دوازده سال پیش، هنگامی که به عنوان یک خبرنگار در کوالالامپور با موگابه که برای شرکت در کنفرانسی با موضوع صلح به این کشور آسیایی آمده بود، گفتگو کردم، هرگز فکر نمی کردم یک روز سقوط او، سوژه اصلی گفتگوهای روزمره ایرانیان شود. صحنه ای که دیشب دیدم، صحنهای آشنا در گوشهای از دنیا که به واکنشی آشنا در گوشهای دیگر میانجامد: شادی و پایکوبی در خیابانهای هراره در پی استعفای رابرت موگابه، رئیسجمهور زیمبابوه پس از ۳۷ سال در قدرت. و این سوال ایرانیان که پس کی نوبت ما است؟
توئیتر ایرانی به سرعت به وقایع هراره واکنش شوخی و جدی نشان داد. شوخها یادآوری کردند موگابه از آیتالله جنتی هم مسنتر است و کاربری پیشنهاد داد او به ایران بیاید و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام شود.
شخصیتهای رسانهای و سیاسی برخوردی جدیتر داشتند. مصطفی تاجزاده، از سران اصلاحطلبان، سرنوشت رئیسجمهور ۹۴ ساله را با نلسون ماندلای محبوب مقایسه کرد که «پس از یک دوره رئیسجمهوری دیگر نامزد نشد تا دموکراسی در میهنش نهادینه شود و خود الگو بماند» نه اینکه مثل موگابه «بمیرد یا با خفت کنار رود و خود و کشورش عبرت آیندگان شوند.» محمد تقی کروبی که پدرش هنوز در حصر است موگابه را «انقلابی دیروز و دیکتاتور امروز» خواند و از «سرنوشت محتوم همه خودکامهها» گفت که «پایانی بر عطش ماندنشان در قدرت نیست.» مسعود بهنودِ روزنامهنگار یادآورری کرد که مجلسی که خود موگابه ساخت با او همانقدر مهربان بود که مجلس ساخته شاههای پهلوی با آنها و مستقیمتر افزود که «زحمت بیهوده میکشد جنتی.»
اما با کنار رفتن موگابه، آیتالله خامنهای در یک جدول مهم رکورددارها یک پله صعود کرد: او اکنون در فهرست رهبران غیرسلطنتی که طولانیترین حضور ممتد در قدرت را دارند، پس از پل بایای کامرون و تئودورو امباسوگوی گینه استوایی سوم است و در نتیجه نفر اول بیرون قاره آفریقا و نفر اول در میان کشورهای پرجمعیت. آقای خامنهای اکنون بیش از ۳۶ سال است که رئیسجمهور و سپس رهبر بوده. این در مقابل ۴۲ سال نخستوزیری و سپس ریاست جمهوری بایا و ۳۸ سال ریاست جمهوری امباساگو است که البته در کشورهایی نسبتا کوچک سر کارند که قابل مقایسه با ایران نیستند. به کشورهای بالای ۵۰ میلیونی که نگاه کنیم، خامنهای با اختلاف بسیار در صدر جدول است و نزدیکترین نفر به او، ولادیمیر پوتین، است که ۱۸ سال است نخستوزیر یا رئیسجمهور روسیه بوده و جمهوری دموکراتیک کنگو که جوزف کابیلا ۱۶ سال است ریاستجمهوریاش را رها نمیکند. رجب طیب اردوغان ترکیه هم با ۱۴ سال زمامداری (نخستوزیری سپس ریاستجمهوری) در پله بعدی است.
اما رفتن موگابه تا چه حد به تغییر واقعی میانجامد؟ دکتر جولیا گالاگر، استاد دانشگاه رویال هالووی لندن، که چندین کتاب راجع به زیمبابوه نوشته در گفتگویی تلفنی به ایرانوایر گفت: «تقریبا شکی نیست که معاون رئیسجمهور، امرسون منانگاگوآ، رئیسجمهور بعدی خواهد بود. او در تمام طول ریاست موگابه کنارش بوده و بیشتر مردم زیمبابوه او را مسئول بعضی از سرکوبگرانهترین اقدامات حاکمیت میدانند. دغدغه او و سایر اعضای نخبه حزب «زانو-پی اف» [حزب حاکم] حفظ قدرت حزب است و حفظ قدرت خودشان و بخصوص دسترسیشان به منابع معدنی ارزشمند در شرق کشور.»
ارتش کشور زمانی علیه موگابه وارد عمل شد که او در قائله بین همسر منفورش، گریس موگابه، و منانگاگوآ، طرف اولی را گرفت و دومی را از کار اخراج کرد. دکتر گالاگر که چند سال در زیمبابوه زندگی کرده و چند کتاب راجع به این کشور نوشته، گفت نباید منتظر تغییرات چندانی در زیمبابوه بود، چون «همان دستگاه حزبی، همان تکنیکهای حکومتی، همان شبکههای مستقر حمایتی که کل ساختار را حفظ میکنند و تا عمق جامعه ریشه دواندهاند همچنان در قدرت هستند» و «عوض کردن فرد اول کشور» موجب تغییرات نمیشود.
با این وجود دکتر گالاگر میگوید احتمالا حکومت جدید بکوشد رابطه خود را با غرب بهتر کند، سرمایهگذاری بیشتری جلب کند و آن ضدیتی که موگابه با غرب داشت، از میان ببرد. میپرسم آيا توطئهوار است اگر از نقش چین در این جابجایی قدرت بگوییم، میگوید اصلا چنین نیست: «چین خواهان تداوم اوضاع در زیمبابوه است، چون منافع بسیاری در مواد معدنی کشور دارد. دسترسی به این مواد معدنی محدود به برخی نخبگان زیمبابوه و شرکای چینیشان بوده. این رابطه مستقر میماند و تغییرش بسیار دشوار خواهد بود.»
به نظر میرسد هرگونه تلاش برای دموکراتسازی زیمبابوه، بیثباتی سیاسی تلقی شود و پکن با آن مخالفت کند و معلوم نیست دولتیهای غربی نیز علاقه خاصی به آن داشته باشند.
عاقب تلخ رفیق باب
ایرج عابدیان، اقتصاددان ایرانیتبار مقیم آفریقای جنوبی که از مشاورین اقتصادی نلسون ماندلا و سایر روسای جمهوری این کشور بوده، در گفتگو با ایرانوایر از «دو نیمه موگابه» میگوید: «۲۰ سال اول موگابه داستان موفقیت بود. او میراث مثبتی برای مردمش داشت. موفقترین نظام آموزشی در آفریقا را ایجاد کرده بود و زیمبابوه همین امروز هم نیرویی کار با آموزش بالا و سطح بالای تعلیمات دارد. او در ضمن زیرساختهای بسیاری ایجاد کرد از جمله مسکن، بخصوص برای جمعیت سیاهپوست کشور. خلاصه اینکه در نیمه اول او رهبر و رئیسجمهور موفقی بود.» اما به نظر آقای عابدیان این خودبینی و در قدرت ماندن بود که باعث شد «از حدود سال ۲۰۰۰ به این طرف دیگر این موگابه آن موگابه نباشد و از نظر انسانی، سیاسی و اقتصادی کشور را به قهقرا برد.»
خانم گالاگر نیز میگوید «شرایط دشوار اقتصادی و سرکوب سیاسی باعث شده بود مردم زیمبابوه خسته و درمانده» شده باشند اما به گفته تا آخر کار «میزانی از احترام» نسبت به موگابه وجود داشت: «بخاطر گذشتهاش در رقم زدن استقلال، بخاطر کارهایی که در زمینه آموزش، خدمات درمانی و رفع نابرابری عظیم زمان استعمار انجام داده بود و در ضمن به این خاطر که در گذشته، متفکر بزرگی محسوب میشد.»
در انتخابات سال ۲۰۱۳، که گالاگر کتابی در مورد آن نوشته، رویارویی زیمبابوه با مورگان چانگرای، رهبر جریان تحولطلب زیمبابوه، سرنوشتساز بود اما او تاکید میکند یکی از مشکلات چانگرای این بود که به نظر مردم کشور، جایگاه و تاریخ و هوشمندی موگابه را نداشت.
با رفتن موگابه، جمهوری اسلامی یکی از متحدین خود را از دست داده است. استقلال زیمبابوه و پایان حکومت استعماری سفیدپوستان تقریبا همزمان با برپایی جمهوری اسلامی بود و هراره و تهران از آن پس روابط نزدیکی داشتهاند. در جنوب قاره آفریقا سرزمینهای دور خاورمیانه کمتر شناخته میشوند.
دکتر گالاگر که کتابی راجع به روابط بینالمللی زیمبابوه نوشته میگوید مردم این کشور ایران را بیشتر به عنوان یکی از کشورهای جنبش عدم تعهد میشناسند و دیدی خیلی کلی و نادقیق از آن دارند. او به یاد میآورد در زمان جنگ خلیج فارس (حمله آمریکا برای اخراج صدام حسین از کویت) در زیمبابوه بوده و میدیده که «مردم در بهت بودند که عراق چطور در مقابل آمریکا ایستاده.»
اما روابط هراره و تهران وقتی نزدیکتر شد که زیمبابوه در سال ۲۰۰۳ سفارتش را در تهران گشود. رئیسجمهور ایران در آن روزها محمد خاتمی بود که در سال ۲۰۰۵ سفر دولتی (بالاترین نوع سفر دیپلماتیک) به زیمبابوه داشت و مورد استقبال عالی قرار گرفت. در زمان احمدینژاد که جمهوری اسلامی در جهان حسابی منزوی شده بود، گاه از او و موگابه به عنوان دو منزویترین رئیسجمهور دنیا نام برده میشد چرا که «رفیق باب» هم وارد درگیری جدی با غرب شده بود و تئوری دیپلماتیک «نگاه به شرق» را برای مقابله با دشمنی غرب پیش میبرد. در سالهای سخت بحران هستهای، موگابه از پایدارترین متحدین ایران بود. در یکی از سفرهای منوچهر متکی، وزیر خارجه احمدینژاد، به زیمبابوه، موگابه گفت: «شما را متهم میکنند به چیزی که ندارید… میگویند میخواهید سلاح هستهای داشته باشید در حالی که اصلا چنین قصدی ندارید.»
