صف بسته‌اند.

این بود که وقتی روزنامه‌ای کویتی هفته گذشته گفت او نامزد ریاست‌جمهوری خواهد شد، خیلی‌ها پیروزی‌اش را قطعی دانستند.

اما وقتی به پوسترهایی که در طرفداری‌اش به خیابان می‌آورند دقت کنیم، بیش از چهره خود او، چهره دیگری قابل توجه است: جمال عبدالناصر، سرهنگی که انقلاب سال ۱۹۵۲ را رهبری کرد و در طول هجده سالی که بر مصر حکم راند، این کشور را وارد جهان مدرن کرد.

آیا این مقایسه موجه است؟ می‌توان سیسی را ناصر دیگری دانست؟

هر چه باشد نه تنها پسرِ او، عبدالحکیم عبدالناصر، هم به حمایت سیسی آمده که اصلی‌ترین سیاستمدار ناصریستِ مصر، حمدین صباحی، هم یک بار او را با ناصر مقایسه ‌کرد (البته صباحی همین هفته اعلام نامزدی در انتخابات کرد؛ باید دید علیه سیسی به میدان خواهد آمد یا نه).

اما سیسی، به رغم بعضی شباهت‌های ظاهری، ناصر نیست و نخواهد بود. این خود سرنخ خوبی از جایگاه او در مصر و رابطه‌اش با انقلاب این کشور به دست می‌دهد.

سوسیالیسمِ ناصر

ناصر، که در آغاز جنگ سرد به قدرت رسید، هرگز وارد بلوک شرقِ نشد اما در جهتِ سوسیالیستی سیاست‌هایش شکی نبود. او آمده بود تا نظم اقتصادی کهن مصر را دگرگون کند و مصری نو بسازد.

در سال ۱۹۵۶، کانال سوئز را ملی کرد و برای دفاع از آن با دو قدرت پیر امپریالیستی منطقه، بریتانیا و فرانسه، به اضافه اسرائیل، شاخ به شاخ شد و آنها را بیرون کرد. تا پایان سالِ بعد تمام دارایی‌های بریتانیا و فرانسه (از جمله صنایع تنباکو، سیمان، داروسازی، فسفات)‌ را ملی‌سازی کرد. کارخانه فولاد حلوان را به راه انداخت تا بزرگترین کارخانه مصر باشد و ده‌ها هزار کارگر تا همین امروز در آن‌جا کار می‌کنند. آمریکایی‌ها که بودجه‌شان را پس کشیدند، سدِ اسوان را با بودجه شوروی ساخت تا کشاورزی در رود نیل دیگر معطلِ سیل‌ّهای فصلی نباشد.

بر پایه چنین اقتصادی، او اصلاحات ارضی وسیع، آموزش و پرورش رایگان (تا سطح دانشگاه و نه فقط برای مصری‌ها که برای تمام اعراب)، خدمات درمانی، اشتغال کامل و مسکن ارزان و فراوان را در اختیار شهروندان کشورش قرار داد. این بنیان محبوبیت انقلاب ناصری بود.

دولت نظامیان اما مدام صحبت از “ثبات” اقتصادی می‌کند و هر چه اعتصاب‌های کارگری را سرنگون کرده دستی به سرمایه‌داری مصر نزده است. بیهوده نیست که نجیب ساویرس، میلیاردر، از حامیان سیسی است.

ناصر، رهبری فرای مرزهای مصر

ناصر رهبر نه فقط مصری که محبوب کل جنبش انقلابی عرب بود. او پروژه‌اش را برای کل منطقه، از میان بردن مرزهای مصنوعی که با قلمِ استعمارگران کشیده شده بود و اتحاد جهان عرب در قالب یک ظرف سیاسی و اقتصادیِ مشترک تعریف می‌کرد.

این آرمان امروز شاید فراموش‌شده باشد اما آن روز در صدر آمال ترقی‌خواهان جهان عرب قرار گرفت. در اردن، عراق، سوریه، یمن (هم شمالی و هم جنوبی)، لبنان و فلسطین، نیروهای طرفدار اتحاد عرب در مقاطعی دست بالا را پیدا کردند. بیهوده نبود که شیوخ عربستان سعودی، حافظان نظم سنتی منطقه، از صدای ناصر که می‌گفت نفتِ جزیره‌العرب باید به دست تمام اعراب برسد بر خود می‌لرزیدند.

اما منادیان انقلاب عرب در منطقه (که از همان ژانویه ۲۰۱۱ عکس ناصر را، از تونس تا دمشق، به یاد آرمان‌هایش به خیابان آوردند) در چهره سیسی، بیشتر کسی را می‌بینند که انقلاب را زیر چکمه نظامیان آورده تا کسی که منافع آن‌را پیش می‌برد.

طرفه آن‌جا که سیسی جشن سالگرد “جنگ اکتبر” (سوئز ۱۹۵۶) را نه با حضور نمایندگان انقلاب‌های منطقه که با حضور وزرای دفاع امارات، عراق، بحرین، مراکش و اردن، برگزار کرد؛ کسانی که نیاکان سیاسی‌شان چشم دیدن ناصر را نیز نداشتند.

