برای بیشتر علاقمندان سینما صحنهای ناب و تکرار ناشدنی بود. جمعه هفته گذشته چهار مرد در سالن آلیس تالی در مرکز لینکلنِ نیویورک کنار هم نشسته بودند: مارتین اسکورسیزی، رابرت دونیرو، آل پاچینو و جو پشی. هر یک از اینها به نوبه خود اسطورهای در تاریخ سینما محسوب میشدند و حالا برای اولین بار در یک فیلم کنار هم کار کردهاند و پس از اولین نمایش این فیلم در نشست خبری شرکت کردند. «مرد ایرلندی» فیلمی سه ساعته و نیمه است با موضوعاتی آشنا با دنیای این چهار مرد —حماسهای مافیایی در خیابانهای همان شهری که فیلم در آن رونمایی شد: نیویورک.
آخرین فیلم اسکورسیزی ترکیبی است از فیلم مافیایی و درام تاریخی راجع به دهههای پرحادثه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰. پر سر و صداترین نکته آن استفاده از فنآوری کامپیوتری برای جوانتر کردن چهره سه بازیگر فیلم (دونیرو، پاچینو و پشی) است که هر یک نزدیک ۸۰ سال سن دارند اما در فیلم در سنهای زیر پنجاه سال میبینیمشان. برای علاقمندان سینما این چهرهها آنقدر افسانهای هستند که خیلی محو کاری که جلوههای ویژه با صورتهایشان کرده و باورپذیری حرکاتشان نشویم. انگار نفس احساس حضور آنها فراتر از فیزیکشان است. «مرد ایرلندی» این سه را در قلب فیلمی قرار داده که خود هم در قلب تاریخ است و هم در قلب ژانر مافیایی.
اسکورسیزی و دنیرو دو پسر نیویورکی هستند که حرفه سینماییشان را با هم ساختهاند. دنیرو یکی از اولین بازیهای درخشانش را در سومین فیلم اسکورسیزی با نام «خیابانهای بیرحم» انجام داد که اولین همکاری این زوج بود. پس از آن نوبت هفت همکاری دیگر بود: «راننده تاکسی» (۱۹۷۶)، «نیویورک، نیویورک» (۱۹۷۷)، «گاو خشگین» (۱۹۸۰)، «شاه کمدی» (۱۹۸۲)، «رفقای خوب» (۱۹۹۰)، «دماغه وحشت» (۱۹۹۱) و «کازینو» (۱۹۹۵.) از آن پس تا امروز اما شاهد وقفهای ۲۴ ساله در همکاری این دو بودیم تا اینکه به «مرد ایرلندی» رسیدیم.
از سوی دیگر آن یکی پسر نیویورکی درخشان سینما، آل پاچینو، تا بحال در فیلمی از اسکورسیزی ظاهر نشده بود، گرچه در «پدرخوانده دو» (۱۹۷۴) و دو فیلم دیگر کنار دونیرو بازی کرده بود. در نشست خبری بعد از فیلم، اسکورسیزی تعریف کرد که از دهه ۱۹۷۰ که بازی آل پاچینو را در تئاتر «موشها» نوشته اسرائيل هوروویتز دیده خواهان همکاری با او بوده؛ همکاریای که تنها در دهه هشتم عمر این دو ممکن شد.
آل پاچینوی افسانهای خود نقش یکی از افسانهایترین شخصیتهای تاریخ قرن بیستم آمریکا را بازی میکند: جیمی هافا، رهبر اتحادیه کارگری کامیونرانهای آمریکا معروف به «تیمسترز» که به علت روابطش با مافیای ایتالیاییهای آمریکا و بخاطر ناپدیدن شدن غریبش در تابستان سال ۱۹۷۵ معروف بود. دونیرو شخصیت اصلی فیلم است که خاطرات جوانیاش را تعریف میکند. فرانک شیران، جوان ایرلندیتباری است که در جنگ جهانی دوم در جبهه ایتالیا جنگید و زبان ایتالیایی یاد گرفت و هنگام بازگشت به آمریکا بر حسب اتفاق وارد مافیای ایتالیاییهای نیویورک شد و همین بود که بین ایتالیاییها «مرد ایرلندی» صدایش میکردند. او در ضمن وارد اتحادیه رانندگان کامیون شد و به یکی از نزدیکترین معاونین هافا بدل شد. فیلم بر اساس کتابی نوشته شده که چارلز براند، کارآگاه بازنشسته، در سال ۲۰۰۴ با نام «شنیدم که خانه نقاشی میکنی» نوشته است. براند در آن کتاب شخصیت شیران یا همان «مرد ایرلندی» را زمانی تعریف میکند که او دیگر درگذشته بود؛ او از دل حرفهای شیران روایتی بیسابقه در مورد ماجرای ناپدیدن شدن هافا ارائه میکند که حالا در فیلم هم آمده است.
