گفتگوی ایرانوایر با گری سیک، عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا
در میان دوستان آمریکاییِ دکتر ابراهیم یزدی، کمتر کسی به پایداری گری سیک، عضو شورای امنیت ملی آمریکا در چهار دولت فورد، نیکسون، کارتر و ریگان بود. در طول سالها این دو در سمتهایی بسیار متفاوت با یکدیگر دیدار میکردند: در زمان انقلاب سیک، به عنوان مشاور اصلی کارتر در امور مربوط به ایران، با یزدی که وزیر خارجه دولت انقلابی جدید بود دیدار میکرد. چند ده سال بعد، سیک استاد دانشگاه کلمبیای نیویورک بود و یزدی به عنوان سخنران مهمان به یکی از کلاسهایش دعوت شد.
چند ساعت پس از انتشار خبر فوت دکتر یزدی، در تماسی تلفنی با گری سیک همکلام شدیم. او از مردی گفت که علیرغم تمام اختلافات همیشه مورد احترامش بود.
شما دهها سال ابراهیم یزدی را میشناختید. میراث او را چطور میبینید؟ عملکردش به عنوان دیپلمات و سیاستمدار از نظر شما چطور بود؟
- برای من بیش از هر چیز درستکاریاش جلب توجه میکرد. بارها با او اختلاف نظر داشتم اما او به آنچه انجام میداد باور داشت و حاضر بود بر اصولش ایستادگی کند. چند خاطره از او دارم. اولین بار که دیدمش در ساختمان سازمان ملل [در نیویورک]، درست بعد از انقلاب ایران بود. از قبل او را میشناختم و تماسهای غیرمستقیم داشتیم اما هرگز از نزدیک ندیده بودمش. درست بعد از انقلاب ایران آمده بود به سازمان ملل تا با سایرس ونس، وزیر وقت خارجه آمریکا دیدار کند. من هم در جلسه حضور داشتم. یکی از موضوعات مورد توجه حرفی بود که در آغاز جلسه زد. گفت: «دفعه قبلی که من در سازمان ملل بودم، جزو تظاهرکنندگان معترض بیرون در بودم و آمده بودم به فعالیتهای آمریکا در ایران اعتراض کنم.» فضای جلسه را اینطور آغاز کرد.
بحران گروگانگیری که پیش آمد، او به عنوان وزیر خارجه یکی از افراد دولت بود که گفت این کار درست نیست و ما نباید کسانی را که در کشورمان دیپلمات رسمی هستند اسیر کنیم. استعفا داد و یا توسط خمینی که طرفدار بحران گروگانها بود اخراج شد.یزدی به انقلاب ایران باور داشت و از اول از آن حمایت میکرد. او را میتوان فردی رادیکال دانست. در جوانی از سازماندهندگان نهضت آزادی بود. در ضمن پزشکی مستعد و موفق بود. آمد به دانشگاه رایس و پزشک خیلی فعالی بود. در شهر هوستون از او به عنوان پزشکی خیلی متعهد یاد میکردند. بعد از اینکه خمینی رفت پاریس او هم رفت و به خمینی پیوست. آنجا شد صدای انقلاب ایران و آن صدا از آزادی و دموکراسی و حقوق زن میگفت. او واقعا به این حرفها باور داشت اما معلوم شد اشتباه فکر میکرده چرا که انقلاب به این چیزها ختم نشد و به ماشین کشتار بدل شد. یزدی به شدت علیه کشتار قضایی نزدیکان شاه اعتراض کرد و همین هم باعث شد اطرافیان خمینی با او مشکل پیدا کنند. در آخر سر بحران گروگانها استعفا داد نه چون به هیچ وجه علاقمند به آمریکا بود بلکه چون نمیتوانست در جایگاه وزیر خارجه از آن رفتار دفاع کند.بعدها، پس از درگذشت بازرگان، در واقع وارث نهضت آزادی شد که گروهی بسیار شناختهشده و اصولی بود که حامی انقلاب و خمینی بود اما تاکید داشت که ایران باید طبق اصول خودش عمل کند. بخاطر همین چندین بار او را دستگیر کردند و رفتار خیلی بدی با او داشتند. مدام میرفت زندان و میآمد اما هرگز از افکارش و آرمانهایش کوتاه نیامد.دولت به او گفته بود از دبیر کلی نهضت آزادی استعفا دهد و همینکار را هم کرد چون در زندان بود و نمیتوانست به فعالیت ادامه داد. اما نهضت آزادی استعفایش را نپذیرفت و او تا به آخر در صدر آن باقی ماند.
به آمریکا رفت و آمد داشت و بارها با هم دیدار کردیم. در دانشگاه کلمبیا در مناظرهای شرکت داشتیم و مواضعمان نسبت به انقلاب اسلامی متفاوت بود. اما مناظره خیلی صمیمانهای بود و اصلا رفتار زشت و شخصی در کار نبود. در ضمن دعوتش کردم سخنران یکی از کلاسهایش در دانشگاه کلمبیا باشد و او هم آمد و دو سه ساعت برای گروهی از متخصصین خاورمیانه سخنرانی کرد. آدم خیلی بازی بود و حاضر بود به سوالها پاسخ دهد و اعتبار افکار سایرین را بپذیرد. در ضمن به اصولش پایبند بود. واقعا به انقلاب باور داشت، باور داشت که انقلاب باید به شیوه خاصی عمل کند. من خیلی برایش احترام قائلم. به نظرم یکی از چهرههای بزرگ انقلاب ایران بود. از اول در کار بود و وقتی انقلاب به بیراهه رفت، او شد وجدان انقلاب.
از نقش او در مذاکرات ایران و آمریکا در بحران گروگانگیری بسیار گفتهاند و از دیدارش با وارن زیمرمن [مشاور سیاسی سفارت آمریکا در فرانسه]. نظرتان راجع به نقشش در این مورد چیست؟
- ایشان با زیمرمن دیدار کرد، زیمرمن پیغامی آورد، ایشان هم پیغامی از آیتالله خمینی آورد. ناقل دقیق و منصفی بین دو طرف بود اما فکر نمیکنم در آن هنگام اصلا نظرات خودش را بیان کرده بود. داشت پیغامی را که آمریکاییها به خمینی فرستاده بودند میرساند و دقیق این کار را انجام داد. واقعیت این است که آن ماجرا به جایی نرسید. در واقع تبادل نظر بود و نه مذاکره و هیچ چیزی را تغییر نداد. بخصوص نظر ایران را.
اگر کسانی مثل یزدی به قدرت رسیده بودند و نبرد قدرت در روزهای انقلاب را برده بودند چه میشد؟
- به نظرم ایران امروز جای متفاوتی میبود. به نظرم یزدی باور عمیقی به فکر انقلاب داشت، یعنی این فکر که سلطنت باید برود و با انقلاب مردمی جانشین شود که به آزادی و دموکراسی و مذهب عقیده داشتند. او آدم دینداری بود و واقعا به مذهب باور داشت. هیچ مشکلی هم نداشت که ایران کشوری مذهبی باشد اما با اینکه کشور تحت سلطه نخبگان خداسالار باشد که روحانی هستند موافق نبود. مسلمان معتقدی بود اما روحانی نبود و طرفدار حکومت مذهبی بر کشور نبود.اگر یزدی و بازرگان رئیس دولت شده بودند و واقعا میتوانستند دولتداری کنند و نه فقط نظارهگر باشند ایران جای متفاوتی میشد و به نظرم این نکته بسیار خوبی میبود. به نظرم حکومت روحانیون برای ایران مفید نبوده و به نظرم یزدی خیلی شجاع بود که بارها این را تکرار کرد. نتیجهاش آخر زندانی شدن بود و این بر سلامتیاش هم تاثیر گذاشت و بسیار متاسفم که نهایتا به مرگش منجر شد.
سال گذشته آمریکا به یزدی که میخواست برای عمل جراحی به آنجا سفر کند ویزا نداد. نظر شما در این مورد چیست؟
- من هر چه در توانم بود انجام داد تا دولت آمریکا و وزارت خارجه را قانع کنم به او ویزا دهند. به نظرم شایسته دریافت ویزا بود. قبلا صاحب گرین کارت بود، پزشک بود و معروف بود که پزشک خوبی هم هست. آدم هر نظری راجع به انقلاب ایران داشته باشد، واقعیت اینجا است که او نماینده بخشی از آن بود که تفاوت بسیاری با عاقبت انقلاب داشت. باید اجازه بازگشت به آمریکا را مییافت. من شخصا مایوس و ناراحت شدم که چنین نشد.
مشکل این جا است که سیاست بین ایران و آمریکا جوری شده که با همه چیز به صورت نماد برخورد میشود. ویزا دادن به کسی که وزیر خارجه سابق ایران بوده از نظر سیاسی اگر غیر قابل تصور نباشد خیلی خطرناک شده بود و دولت آمریکا حاضر به انجام آن نبود. از نظر من، جای تاسف دارد. از طرف دیگر، با توجه به این گذشته، جای غافلگیری چندانی ندارد. اعمال ایران نسبت به آمریکا، بحران گروگانگیرها، حتی با اینکه یزدی مخالف آن بود — اینها جای زخم باقی گذاشتهاند و او هم قربانی همین سیاست، هم در ایران و هم در آمریکا، شد. او از هر دو طرف لطمه دید.