در ژوئیه سال ۲۰۰۱، بندر تاریخی جنوآی ایتالیا میزبان نشست مهمی بود. سیلیو برلوسکونی، نخستوزیر راستگرای ایتالیا، فرش قرمز را پهن کرده بود تا رهبران «گروه هشت» عازم این شهر شوند. مهمترین این رهبران، نسبتا تازه سر کار آمده بودند و میرفتند تا بازیگران اصلی جهان در سالهای پیش رو باشند: جرج دبلیو بوش، رئیسجمهور آمریکا (که برای اولین بار در این نشست حاضر میشد)؛ ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه؛ و تونی بلر، نخستوزیر بریتانیا.
نگاهی به فهرست موضوع مورد بحث در نشست جنوآ تصویری از حال و هوای آن روزهای جهان به دست میدهد: بدهی کشورهای فقیر، وضعیت بهداشت جهانی، شکاف دیجیتال بین کشورها، محیط زیست و امنیت غذایی. هنوز ده سال هم از فروپاشی تاریخی اتحاد شوروی و اعلام سرمستانه پیروزی نظام سرمایهداری نمیگذشت. در پی فجایع یوگسلاوی و روآندا دیگر معلوم شده بود که رویای پیروزی آسان لیبرال دموکراسی و «پایان تاریخ» بیهوده بوده. توجهها بیش از همیشه معطوف به نابرابریهای اقتصاد جهانی بود.
در صف مقابلِ دیدار رهبران، جنبش عظیمی از نیروهای مردمی صف کشیده بودند. کمتر از دو سال قبل و همزمان با اجلاس وزرای سازمان تجارت جهانی در سیاتلِ آمریکا، اعتراضات وسیع خیابانی خبر از تولد جنبشی نوین داده بود. سیاتل شهری با سابقه طولانی جنبشهای چپگرا از اتحادیههای کارگری و سازمانهای سوسیالیستی تا جنبش سیاهپوستان بود. بیش از چهل هزار تظاهرکننده در این شهر به میدان آمدند تا در «نبرد سیاتل» با نیروهای امنیتی درگیر شوند و به سلطه بیسابقه نظام سرمایهداری بر جهان اعتراض کنند. در پی فروپاشی شوروی، نه تنها جنبش جهانی کمونیستی تا حدود زیادی از هم فروپاشید که جنبشهای چپ دموکراتیک که مدتها منتقد مسکو بودند نیز به محاق رفتند. از نمادهای این شکست تاریخی چپ را باید فروپاشی تقریبا یکشبه یکی از بزرگترین نیروهای چپ جهانی دانست: حزب کمونیست ایتالیا در سال ۱۹۹۱ پایان حیات خود را اعلام کرد. حالا در همان ایتالیا، در بندر جنوآ، جنبشی از مخالفین سرمایهداری که در سیاتل اعلام موجودیت کرده بود به اوج خود میرسید. یک جوان ۲۳ ساله ایتالیایی به نام کارلو جولیانی در جنوآ کشته شد تا این جنبش «شهید» خود را هم پیدا کرده باشد. دنیا میرفت تا شاهد تولد نیرویی جدید باشد.
چهار ماه بعد اما رویداد دیگری در آمریکا، کاری کرد تا سیاتل و جنوآ فراموش شوند و برگ دیگری در تاریخ بشر ورق بخورد. در پی فروپاشی دیوار برلین هنوز معلوم نبود که محتوای اصلی درگیریهای تاریخی در دوره پیش رو چه خواهند بود؟ جهانی که داشت در سیاتل و جنوآ شکل میرفت اما در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در جزیره کوچک منهتن دود شد و به هوا رفت.
حمله تروریستی سازمان القاعده به نیویورک و واشنگتن منجر به کشتار چند هزار نفر از مردم بیگناه آمریکا شد؛ اما عواقب آن بسیار فراتر از صرف این حمله بودند. در میان تحلیلگران ایرانی، منصور حکمت، نظریهپردازِ مارکسیست، از اولینها بود که متوجه اهمیت تاریخی یازده سپتامبر شد. او در مجموعه مقالاتی به نام «جهان پس از یازده سپتامبر» پیشبینی کرد که دنیا «در آستانه یکی از تاریکترین و خونبارترین دورههای تاریخ معاصر» قرار گرفته.
یازده سپتامبر همه چیز را عوض کرد. مهمترین نتایج آن اما بلافاصله معلوم نشدند. نتیجه بلافصل آن حمله آمریکا به افغانستان و سرنگونی رژیم شریر طالبان بود؛ اقدامی که مورد حمایت وسیع سازمان ملل و بیشتر نیروهای سیاسی و کشورها بود. جمهوری اسلامی ایران که از شر یک نیروی بالقوه خطرناک در مرزهای شرقی خود خلاص شده بود در این زمینه حتی با آمریکا همکاری کرد. اما رویدادهای بعدی میرفت تا همه چیز را عوض کند.
