Published by Iranwire
اگر «دونالد ترامپ» را با «محمود احمدینژاد» مقایسه کنیم، «استیون بنون» بیشک «اسفندیار رحیم مشایی» او است.
مقایسه البته همیشه محدودیتزا است. قبلا مشایی را با «راسپوتین»، مرد مرموزی که نفوذ عجیبی بر «نیکولای دوم»، آخرین تزار روسیه داشت هم مقایسه کرده ام. این جا هم منظورم مردی عجیب و غریب است که قرار است بسیار نزدیک به ترامپ باشد اما بسیاری از ریشسفیدهای جنبش محافظهکاری و حزب جمهوریخواه امریکا حتما او را «انحرافی» خواهند دانست.
ترامپ دو روز پیش اعلام کرد این چهره راست افراطی به عنوان «استراتژیست ارشد» و «مشاور ارشد» وی منصوب شده است. این سمت البته کمی گنگ است اما بیانیه رییسجمهوری جدید، شکی در اهمیت موقعیت تازه بنون باقی نگذاشت.
در این بیانیه، یک نفر دیگر هم معرفی شده است؛ «پریبوس»، رییس کمیته سراسری حزب جمهوریخواه که قرار است رییس دفتر ترامپ شود. این سمت از قدرتمندترین پستهای کاخ سفید به شمار می رود و ترامپ در بیانیه اش نوشته است بنون و پریبوس «همکارانی برابر» خواهند بود که در کنار هم دولت فدرال را متحول میکنند.
عبارت همکارانی برابر به اندازه کافی روشن است. استیون بنون یک موقعیت قدرتمند به دست آورده است. هضم این خبر برای رسانهها و تحلیل گران سیاسی دشوار است. یک سال و اندی پیش خبرگزاری «بلومبرگ» مطلب مفصلی راجع به بنون منتشر کرد و او را «خطرناکترین فعال سیاسی امریکا» نامید.
بنون مدیر اجرایی وبسایت «برایتبارت نیوز» است که خود را با افتخار، بسترساز گرایشی میداند که به نام «راست آلترناتیو» معروف شده است؛ گرایشی که اغلب نژادپرستی، ضدیت شدید با مسلمانان، زنستیزی و گاه یهودیستیزی خود را پنهان نمیکند. طرفداران این گرایش از مقایسه جنبش خود با جنبش راست افراطی در اروپا به هیچ وجه ناراحت نمیشوند.
اینکه فردی مثل بنون یکی از قدرتمندترین پستهای جهان را به عهده بگیرد، کابوسی است که تنها در کنار کابوس ترامپِ رییسجمهوری معنی پیدا میکند. ترامپ با افتخار کنار «نایجل فاراج»، رهبر حزب ضدمهاجر «استقلال» در بریتانیا سخنرانی میکند و بنون از نزدیکی خود با «جنبشهای هویتطلب اروپایی» همچون «خرت ویلدرز»، سیاستمدار ضدمسلمان هلندی و یا «ماری لهپن»، رهبر راست افراطی در فرانسه میگوید.
بنون در عالم سینما هم فعال است. «اندرو برایبارت»، بنیانگذار وبسایت «برایبارت» روزگاری بنون را «لنی ریفنشتال» امریکا میدانست. «هلن برتا»، مقلب به لنی ریفنشتال، به خاطر فیلمهای تبلیغاتی خود برای حزب نازی آلمان و آدولف هیتلر معروف است.
بنون البته منکر یهودیستیزی است ولی سوابقی از او در این زمینه وجود دارد؛ به عنوان نمونه، یکی از سه زن سابقش، او را به جرم اینکه به خاطر یهودیستیزی نمیخواست دخترش وارد مدرسهای یهودینشین در لس آنجلس شود، دادگاهی کرد.
«یوناتان گرینبلات»، مدیر «اتحادیه ضد افترا» که از مهمترین سازمانهای مبارزه با یهودیستیزی در امریکا است، بنون را رییس وبسایت اصلی «آلترناتیو راست» که فضای گردهمایی ناسیونالیستهای سفیدپوست، یهودیستیزان و نژادپرستان است، نامیده و از بابت انتصاب جدید ترامپ ابراز تاسف کرده است.
قبل از این که بیش تر درباره بنون بدانیم، بد نیست به «دیوید دوک» هم اشاره کنیم؛ چهره بدنام نژادپرست و رهبر سابق «کوکلاکس کلان» (گروه افراطی ملقب به «کی کی کی» که به کشتار سیاهپوستان معروف است). این نماینده سابق مجلس ایالتی لوییزیانا آن قدر هوادار محمود احمدینژاد هست که در یک همایش انکار هولوکاست که آذر ۱۳۸۵ در تهران برگزار شد، شرکت و با رییسجمهوری وقت ایران دیدار کرد.دوک از حامیان پر و پا قرص ترامپ است و وقتی بنون رییس کارزار انتخاباتی او شد، نامزد جمهوریخواه را به خاطر این تصمیم مورد ستایش قرار داد.
دوک مثل بقیه ناسیونالیستهای افراطی سفیدپوست در امریکا، حضور ترامپ در کاخ سفید را فرصتی برای پیش بردن برنامههای خود هم چون «پاکسازی قومی صلحآمیز» میداند.
اما زندگی بنون ۶۲ ساله که اکنون میرود به یکی از قویترین مردان جهان بدل شود، داستانی طولانی و چند لایه داشته است. این داستان را از خیلی جاها میتوان آغاز کرد اما ما برمیگردیم به حوالی سال ۱۳۵۷، چند ماه پس از انقلاب ایران، در اوج بحران گروگانگیری در سفارت امریکا.
بعد از گروگانگیری، دولت امریکا به رهبری «جیمی کارتر» با دولت جدید انقلابی در تهران شاخ به شاخ شده بود. در آن ایام فقط واکنش های سیاسی مهم نبودند، یک ناوشکن در خلیج فارس هم آماده واکنش بود. بنون ۲۶ ساله جزو سربازهای مقیم این ناوشکن بود. او از دانشگاه که فارغالتحصیل شد، یک راست به نیروی دریایی رفت.
بنون از آنچه نرمش زیادی کارتر میدانست، گلایه داشت و وقتی نتیجه سیاسی بحران گروگانگیری، شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب «رونالد ریگانِ» جمهوریخواه شد، طولی نکشید که بنون از هواداران پر و پا قرص ریگان شد. او در نیروی دریایی باقی ماند ولی در رشته مطالعات امنیت ملی از دانشگاه «جرجتاون» فوق لیسانس گرفت و دستیار ویژه رییس عملیات دریایی پنتاگون شد.
دهه ۸۰، دهه نظامیها نبود؛ عصر رونالد ریگان بود و بانک دارهای «وال استریت» که داشتند به ثروتهای افسانهای میرسیدند و حرف اول را میزدند. بنون در سن ۲۹ سالگی وارد دانشکده کسب و کار «هاروارد» شد. به نظر می رسید دیر شروع کرده ولی موفقیتش نشان داد که این طور نیست. او ابتدا با «گلدمن سکز» شریک شد؛ همان بانکی که رابطهاش با «هیلاری کلینتون» بعدها مورد حمله زرادخانه تبلیغاتی ترامپ و بنون قرار گرفت.
سال ۱۹۹۰ از گلدمن سکز جدا شد و بانک خودش را تاسیس کرد. مشکلات فایننس «مترو گلدوین مایر» را حل کرد و به شرکت موسیقی «پولیگرام» کمک کرد وارد عرصه سینما شود. اما موفقیت اساسی او وقتی از راه رسید که از سرمایهگذاران سریال تلویزیونی «ساینفیلد» شد؛ سریال طنزی که به یکی از موفقترین و پولسازترین برنامههای تلویزیونی تاریخ امریکا بدل شد و جیب امثال بنون را حسابی پر کرد. ریگانیسم، پول و صنعت سینما ترکیب بسیار موفقی بودند که به بنونی که روزگاری حتی موفق به پیدا کردن یک شغل ساده هم نمیشد، امکان دادند در قرن بیست و یکم به عنوان بازیگری جدی ظهور کند.
11 سپتامبر که اتفاق افتاد، او هم جزو ریگانیستهایی بود که عطششان بالا گرفت و به شدت ضد اسلام شدند. بنون اسلام را «ایدئولوژی سیاسی» میداند و میگوید قانون شریعت اسلامی مثل نازیسم و فاشیسم و کمونیسم است.
در سال ۲۰۰۴ بود که مستندی با نام «رویارو با شیطان» در ستایش ریگان ساخت که مورد تحسین چهرههای سنتی راستگرایی در امریکا هم چون «راش لیمبا»، مجری رادیویی بسیار محبوب قرار گرفت. بنون در ضمن، فیلمی با نام «شکستنخورده» راجع به «سارا پیلن» ساخت؛ نامزد معاون ریاستجمهوری در سال ۲۰۰۸ که گرچه شکست خورده بود اما از چهرههای جدید و محبوب راست بود که میگفت از آلاسکا آمده است تا واشنگتن را به هم بریزد.
