در ماههای آغازین سال جاری که همهگیری ویروس جدید کرونا در چین آغاز شد، تاریخدانان به تبع حرفهشان به فکر مقایسه آن با نمونههای پیشین تاریخی بودند. خوشبینترها امیدوار بودند که عاقبت همهگیری این ویروس از خانواده کرونا چیزی شبیه دنیاگیری ویروس «اچ ۱ ان ۱» در سال ۲۰۰۹ شود که به «آنفلوانزای خوکی» معروف شد. پس از واهمههای بسیار با وجود آن که بخش قابل توجهی از جمعیت جهان به آن ویروس خوکی مبتلا شدند، اکثریت عظیم مبتلایان علایم شدیدی نداشتند و جان سالم بهدر بردند. خیلی زود اما معلوم شد که دنیاگیری «کووید ۱۹» شبیه دنیاگیری «اچ ۱ ان ۱» هست، اما نه مورد سال ۲۰۰۹، که مورد هولناک سال ۱۹۱۸.
در آن سال، در حالی که آخرین ماههای جنگ جهانی اول را پشت سر میگذاشتیم، این ویروس هولناک از خانواده آنفلوانزا گریبان جهان را گرفت. ویروس «اچ ۱ ان ۱» که انتشارش از ژانویه ۱۹۱۸ آغاز شده بود، نهایتا حدود سه سال به تاخت و تاز ادامه داد و در آن مدت حدود ۵۰۰ میلیون نفر، یعنی یک سوم جمعیت جهان، به آن مبتلا شدند. تعداد دقیق مرگ و میر بر اثر آن ویروس هرگز معلوم نشده است. مرگ حدود ۵۰ میلیون نفر (گرچه ارقام از ۱۷ تا ۱۰۰ میلیون نفر تفاوت دارند) تخمین بیشتر متخصصان بوده است. میتوان گفت که آن بیماری شاید مرگبارترین دنیاگیری تاریخ بشر بود. تنها نمونه دیگری که میتوان مطرح کرد، شیوع طاعون در قاره اروپا است که در طول دو دهه در اواسط قرن چهاردهم به مرگ شاید یک سوم جمعیت قاره اروپا منجر شد. (البته ویروس آبله را نیز نباید از یاد برد که از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد و طی حدود صد سالی که جهان را در نوردید، شاید ۵۰۰ میلیون نفر را کشت.)
خبر شیوع ویروس جدید کرونا در سال جاری ابتدا با سرکوب اطلاعاتی دولت دیکتاتوری چین آغاز شد. آنفلوانزا سال ۱۹۱۸ نیز با همین سانسور خبری آغاز شده بود؛ اما آن بار، با سانسور خبری دولتهای غربی هچون بریتانیا، فرانسه، آمریکا و آلمان که نمیخواستند آن خبر بر تلاشهاشان در جنگ جهانی تاثیر بگذارد. تنها در کشور بیطرف اسپانیا بود که اخبار آن همهگیری انعکاس یافت و همین بود که به آن به ناحق نام «آنفلوانزای اسپانیایی» دادند. مثل کرونای امروز، مبتلایان به آن ویروس هولناک نیز نه فقط مردم عادی که دولتمداران عالیمقام، از جمله پادشاه آلفونسوی سیزدهم، حاکم وقت اسپانیا، بودند (آقای پادشاه البته جان سالم به در برد و تا سال ۱۹۳۱ که با جنبش دموکراتیک مردم اسپانیا کنار زده شد، بر تخت سلطنت، برقرار ماند.)
آنفلوانزای اسپانیا و ویروس کرونا بدینسان شباهتهای غریبی دارند و منجر به رویدادهای غریبی نیز شدهاند. مثلا، مورد آقای فیلیپ کان، مردی مقیم حومههای نیویورک در جزیره «لانگ آیلند» که چند روز پیش در سن ۱۰۰ سالگی درگذشت. آقای کان برادر دوقلوی خود، ساموئل، را در سال ۱۹۱۹ به خاطر آنفلوانزای اسپانیایی از دست داده بود. ساموئل تنها چند هفته پس از تولد درگذشته بود و فیلیپ اما ۱۰۰ سال زنده ماند تا با کرونا از پای افتد. او در این یک قرن زندگی خود تجربیات بسیاری را از سر گذراند که از برادرش دریغ شده بود: از حضور در نیروی هوایی آمریکا و جنگیدن علیه ژاپن در نبرد تاریخی ایوو جیما در جنگ جهانی دوم، تا مشارکت در ساختن «مرکز تجارت جهانی» در نیویورک به عنوان برقکار، و البته شاهد پایان تلخ و تاریخی آن بنای مشهور بودن در یازده سپتامبر. خانواده نیویورکی کان در این زمینه تنها نبودند. خانم سلما رایان نیز اخیرا در سن ۹۶ سالگی در شهر سان آنتونیوی ایالت تگزاس بر اثر کرونا درگذشت در حالی که خواهرش، اِستِر، در سال ۱۹۱۸ بر اثر آنفولانزای اسپانیایی مرده بود. این دو خواهر نیز هرگز همدیگر را نشناختند.
اما فرای این داستانها، ماجرای ۱۰۲ سال پیش چه درسهایی برای امروز دارد؟
مخاطرات موج دوم
یکی از نکات آن همهگیری تاریخی که امروز بارها به آن اشاره میشود، این واقعیت است که موج دوم آن از موج اول بدتر بود. آنفلوانزای اسپانیایی هم مثل کرونا در اوایل سال آغاز شد و در طول تابستان سیاستهای قرنطینه کمک به کنترل آن کردند. اما فصل پاییز که آمد، موج دوم از راه رسید و از موج اول هم بدتر بود. بهخصوص در آمریکا که شهرهای پرجمعیتی مثل بوستون این بار بیش از پیش دچار آن شدند. تنها در ماه سپتامبر ۱۹۵ هزار نفر در آمریکا جان سپردند.
مقامات پزشکی امروز نیز درباره موج دوم در پاییز هشدار میدهند. آنتونی فائوچی، مدیر موسسه ملی آلرژیها و بیماریهای عفونی در آمریکا، میگوید: «من مطمئنم که در فصل پاییز با ویروس کرونا مواجه خواهیم بود.» رابرت ردفیلد، مدیر «مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها» در همین کشور میگوید: «این احتمال هست که هجوم ویروس به کشورمان در زمستان آینده از هجوم کنونی هم دشوارتر شود.» آندرو کوئومو، فرماندار نیویورک، میگوید: «اگر منتظر موج دوم یا جهش تحولی این ویروس نباشیم، هیچ چیز یاد نگرفتهایم.»
در روزهای اخیر فشارها در آمریکا برای پایان سیاستهای قرنطینه افزایش یافته است؛ بهخصوص از سوی جمهوریخواهان. ایالت جورجیا در جنوب آمریکا که سیاستهای قرنطینه را خیلی دیر اجرا کرده بود، اول از همه اعلام کرده است که برخی از این سیاستها را تلطیف میکند و اجازه بازگشایی اماکنی همچون آرایشگاهها را میدهد. تاریخدانان در این زمینه به درسهای پرمخاطره ۱۹۱۸ اشاره میکنند. مثلا شهرهایی که در پی پایان جنگ جهانی اول در نوامبر ۱۹۱۸ سیاستهای قرنطینه را به پایان رساندند و اما سپس شاهد حمله موج دوم ویروس بودند. الکس ناوارو، معاون مدیر «مرکز تاریخ پزشکی» در دانشگاه میشیگان، جزو تاریخدانانی است که در مورد آثار دنیاگیری ۱۹۱۸-۱۹۱۹ بر ۴۳ شهر آمریکا پژوهش کرده است. او در گفتوگو با شبکه «ان بی سی» به تجربه شهر سانفرانسیسکو در این زمینه اشاره کرد. سانفرانسیسکو در سال ۲۰۲۰ اولین شهری بود که سیاستهای قرنطینه را اجرا کرد و جالب آن که در سال ۱۹۱۸ نیز اولین شهری بود که پوشیدن ماسک را در ماه اکتبر برای همه اجباری کرد. اعمال این اجبار البته راحت نبود. بسیاری به علت نپوشیدن ماسک دستگیر شدند و با ۵ دلار جریمه مالی روبهرو شدند. حتی گروهی به نام «اتحادیه ضد ماسک» شکل گرفت که علیه این قانون اعتراض کرد و نهایتا هم در لغو آن نقش داشت. شبکه «سی ان ان» گزارش مشابهی راجع به تجربه سال ۱۹۱۸ شهر دنور در ایالت کولورادوی آمریکا منتشر کرده است.
آنچه نمیدانیم
با وجود گذشت ۱۰۲ سال از دنیاگیری آنفلوانزای اسپانیایی، پژوهشها در مورد آن همچنان ادامه دارند. پس یک درس بزرگ این است که باید تواضع علمی داشته باشیم و بدانیم خیلی از نکات ظاهرا بدیهی در مورد یک ویروس، به آن راحتی و سرراستی که فکر میکنیم نیستند.
مثلا، چرا ویروس کرونا بیشتر برای سالمندان خطرناک است تا جوانترها؟ جواب این سوال در ابتدا بدیهی به نظر میرسد. به خاطر سیستم ایمنی قویتر جوانها و اینکه احتمال خطرناک بودن بیماریهای تنفسی برای پا به سن گذاشتهها بیشتر است.