عکس از آرش عزیزی
شخصیت سومی که مثلث فیلم را میسازد راسل بوفالینو از سران مافیایی نیویروک که نقشش را در فیلم جو پشی بازی کرده؛ بازیگر ۷۶ سالهای که در بیست سال گذشته فقط دو فیلم بازی کرده؛ مهمتر از همه «چوپان خوب» (۲۰۰۶) با کارگردانی رابرت دونیرو و بازی مت دیمون و آنجلینا جولی. پشی و دونیرو پیش از این در چهار فیلم کنار هم ظاهر شدهاند و از جمله در دو فیلم مافیایی قبلی اسکورسیزی (رفقای خوب و کازینو) تصاویری بهیادماندنی و تکرارناشدنی خلق کردهاند. صحنه معروف پشی در «رفقای خوب» با دیالوگ «فکر میکنی من بامزهام؟» بارها مورد تقلید ناموفق در فیلمهای مافیایی قرار گرفته از جمله توسط جانی دپ در «پرستش شیطان» (۲۰۱۵) که راجع به روابط پلیس فدرال آمریکا و مافیای ایرلندی بوستون است.
با حضور این ستارهها و امکانهایی که فنآوری کامپیوتری فراهم کرده «مرد ایرلندی» خطر اینرا دارد که برای جلب توجه مخاطب به تکرار صرف فیلمهای قبلی دست بیاندازد؛ و یا مثل «شیر شاهِ» جدید بازسازی مو به موی داستانی قدیمی باشد — بازسازی برای نسل جدید با فنآوریهای جدید.
«مرد ایرلندی» اما فراتر از این حرفها میرود و موفق به ارائه قصهای اصیل میشود که روی پای خودش ایستاده. سه بازیگر اصلی و بازیگرهای فرعی فیلم بازیهایی درخشان و استخواندار ارائه میدهند و شخصیتهایی خلق میکنند که اگر نام و چهره دنیرو و پاچینو و پشی هم نبود جایگاه خود را میداشتند. آل پاچینو در نشست خبری بعد از فیلم از چالش بازخلق چهرهای مثل هافا گفت؛ چالشی که قبل از این بازیگرانی همچون جک نیکلسون با آن روبرو بودهاند. پاچینو از «سرپیکو» (۱۹۷۳) گفت که در آن نقش فرانک سرپیکو را بازی میکند؛ مامور پلیس نیویورک که دست به افشای فساد سازمانیافته درون نیروی پلیس زد. برای ساختن آن فیلم پاچینو امکان تماس و گفتگو با خود سرپیکو را داشت اما برای «مرد ایرلندی» در عوض میتوانست ساعتها فیلم موجود از هافا را تماشا کند تا بتواند این شخصیت تاریخی را روی پرده سینما بیاورد.
اسکورسیزی در فیلم قبلی خود «سکوت» (۲۰۱۶) داستان میسیونریهای مسیحی پرتغالی در ژاپنِ قرن هفدهم را تعریف کرده بود و حالا به صحنه آشنای خود یعنی نیویورک بازگشته است. در این فیلم جدید او اما نشان میدهد علاقه و مهارت خاصی در درام تاریخی دارد؛ از انقلاب کوبا تا تلاش آمریکا برای سرنگونی کاسترو؛ از ترور جان اف کندی تا عروج «اتحادیه حقوق مدنی ایتالیایی-آمریکاییها» در فیلم مورد اشاره قرار میگیرند. جالب آنجا که سالن نمایش فیلم چند دقیقه بیشتر با میدان کریستوفر کلمبِ نیویورک که صحنه یکی از گردهماییهای تاریخی «اتحادیه» مذکور است و در فیلم تصویر میشود فاصله نداشت.
شاید باورکردنی نباشد که امثال اسکورسیزی هم در پیدا کردن بودجه مشکل دارند اما در نشست خبری شنیدیم که تامین بودجه دلیل اصلی تاخیر در ساخت این پروژه بود. با ۱۵۹ میلیون دلار خرج این بیست و پنجمین فیلم اسکورسیزی یکی از گرانترین فیلمهای تاکنونی او هم هست. همین است که او برای ساخت فیلم به یکی از ثروتمندان بزرگ عرصه سینمای امروز روی آورده: شرکتِ نتفلیکس. دو تهیهکننده فیلم در نشست خبری توضیح دادند که فیلم با استفاده از ۹ دوربین همزمان ساخته شده است. فیلمبرداری ۱۰۸ روز در ۱۱۷ لوکیشن (از سپتامبر ۲۰۱۷ تا مارس ۲۰۱۸) طول کشیده است. همکاری اسکورسیزی و نتفلیکس ادامه دارد و فیلم بعدی او با بازی مریل استریپ و شارون استون نیز توسط این شرکت به نمایش درخواهد آمد.
«مرد ایرلندی» از حدود یک ماه دیگر (یک نوامبر) نمایشی محدود در سینماها خواهد داشت و سپس برای مشترکین «نتفلیکس» قابل تماشا است. واکنش منتقدین به این فیلم ۳ ساعت و نیمه تا بحال خیلی مثبت بوده؛ اما بیشتر منتقدین از عاشقان سینما هستند و حتی جوانترهایی مثل صاحب این قلم هم جایگاه خاصی برای فیلمهایی همچون «مردان خوب» و «کازینو» قائلند. سوال بزرگ اینجا است که آیا نسل جدیدیها هم با مافیابازیهای بچههای قدیمیِ نیویورکی رابطه برقرار خواهند کرد یا نه؟