کدام سکولاریسم؟ از ناصر تا سیسی

از زمینه‌های تشابه ناصر و سیسی را سرکوب “اخوان مسلمین” و مقابله با اسلام‌گرایی می‌دانند. اما آیا سکولاریسمی که ناصر دنبال می‌کرد مشابه سیسی است؟

برای ارزیابی در این زمینه باید به مساله فرهنگ بپردازیم. فرهنگ زمان ناصری کدام بود و فرهنگی که سیسی و نظامیان حاکم تداعی می‌کنند، کدام است؟

قاهره امروز آن‌قدرها از تصویر زمان ناصری‌اش فاصله گرفته که برای یافتن دریچه‌ای به آن سال‌ها باید به ادبیات رجوع کنیم. مثلا “آپارتمانی به نام آزادی”، رمان نوشته غازی الغصیبی که آن روزها جز دانشجویان عربی بود که در مصر درس می‌خواند (و بعدها وزیر کار عربستان شد). آن اعرابی که از جوامع قبیله‌ای خود به قاهره می‌آمدند به واقع فرهنگِ “آزادی” را استنشاق می‌کردند و محو گشایش سیاسی و فرهنگی موجود می‌شدند. قاهره چون چشمه‌ای جوشان بود که بهترین محصولات هنر عرب از دل آن بیرون می‌آمد: از تئاترِ آوانگارد تا نوای جادوییِ ام کلثوم و عبدالوهاب، که روی امواج رادیوی نوپا، تمام جهان عرب را پر می‌کرد. برای اولین بار نویسنده‌ای از جهان عرب جایزه نوبل را دریافت کرد (نجیب محفوظ). سالی بیش از ۱۰۰ فیلم در مصر تولید می‌شد.

آری، ناصر سکولار و طرفدار عقب زدن اسلام‌گرایی و سنت‌گرایی بود اما این فقط جنبه نفی نداشت و جنبه اثباتی آن خلق فرهنگ عربی فرای جدایی‌های قومی و مذهبی بود؛ فرهنگی مترقی و جوشان.

اما هر کس به سخنرانی‌های سیسی گوش کند، می‌بیند که ذره‌ای از آن زبان فاخر و زیبای ناصر را با خود ندارد؛‌ در حرف‌هایش مدام آیات قرآنی بی‌ربط می‌آورد و خبری از عزم تحول‌خواهی مدرن در او نیست. و تازه بر حجاب اسلامی پوشیدن همسرش هم افتخار می‌کند.

بالاخره در یک کلام وصف جایگاه فرهنگی او را می‌توانیم با یادآوری اولین بروز حضورش در صحنه سیاست به پایان برسانیم. این او بود که اولین بار اعتراف کرد نظامیان حاکم، از معترضین زنِ زندانی شده، آزمایش بکارت گرفته‌اند و از این عمل به بهانه “حفاظت از سربازان و افسران در مقابل اتهامات تجاوز” دفاع هم کرد. آیا این نگاه فرهنگی را با نگاه زمان ناصر می‌توان مقایسه کرد؟

ناصرِ زمان ما کجاست؟

در این زمانه قحط‌ الرجال تعجبی نیست که مصری‌ها به دنبال ناصر جدیدی بگردند. آمال جنبش ناصری (از میان بردن مرزهای مصنوعی، رهاییِ فلسطین، عدالت اجتماعی برای همگان، مدرنیزاسیون، برقراری کرامت انسانی) امروز نیز آمال انقلاب عرب هستند.

اما دلیل اصلی ناکامی خود ناصر را هم می‌توان کمبود دموکراتیک دانست. این بود که پروژه بزرگش برای اتحاد جهان عرب گرفتار حقیرترین رقابت‌های سیاسی شد و شکست خورد. پس از مرگ ناصر، دستاوردهای آن جنبش به سرعت پس گرفته شد و طولی نکشید که ابر سیاهِ بنیادگرایی اسلامی ظهور کرد. آن میلیون‌ها مردمی که در سراسر جهان عرب همیشه به پشتیبانی او به خیابان می‌آمدند ظرف‌هایی برای ادامه راه ترقی نداشتند.

انقلابیون امروز شاید به این نتیجه برسند که برای ادامه آن راهی که ناصر نیمه‌تمام گذاشت نه به یک “ابرمرد” که سازماندهیِ آن میلیون‌ها نفری نیاز دارند که جنبش ناصری کمک کرد برای اولین بار پا به صحنه تاریخ بگذارند. ناصرِ نوین آن‌وقت می‌تواند نماینده چنین جنبشی باشد.

در چنته سیسی اما چنین چیزهایی پیدا نمی‌شود. او آمده تا انقلاب مصر را سد کند و نه که پیش براند. سیسی، چهره‌ای تصادفی است که هیچ بعید نیست به فراموشی سپرده شود.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *