از اشتباهات قدیمی تحلیلگران رابطه جامعه و اینترنت، که هنوز هم گاه تکرار میشود، این تصور است که فنآوریهای نوین اینترنتی بیشتر مورد استفاده گرایشهای سیاسی «مدرن» قرار خواهند گرفت. در این تصور، طرفداران نیروهای سیاسی مترقی و تحولخواه «توییتری» و «اینستاگرامی» هستند؛ و «سنتیها» در نقطه مقابلشان قرار دارند.
تجربه گسترش فنآوری در خاورمیانه اما دهها سال است که نشان داده است نیروهای محافظهکار و نیروهای اسلامگرا خوب میدانند چطور از آخرین فنآوریها در جهت اهداف خود استفاده کنند. آیتالله خمینی به استفاده نوآورانه از فنآوری ضبط صوت و کاست معروف بود و حکومت واپسگرایی نیز که بنیان نهاد، ضمن برقرار کردن قوانین اسلامی که به صدها سال پیش باز میگشتند، از آخرین فنآوریها جهت تحکیم خود استفاده میکند.
در عرصه امروز رسانههای اجتماعی در ایران نیز گروهها و چهرههای اصولگرا ید طولایی دارند. جمهوری اسلامی ایران تمام شبکههای مطرح اجتماعی (جز اینستاگرام) را ممنوع کرده است، اما مقامات ارشدش، از آیتالله خامنهای گرفته تا شخصیتها و گروههای اصولگرای مختلف، بر روی حضور در این شبکهها سرمایهگذاری میکنند. بر خلاف مخالفان، آنها برای این کار بودجههای نجومی و آزادی عمل کامل نیز در اختیار دارند. مثلا در تلگرام، گروههایی همچون «بیسیمچی مدیا» و «قدس» (که قبلا «سپاه قدس» نام داشت؛ با آن که میگفت ربطی به آن نهاد ندارد) با دهها هزار دنبالکننده و تولید محتوای مکرر و حرفهای، فعالیت میکنند. نخستین بار که شبکه تلگرام فیلتر شد، خیلی از این گروهها اعلام کردند که از این شبکه خارج خواهند شد و به برنامکهای ساخت خود جمهوری اسلامی همچون «سروش» کوچ میکنند، اما در نهایت به آن وعده عمل نشد. طرفه آن که مقامات جمهوری اسلامی ایران فیسبوک را ظاهرا به علت یهودی بودن بنیانگذار آن، مارک زوکربرگ، رسانهای «صهیونیستی» میدانند، اما با استفاده گسترده از آن و از اینستاگرام (که متعلق به آن است)، مشکلی ندارند.
در میان چهرههایی که میکوشند با حضور در رسانههای اجتماعی چهرهای عمومی از خود بسازند و مطرح شوند، بسیاری از فرزندان رهبران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران بهچشم میخورند. یکی از نمونههای چشمگیر در چند ماه اخیر، زینب سلیمانی، کوچکترین دختر قاسم سلیمانی، است که پس از کشته شدن پدرش در بغداد در حمله آمریکا، توسط حکومت به عنوان نوعی جانشین معنوی او مطرح و رسانهای شد. حکومت میکوشید از جایگاه نمادین این دختر جوان (که همنام «زینب»، خواهر حسین، امام سوم شیعیان است) استفاده کند؛ زینبی که در تاریخهای افسانهوار شیعیان به سخنرانی در دربار یزید در دمشق در پی شهادت امام سوم مشهور است.
زینب سلیمانی البته نشان داد که در این راه قابلیتهایی بیش از نام خود در چنته دارد. او درسخوانده علوم انسانی است، به زبانهای عربی و انگلیسی مسلط است، و بارها در سفرهای سلیمانی به عراق، سوریه و لبنان، او را همراهی کرده است و نزد خیلی از گروههای شیعه متحد ایران چهر شناختهشدهای است. سلیمانی خود در یکی از گفتوگوهایش زینب را دختری «چریک» نامیده بود که «همهجا همراه پدر» میآید. زینب در مراسم تشیع پدرش در تهران و سپس در نماز جمعهای در کرمان و در محفلی در بیروت سخنرانی کرد (در اولی به فارسی و در دو دو مورد بعدی به عربی) و با حرفهای تحریککننده و از جمله تهدید جان سربازان آمریکایی در منطقه، به تیتر رسانههای مختلف غربی و عربی و اسرائیلی بدل شد. رسانههای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران همچون المنار لبنان، با او گفتوگوی اختصاصی کردند و آنرا وسیعا پخش کردند.
زینب سلیمانی اما پس از آن روزهای پرخبر نیز کوشیده است تا با حضوری گسترده در اینستاگرام، و اینک در تویتر ( هرچند انتصاب رسمی این صفحه های اجتماعی توسط وی رسما تایید نشده است) حضور رسانهای خود را حفظ کند. پیش از کشته شدن پدرش، تنها چیزی که از زینب میدانستیم همین حضور اینستاگرامی بود و از جمله حملهای که به صبا کمالی کرد؛ بازیگری که گفته بود سحر خدایاری، «دختر آبی» که در اعتراض به محدودیت ورود زنان به استادیوم در ایران خود را آتش زد، مظلومتر از امام حسین بوده است. زینب سلیمانی در ۲۰ شهریور ۹۸ در صفحه اینستاگرام خود شدیدا به کمالی حمله کرد و خطاب به او گفت: «سکوت کنید و اعتقادات پوچ خود را در ذهن محدود خود نگه دارید.»
حالا که توجهها به زینب بیشتر شده است، او ظاهرا میکوشد چهرهای معقولتر و عاطفیتر از خود نشان دهد. مثلا در سالگرد تولد پدرش عکسی از کیکی خامهای منتشر کرد و نوشت: «اولین کیک تولدتان؛ بدون شمع. دیگر در روز تولدتان هنگام فوت کردن شمع، آرزوی شهادت نخواهید کرد.» البته بیشتر محتوای تولید شده توسط او، همان محتوای خستهکننده و آشنای رسانههای اصلی در تقدیس پدر است.
رسانههای اصولگرا در ایران به هر حرکت اینستاگرامی زینب سلیمانی توجه نشان میدهند و آنرا فورا پخش میکنند که نشان از حقیقی بودن این صفحه، علیرغم «تیک» آبی نداشتن، آن دارد (اینستاگرام نه تنها به او «تیک» آبی نداده که پیش از این به حذف صفحهاش هم دست زده که احتمالا به خاطر بزرگداشت سلیمانی در آن صفحه است، که طبق قوانین آمریکا چهرهای تروریستی محسوب میشود.) زینب صفحهای نیز در توییتر دارد که مشابه صفحه قدیمی پدرش در این شبکه اجتماعی است؛ گفتهها و تولیدات رسانهای مربوط به سلیمانی در این صفحهها منتشر میشوند و معلوم نیست آیا کنترل آنها دقیقا با خود سلیمانیها است، یا با طرفداران او و پدرش.
اما در سوی دیگرِ شطرنج سیاسی جمهوری اسلامی ایران، خانواده آیتآلله خمینی را داریم. با اینکه سید احمد خمینی، سیاسیترین فرزند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، دست به ائتلاف با آیتالله خامنهای زد و به تحکیم حکومت او کمک کرد، خمینیهای بعدی تقریبا بیاستثنا به جناح اصلاحطلب جمهوری اسلامی ایران تعلق داشتهاند. بگذریم از دیگر نوه خمینی، سید حسین، که در ابتدای انقلاب طرفدار بنیصدر بود و در سالهای اخیر طرفدار حمله آمریکا به عراق شد و در سفری به آمریکا، در موسسه «آمریکن اینترپرایز» علیه جمهوری اسلامی ایران سخنرانی کرد. (او پس از آن که چهارده سال پیش در گفتوگویی از قم، خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی ایران شد، سالها است از حضور رسانهای منع شده است.)
کلیددار خانواده خمینی در این سالها، سید حسن خمینی، پسر احمد و نوه آیتالله خمینی بوده است که متولی آرامگاه خمینی نیز می باشد. برخی از اصلاحطلبان کوشیدهاند او را به نوعی پدر معنوی و نمادین خود در نظر بگیرند؛ هرچند که خیلیها از برخورد پرنخوت و اشرافیمابانه او دل خوشی ندارند.