محبوبیت بسیار پایین «جورج دبلیو بوش» در سالهای آخرش و مخالفت محافظهکاران با او به خاطر بدهیهای عظیمی که دولت بالا آورده بود، فضا را برای انتخاب تاریخی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ آماده کرد. اوباما با «جسارت امید» آمده بود اما آمدنش در ضمن فرصتی طلایی برای امثال بنون بود که امکان عروج راست افراطی را میدیدند و میخواستند با اوباما و وزیر خارجهاش، هیلاری کلینتون (که از همان ابتدا احتمال نامزدی او در سال ۲۰۱۶ میرفت) همان کاری را بکنند که جمهوریخواهان در دهه ۹۰ میخواستند با «بیل کلینتون» بکنند اما نتوانستند.
اوباما و دموکراتها حالا دقیقا آنتیتزی بودند که راست افراطی در مخالفت با آن توانست رشد کند. اوباما سیاهپوست بود و پدرش مسلمانی زاده کنیا و این ناسیونالیستهای سفیدپوست و نژادپرست را برآشفته میکرد. او در ضمن وکیل و حسابی لیبرال بود و با رفتار و منش نرمخویانهاش شد مرکز دشمنی راستها.
درست است که اوباما در سال ۲۰۱۲ دوباره انتخاب شد اما در مدت هشت سال ریاستجمهوری او صدها کرسی مختلف در سراسر امریکا از دست دموکراتها در آمد و به جمهوریخواهان رسید.
اما این جمهوریخواهان آشنا مثل امثال بوش و «میت رامنی» نبودند که پیروز میشدند بلکه راستهای افراطی موفق شدند کنترل حزب جمهوریخواه را در تمام سطوح به دست بگیرند. حواس راست های افراطی به حزب رقیب هم بود؛ به ویژه کاندیدای اصلی آن ها.
آن ها می دانستند هیلاری کلینتون همان قدر که در راست دشمن دارد، در چپ هم دارد (مشابه هاشمی رفسنجانی در ایران). دشمنهای چپ هیلاری کلینتون البته قاعدتا حاضر به همراهی با راست های افراطی نبودند اما وقتی این ها با منابع عظیم خود ساعتها را صرف جست وجو برای پیدا کردن نکات منفی علیه کلینتون میکردند، روزنامههای بستر اصلی چپ و لیبرال مثل «نیویورک تایمز» انتشار آنها را وظیفه خود میدانستند.
این طور بود که رابطه مالی کلینتونها با سران قدرت در سراسر جهان تیتر نشریههای چپ و راست شد. راست های افراطی یاد گرفته بودند پخش شایعه محدودیت دارد و اگر بر بنیان بعضی واقعیات، داستانی جذاب ارایه کنند که شخصیتهای خوب و بد آن مشخص باشند، به موفقیت میرسند.
اکنون این ایده ها جواب داده است و آن ها یک مرکز دیگر را فتح کرده اند. شاید خوشبینترین هواداران راست آلترناتیو هم فکر نمیکردند در سال ۲۰۱۶ چهره اصلی رسانهای آن ها، استراتژیست ارشد کاخ سفید شود ولی بنون وارد تالار قدرت شده است.
او وقتی که سربازی جوان بود، کارتر را به خاطر نرمش در مقابل جمهوری اسلامی سرزنش میکرد و حالا بعد از چندین سال تبلیغ علیه صاحبان قدرت در واشنگتن، خود وارد کاخ سفید میشود تا دست راست قویترین مرد جهان باشد. باید دید او و راست آلترناتیو تا چه حد موفق به رسیدن به آمال خود میشوند.
در ایران، مشایی و تیمش نظریاتی غریب راجع به قریبالوقوع بودن ظهور «امام زمان» و برتری «اسلام ایرانی» داشتند و نوعی عرفان را تبلیغ میکردند. آن ها روزگاری فکر تسخیر کامل کاخ سعدآباد را نمی کردند ولی چنین شد و فکرهای بزرگ تر هم در سر پروراندند. پروژه آن ها با دخالت و مخالفت آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ناکام ماند. در واشنگتن اما خبری از حکم حکومتی نیست ولی ساز و کارهای قانونی و بوروکراسی شاید سدی بسیار قویتر باشند. فعلا خیلی ها که نگران آمدن بنون و تیمش هستند، این طوری خودشان را امیدوار نگه داشته اند.