تهران و هراره از همان آخرین روزهای دولت خاتمی توافقهای مشترکی در زمینه همکاریهای علمی و اقتصادی امضا کرده بودند. این قراردادها در زمان احمدینژاد بالا گرفتند. تولید تراکتور توسط ایران در خاک زیمبابوه و گشودن پالایشگاه گاز ایرانی در این کشور اوج این همکاریها بود. وقتی زیمبابوه وارد بحرانهای اقتصادی شد، ایران بارها دست به ارسال کمک زد از روغن نباتی تا گوشت و نمک و البته پول نقد برای خرید دانه ذرت که قوت غالب این کشور است.
نماد اوج این روابط در آوریل ۲۰۱۰ نمایان بود که احمدینژاد در بولاوایو، دومین شهر بزرگ کشور، بود تا نمایشگاهی اقتصادی را افتتاح کند. چانگرای، نخستوزیر وقت، در کنار گروههای حقوق بشری زیمبابوه شدیدا به حضور احمدینژاد اعتراض کردند.
در آن سالها موگابه دو بار در سفر به تهران با خامنهای دیدار کرد. یکبار در ۲۰۱۰ برای شرکت در نشست گروه ۱۵(به همراه رهبرانی همچون اردوغان از ترکیه، لولا از برزیل و راجاپاکسا از سریلانکا) و بار دیگر در سال ۲۰۱۰ برای نشست جنبش غیرمتعهدها. در دیدار اولی خامنهای به موگابه یادآوری کرد که ۲۵ سال پیش از آن، در ۱۹۸۶، به عنوان رئیسجمهور برای شرکت در نشست غیرمتعدها به زیمبابوه رفته «و همان موقع هم با همین روحیه انقلابی گفتید دولتهای عضو جنبش فقط حرف میزنند و فقط جمهوری اسلامی ایران است که عمل میکند.»
این رابطه در زمان روحانی شاید کمرنگتر شده اما همچنان قوی باقی مانده. یکی از ابتکارات وزارت خارجه ظریف تلاش برای گسترش روابط در آفریقا بوده. موگابه از معدود روسای جمهوری بود که برای مراسم تحلیف روحانی به تهران آمد. اساتیدی از یکی از دانشگاههای زیمبابوه در سال ۲۰۱۱ حتی مقالهای علمی در «ژورنال توسعه پایدار در آفریقا» درباره روابط ایران و زیمبابوه نوشتند. حالا باید دید رهبران جدید این کشور که احتمالا نزدیکتر به پکن هستند اما قصد ایجاد رابطه با غرب هم دارند چه موضعی نسبت به تهران اتخاذ میکنند.
هنوز شاهد واکنش رسمی تهران نیز نبودهایم گرچه بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه، چند روز پیش گفته بود ایران تحولات زیمبابوه را «با دقت تمام تحت نظر دارد» و خواهان حل بحران سیاسی «از طریق گفتگو و صرفا با استفاده از روشهای مسالمتآمیز و در چارچوب قانون اساسی و روند دموکراتیک و به دور از هرگونه خشونت و توسل به زور بر اساس خواسته و منافع مردم زیمبابوه» شده بود.
ایرج عابدیان اما میگوید رهبران جهان باید از موگابه درس بگیرند که «نباید زیاد در قدرت ماند» و میافزاید: «ببینید موگابه که مبارز عالی آزادی و رئیسجمهوری عالی بود به چه چیزی تبدیل شد. حالا میراث او دیگر میراثی نیک نخواهد بود.» او در ضمن میگوید فشار دولتهای غربی خصوصا آمریکا و بریتانیا بر خودکامهتر و پارانویدتر شدن موگابه تاثیر داشت.
عابدیان میگوید: «به عنوان کسی که فرصت همکاری با رئیسجمهور ماندلا را داشتم باید گفت موگابه اصلا در آن سطحها نبود. ماندلا رهبری بود که میخواست به ملتش خدمت کند. در زمان زمامداری هیچ چیز برای خود و خانواده اش برداشت نکرد. هدف او خدمت به فقرا و آسیبپذیرها و به حاشیه راندهشدهها بود. موگابه اما خیلی شخصمحور بود و به دنبال خودش بود. ماندلا میخواست نهادها در کشور شکل بگیرند اما موگابه به نهادها باور نداشت.»
مردم زیمبابوه هنوز یک روز کامل را هم بدون «رفیق باب» در صدر امور تجربه نکردهاند. اما میراث او همین حالا دارد شکل میگیرد. امرسون یکی از دوستان زیمبابوهایام که چندین سال است در ژوهانسبورگ زندگی میکند و از طرفداران پر و پا قرص حزب ماندلا «کنگره ملی آفریقا» است، احساسش را به خلاصه میگوید: «بالاخره، پیرمرد رفت کنار.» جملهای ساده که معلوم است مدتها انتظار گفتنش را کشیده.