آمریکا تحت تاثیر چهرههایی همچون دیک چنی، معاون اول رئیسجمهور و دونالد رامسفلد، وزیر دفاع که از چهرههای پرنفوذ باقیمانده از دولت رونالد ریگان در دهه ۱۹۸۰ بودند دست به یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخ اخیر خود زد: اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین در مارس ۲۰۰۳.
حمله به عراق با وجود مخالفت صریح شورای امنیت سازمان ملل و شرکای نزدیک آمریکا همچون کانادا، آلمان و فرانسه صورت میگرفت و خبر از نگاهی جدید به روابط جهانی میداد. سنگ بنای نظام بینالملل در پی جنگ جهانی دوم، حق حاکمیت کشورها بر خودشان و احترام به مرزهای بینالمللی بود. حالا اما کاخ سفید به دست کسانی افتاده بود که میخواستند نقشه خاورمیانه را عوض کنند و دنیا را همانطور که میخواهند از نو بسازند. بعضیهایشان در جوانی کمونیستهای طرفدار تز «انقلاب جهانیِ لئون تروتسکی» بودند و حالا میخواستند از کاخ سفید بوشِ پسر «انقلاب جهانی»شان را رقم بزنند. حمله به عراق قرار بود اولین حرکت از مجموعه اقداماتی باشد که نتیجهاش گسترش آزادی و دموکراسی در جهان خواهد بود. فوکویاما که نظریه «پایان تاریخ» را در پی فروپاشی دیوار برلین مطرح کرده بود حالا با تلخی میگفت که او مفهومی هگلی از پیشروی تاریخ را در نظر داشته و بوش اما تفسیری لنینی از آن کرده تا ارادهگرایانه دست به «پایان تاریخ» بزند.
نتیجه اشغال عراق اما هرچه بود گسترش دموکراسی نبود. پس از حمله نه فقط دولت صدام که شیرازه جامعه عراق از هم فروپاشید و نیروهایی که قدرت یافتند نه نیروهای لیبرال و دموکرات که ارتجاعیترین نیروهای تروریستی بودند. القاعدهای که روزگاری باید در کوهستانهای صعبالعبور مرز افغانستان و پاکستان حرکت میکرد اکنون از خلا قدرت در عراق استفاده کرد تا از منابع کشوری به نسبت توسعهیافته استفاده کند و خود را به نیرویی سهمگین بدل کند. در سوی دیگر، جمهوری اسلامی که در پی حمله عراق پیشنهاد سازش با آمریکا را داده بود وقتی در کمال غافلگیری توسط بوش به عنوان یکی از سه ضلع «محور شرارت» اعلام شد دست به بنیانگذاری نسل جدیدی از حرکات ضدآمریکایی را در منطقه زد. اگر جنگ ۱۹۹۱ عراق منجر به جذب نسل اول القاعده شده بود، حمله سال ۲۰۰۳ نسلهای جدیدی از نیروهای تروریستی را تدارک دید. از یک سو آنها که توسط ایران تعلیم دیدند و بعدها در جنگهای داخلی سوریه و یمن و عراق خودشان را نشان دادند و از سوی دیگر ائتلاف شومی که بین بعضی از تندرویان القاعده و نظامیهای کنارزده شده دولت صدام رقم خورد تا مخوفترین نیروی تروریستی سالهای اخیر به دنیا بیاید: «دولت اسلامی شام و عراق» یا همان داعش.
یازده سپتامبر اینگونه دنیا را تغییر داد. تمرکز درگیریهای جهانی را از نابرابریهای اقتصاد جهانی به سمت مسائل امنیتی برد و نیروهای مترقی که میرفتند موضع تهاجمی داشته باشند در موضع تدافعی برد. تونی بلری که آمده بود در سوسیال دموکراسی اروپایی تحول ایجاد کند با همراهی بوش در اشغال عراق یکی از غریبترین اقدامات این نیروی سیاسی را رقم زد. و مهمتر از همه آنکه بیثباتی و عدم امنیت را در گوشه گوشه خاورمیانه چندین برابر کرد. چندین سال بعد در جنبش سبز ایران و بهار عربی ۲۰۱۱ بود که جنبشهای خیابانی و مردمی کوشیدند به جای ژنرالهای ارتشی و تروریستهای انتحاری سرنوشت منطقهشان را تعیین کنند. و در جوامع غربی نیز آرام آرام شاهد کنار رفتن سایه یازده سپتامبر و مطرح شدن دوباره مسائل نابرابری هستیم.
اسامه بن لادن، جانی بزرگ ۱۱ سپتامبر، چند سال قبل توسط رئيسجمهوری دموکرات و لیبرال که از روز اول مخالف جنگ عراق بود کشته شد. گروه داعش در صحنه نبرد شکست خورد. مردم افغانستان هم نشان دادهاند که در شکست طالبان عزمی جزم دارند. سایه غمبار دودهای آن روز خیلی زود از سر شهر همیشه خرم نیویورک کنار رفت. حالا وقت آن رسیده که سایه یازده سپتامبر از سر دنیا هم کنار رود.