در نسل بعدی اما پسر سید حسن، سید احمد ۲۲ ساله را داریم که به عنوان یک چهره مشهور و پرطرفدار اینستاگرامی نام و موقعیتی در آن رسانه برای خود دست و پا کرده است. او در اینستاگرام بیش از ۸۲۹ هزار دنبالگر دارد (در مقایسه، پسر معروف رئیسجمهوری آمریکا، اریک ترامپ، ۱.۴ میلیون دنبالگر دارد، یعنی کمتر از دو برابر سید احمد خمینی.) چهار سال پیش که احمد تنها هجده سالش بود، رسانههای غربی مانند گاردین لندن از «برند»های معروفی چون «تامی هیلفیگر» که میپوشد، نوشتند. در این سالها اما بسیاری از مردم و مخالفان جمهوری اسلامی ایران به نمایش زندگی تجملی احمد خمینی و سایر فرزندان خاندان خمینی اعتراض کردهاند و از مکان و شیوه زندگی بعضی از آنها در کشورهای غربی مثل کانادا، انتقاد کردهاند. البته رسانههای اصولگرا نیز با زبان خاص خود به آنچه «لاکچری» بودن سید احمد مینامند، اعتراض میکنند. مثلا وبگاه «عصر شهروند» مراسم عمامه گذاشتن او را با مراسم تاجگذاری مقایسه کرده بود و گفته بود، «حتی برخی از هوادارانش از زندگی لاکچری مغایر با رسم و مرام طلبههای جوان از وی انتقاد میکنند.»
این نوع حیات اینستاگرامی احمد اما ادامه دارد و همسر جوانش، فاطمه دانشپژوه، نیز معروف به اشعار عاشقانه دلسوزی است که در اینستاگرام برای شوهرش مینویسد؛ از جمله آخرین «پست» او از دو ماه پیش که در آن تصویری از دستهایی به شکل قلب منتشر کرده و کنارش شعری عاشقانه نوشته است.
سوال اما اینجا است که این آقازادههای رهبران جمهوری اسلامی ایران، آیا میتوانند آینده سیاسی داشته باشند، یا خیر؟ تربیت کادر سیاسی جوان از مشکلاتی است که بیشتر نیروهای سپهر سیاسی ایران، چه در درون نظام حاکم و چه در اپوزیسیون، با آن روبهرو بودهاند. البته در حالی که حکومت منابع عظیمی در این زمینه در اختیار دارد، برای اپوزیسیون (و بخشی از اصلاحطلبان) هر حرکت سیاسی همراه با تبعید و سرکوب بوده است. در فقدان امکان کادرسازی موفق در نسل جوان، چهرههایی که شهرت خانوادگی دارند، در صورتی که سایر مولفههای لازم را داشته باشند، از شانس مطرح شدن نیز برخوردارند. در اپوزیسیون، میبینیم که رضا پهلوی، ولیعهد سابق ایران، موفق شده است خودش را به عنوان یکی از چهرههای اصلی این عرصه معرفی کند. در جمهوری اسلامی ایران اما مدتها است شاهد عروج سیاسی و جدی چهرههای جوان در بالاترین سطوح نبودهایم. آخرین نمونههای چشمگیر در این زمینه، فرزندان رنگارنگ هاشمی رفسنجانی بودهاند که نقش مهمی در اردوی اصلاحطلبان داشتهاند. از قدرتهای پشت پرده مجتبی خامنهای، فرزند رهبر جمهوری اسلامی، زیاد گفته میشود، اما او برخلاف زینب سلیمانی و احمد خمینی، به هیچ وجه حضور رسانهای ندارد و بعید است این راهبرد او به این زودیها عوض شود.
رسانههای اجتماعی فضایی برای ابراز وجود مستقل به چهرههایی میدهند که به علت نام خانوادگی خود با شهرت سریع و بلافصل روبهرو هستند، اما هنوز روشن نیست که چهرههایی مثل زینب و احمد، بتوانند از این شهرت و حضور، جهت تامین اهداف سیاسی متفاوت خود استفاده کنند.