Published by BBC Persian
رئیسجمهور پیری که مشکلات وخیم جسمانی دارد؛ این تصویری آشنا برای مردم جهان عرب و از جمله الجزایر است.
آن دسته از این مردم که امیدوار بودند بالاخره شاهد پایان حکومت عبدالعزیز بوتفلیقه باشند شنبه هفته گذشته غافلگیر شدند.
او از سال ۱۹۹۹ سر کار بوده و تا همین حالا طولانیترین دوره ریاستجمهوری تاریخ کشور را داشته است.
“جبهه آزادیبخش ملی”، حزب حاکم، اعلام کرد بوتفلیقه در سال آینده برای بار چهارم نامزد ریاستجمهوری میشود. این در حالی است که او امسال چند ماهی در پاریس بستری بود و در ماه آوریل حتی اعلام کرده بود وقت نسل او، که از استقلال کشور تا کنون سر کار بودهاند، بالاخره به پایان رسیده است.
خبر ورود مجدد بوتفلیقه اما درست در روز ۱ نوامبر اعلام شد، یعنی در ۵۹امین سالروز شلیک اولین گلولههای جنگ استقلال الجزایر به دست “جبهه”. جنگی که در ۱۹۵۴ آغاز شد و پیشقراول جنبشهای ضداستعماری آن روزها و محبوب چپها و مترقیان سراسر جهان بود.
بوتفلیقه در آن هنگام ۱۷ سال بیشتر نداشت اما تنها ۲ سال بعد وارد ارتش استقلالطلبان الجزایری شد. از این رو او پلی زنده بین دو موج انقلابی عرب با فاصله نیم قرن است. گرچه اینبار او در سوی دیگر این موج قرار دارد.
بهار عرب
در الجزایر اما عوامل مختلفی باعث شدند انقلاب هرگز مثل تونس و مصر پا نگیرد.
یکی این واقعیت بود که وضعیت جوانان عمدتا بیکار الجزایر هر چقدر هم بد بود، ذخایر عظیم گاز و نفت این کشور باعث میشد از خیلی لحاظ بیشتر شبیه شیخنشینهای خلیج باشد. الجزایر دومین صادرکننده گاز به اتحادیه اروپا است و با بعضی تخمینها صاحب سیزدهمین ذخایر ارزی جهان. این است که بوتفلیقه توانست مثل شیوخ عربستان و کویت با اعطای امتیازاتی سریع به جوانان آتش را بخواباند.
از سوی دیگر، مردم الجزایر هرچقدر که از اوضاع ناراضی باشند، “دهه سیاهِ” ۱۹۹۰ را هم بخاطر دارند؛ در این دهه بود که جنگ خونین داخلی بین اسلامگرایان و ارتش از الجزایر چیزی مثل سوریه امروز ساخته بود. بوتفلیقه برای بسیاری نماینده پایان آن اوضاع است.
وعدههای بهاری
اما چهره بوتفلیقه که اکنون در سن ۷۷ سالگی حاضر به کنار رفتن از گود نیست به چند تعبیر نمادی است از آینده نامعلومی که جهان عرب پیش رو دارد.
با گذشت قریبِ سه سال از در گرفتن “بهار عرب” که بر اکثریت قریب به اتفاق کشورهای عربی تاثیری گذاشت، رهبران غیردموکراتیک در تنها چهار کشور کنار رفتهاند (مصر، تونس، لیبی، یمن.)
این کشورها هر یک روند سیاسی پرتلاطم خود را طی میکنند و به نظر میرسد در هیچ کدام هنوز نظام نوینی برنیامده که پاسخگوی خواستههای جنبش انقلابی ۲۰۱۱ باشد.
بوتفلیقه اما فقط یادآور دیرپایی رهبران کهن منطقه نیست. نام او و حزبش ناخودآگاه یادآور چالشهای موج انقلابی دیگری نیز هست؛ نیای “بهار عربِ” که نیم قرن قبل منطقه را در مینوردید.
بخش بزرگی از جهان آن روزها هنوز مستعمره چند قدرت معدود اروپایی بود. دولتهای استقلالیافته جهان سوم که روی موج انقلابهای ضداستعماری و اغلب با شعارهای سوسیالیستی به قدرت میرسیدند وعدههای بسیاری را بشارت میدادند.
یکی از محبوبترین اینها جنبش استقلال الجزایر بود که از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ درگیر جنگی خونین با فرانسه بود.
فرانسه بیش از یک قرن بود که الجزایر را در استعمار داشت (و اصلا مرزهای آنرا خود کشیده بود) و به علاوه بیش از یک میلیون اروپایی در این کشور سکنی گزیده بودند. آنها شامل حداقل ۱۰ درصد جمعیت این کشور میشدند (و این میزان در شهرهای اصلی، مثل الجزیره پایتخت، چندین برابر بود) و اکثرا مخالف تند و تیز هرگونه اعطای حقوق به جمعیت بومی بودند.
معروفترین چهرههای چپ فرانسه در مدح انقلاب الجزایر میگفتند و مینوشتند.
در سپتامبر ۱۹۶۰، “بیانیه ۱۲۱ نفر” منتشر شد که روشنفکران امضاکننده آن رسما از جنبش استقلال حمایت کردند و استفاده از شکنجه توسط دولت فرانسه را محکوم کردند.
رویاهای انقلابی و بناپارتیسم دولتی
بلندترین صدای روشنفکری حامی این انقلاب اما فرانتس فانون، روانپزشک مارتینیکتبار، بود که بخش عمدهای از زندگی خود را وقف حمایت مادی و معنوی از “جبهه” کرد و خود نیز به نیروهای این حزب پیوست.
فانون کتابی با نام “استعمار در حال مرگ” در شرح تصویر خود از آینده الجزایر نوین نوشت. در این ملک نوین قرار بود تمام عقبماندگیهای جهان کهن کنار بروند و تمام پیشرفتهای جهان مدرن به کف بیایند.
فانون در دسامبر ۱۹۶۱ از سرطان خون در گذشت و پیروزی را هرگز به چشم ندید. اما بوتفلیقه، که موقع استقلال ۲۵ سال داشت، یکی از همان “مردان مبارزی” بود که قرار بود الجزایر نوین را بسازند. اما تحولات آتی این کشور، مثل بسیاری کشورهای استقلالیافته دیگر، هر نتیجهای داشتند، به نظر دور از آن آرمانهای انقلابی که فانونها از آن مینوشت، بودند.
چنانکه بعضی صداها در چپ جهانی (از جمله تد گرانت، تروتسکیست بریتانیایی) پیشبینی کرده بودند عقبماندگی اقتصادی در این کشورها بنیان بناپارتیسم دولتی شد. به جای آن جوامع دموکراتیک سوسیالیستی که انتظار آن میرفت، دولتهای تکحزبی شبهاستالینی ظهور کردند که الگویشان یا مسکو بود یا پکن.
این نظامها البته با اتکا به کنترل مرکزی منابع، دستاوردهایی برای مردم داشتند که طی کردن راه توسعه و ارائه خدمات درمانی و تحصیلات رایگان از شمار آنها بود؛ خدماتی که در الجزایر نیز ممکن شد.
در الجزایری که آن همه نفر در سراسر جهان به آن امید بسته بودند بناپارتیسم سیاسی یکی از تلخترین شکلهایش را به خود گرفت.
جنگ قدرت
انقلابیون متعددی که “جبهه” را تشکیل میدادند به جان یکدیگر افتادند. بنبلا در سال ۶۵ در کودتایی به رهبری وزیر دفاع خود، هوآری بومدین، سرنگون شد. بوتفلیقه همچنان وزیر امور خارجه باقی ماند و از نزدیکترینهای بومدین بود.
در الجزایری که آن همه نفر در سراسر جهان به آن امید بسته بودند بناپارتیسم سیاسی یکی از تلخترین شکلهایش را به خود گرفت
پس از مرگ زودهنگام بومدین در ۱۹۷۸، بوتفلیقه از نامزدهای اصلی برای جانشینی او به حساب میآمد. او نماینده جناح راست حزب حاکم بود که خواهان لیبرالیزه کردن اقتصاد و کنار گذاشتن میراث سوسیالیستی انقلاب بود.
اما در دعوای بوتفلیقه و رقیبش از جناح چپ حزب (یحیاوی)، این سرهنگی میانهرو و گوشبهراه به نام شاذلی بنجدید بود که با حمایت ارتش سر کار آمد.
در جو دهه ۸۰ بنجدید همان راه دلخواه بوتفلیقه را طی کرد و اقتصاد را قدم به قدم باز کرد و واژه “سوسیالیستی” و اسم “جبهه” را از قانون اساسی کنار گذاشت. خود بوتفلیقه ولی مورد تعقیب قضایی قرار گرفت و متهم شد میلیونها دلار را در سالهای وزارتش اختلاس کرده است.
طولی نکشید که ورق دوباره برگشت. اعتراضات مردمی در نتیجه عواقب اجتماعی اصلاحات بنجدید، دولت او را بیثبات کرد. در شرایطی که چپها (و از جمله حزب کمونیست الجزایر که روزگاری از ستونهای محکم “جبهه” حساب میشد) سرکوب شده بودند، این نیروهای اسلامگرا بودند که از موقعیت بهره جستند.
ارتش پیروزی آنها در انتخابات ۱۹۹۱ را تاب نیاورد و دست به کودتایی نظامی زد. در سال ۱۹۹۹ این بوتفلیقه بود که با حمایت ارتش سر کار آمد و توانست اوضاع را آرام کند.
در سال ۲۰۰۴ بوتفلیقه در انتخاباتی که ناظرین بینالمللی اعتبار آن را تایید کردند پیروز شد. مردم این، سرباز قدیمی وجده را نماد پایان سالهای سیاه جنگ داخلی میدیدند. بوتفلیقه سپس قانون اساسی را عوض کرد تا در سال ۲۰۰۹ نیز با بیش از ۹۰ درصد پیروز انتخابات شود. کمتر کسی به خود جرات داده بود مقابل او نامزد شود.
باید دید که این بار کسی مقابل او به میان خواهد آمد یا نه؟
طلوع بهار جدید عرب باعث شده بسیاری از جوانان و مردم فکر کنند لایق شرایط بهتری هستند و خواهان کنار زدن پیرمردان “جبهه” شوند.
این پیرمردان شاید روزهای جوانی خود را که رویای جهانی دیگر در سر میپروراندند به یاد داشته باشند و عزم انقلابی جوانان امروز را بفهمند. اما این جوانان هم با دیدن قامت بوتفلیقه که با این حال همچنان در پی حفظ قدرت است باید درسهای انقلاب پیشین عرب، چالشهای آن و آن رویاهایی که سوخت شدند فرابگیرند تا شاید آینده متفاوتی برای جهان عرب ممکن باشد.