اما در مورد آنفلوانزای اسپانیایی ۱۹۱۸ موضوع دقیقا برعکس بود. یعنی جوانترها بودند که بیشتر در خطر این ویروس قرار داشتند. داستان تلخ آن ویروس این بود که جهانی که میلیونها نفر از جوانهایش را در جنگ خانمانسوز چهارساله جهانی از دست داده بود، حالا باید میلیونها جوان دیگر را در این راه از دست میداد. البته جهانی بودن جنگ و انتقال سربازان به نقاط مختلف (از سربازخانههای کانزاس آمریکا تا بندر مومباسای کنیا) خود از عوامل اصلی آن دنیاگیری بود.
دلایل این تفاوت در واکنش به ویروس نسبت به سن، هنوز مورد مناقشه و پژوهش است. یکی از نظریات قابل توجه در این مورد را دکتر دنیس شنکز از «موسسه مالاریای ارتش استرالیا» و دکتر جان بروندیج از «مرکز بررسی بهداشت نیروهای مسلح» در آمریکا دارند. شنکز و برندیج میگویند که توجه دقیق به آمار نشان میدهد که ۲۸ سالهها بیش از همه از دنیاگیری سال ۱۹۱۸ ضربه خوردهاند و دلیل آن این است که آنها متولد حوالی سال ۱۸۹۰ بودند؛ یعنی سالی که همهگیری موسوم به «آنفلوانزای روسی» در گرفته بود. ادعای این دو پزشک این است که آن ویروس کاری با سیستم ایمنی این جوانان کرده بود که در مقابل همهگیری ۱۹۱۸ ضعیفتر باشند. در ادامه این تئوری، گفته میشود که کسانی که متولد حوالی سال ۱۹۱۸ بودند نیز بعدها در مقابل رواج آنفولانزای هنگ کنگی سال ۱۹۶۸ ضعیفتر بودند، و کسانی که حوالی آنفولانزای آسیایی سال ۱۹۵۷ به دنیا آمدند، بعدها در مقابل آنفولانزای خوکی سال ۲۰۰۹ ضعیفتر بودند. آیا امکان دارد تاثیرپذیری سالمندان در مقابل کرونا نیز دلایلی اینچنینی داشته باشد؟
نتایج غیرمترقبه سیاسی
یکی از درسهای دیرین تاریخ این است که رویدادها میتوانند نتایج غیرمنتظره داشته باشند؛ واقعیتی که تاریخدانان از آن به عنوان «قانون عواقب پیشبینیناشده» صحبت میکنند. از آنجمله، میتوان به تاثیر آنفلوانزای اسپانیایی بر انتخابات در آمریکا اشاره کرد. در سال ۱۹۱۸ آمریکا شاهد برگزاری انتخابات میاندورهای قوه مقننه بود. رئیسجمهوری وقت، وودرو ویلسونِ دموکرات، سخت میکوشید کنترل کنگره را حفظ کند. پیروزی ویلسون نه فقط برای آمریکا، که برای کل دنیا حائز اهمیت بود. او در پایان جنگ جهانی اول دستورکاری برای پایان تدریجی استعمار و شکلگیری سازمانهای بینالمللی در پیش گذشته بود که طبیعتا به حمایت ثروتمندترین کشور جهان، یعنی کشور خودش، نیازمند بود.
انتخابات نوامبر ۱۹۱۸ در شرایطی برگزار شد که نامزدها نه امکان برگزاری رویدادهای انتخاباتی حضوری داشتند، و نه مثل امروز تلفن و اینترنت داشتند. شیوه تبلیغات، شده بود تبلیغات در روزنامه و پست. در بعضی شهرها (مثلا ساکرامنتو، مرکز ایالت کالیفرنیا) برخی شعبههای رایگیری تعطیل ماندند، چون تعداد مردم مریض محل زیاد بود. رایدهندگان البته نهایتا با ماسک سر حوزههای رایگیری حاضر شدند و همین بود که روزنامه «سان فرانسیسکو کرانیکل» از «اولین انتخابات با ماسک در تاریخ آمریکا» سخن گفت. در خیلی شهرها (از جمله واشنگتن و نیویورک) سیاست قرنطینه تازه پایان یافته بود و مردم امکان شرکت یافتند. دانشورانی همچون جیسون مریسام (استاد حقوق در دانشگاه هملین) میگویند صحبت تعویق انتخابات اصلا مطرح نبود، چون نمایش قوی دموکراسی در پی جنگ جهانی اول ضروری حساب میشد.
اما در نهایت، تنها ۴۰ درصد واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند که نسبت به انتخابات میاندوره قبلی ۱۰ درصد کاهش داشت. این تا حدودی به علت حضور دو میلیون نفر از جمعیت در جنگ بود که بخش مهمی از رایدهندگان محسوب میشدند؛ چون زنان هنوز حق رای نداشتند (این حق در سال ۱۹۲۰ به زنان رسید.) اما بدون شک چندین هزار نفر به خاطر دلایل مربوط به آنفلوانزا رای ندادند یا از رای دادن بازماندند. آیا این امر به ضرر ویلسونی تمام شد که از هوادارانش بیشتر انتظار میرفت نگران پیروی از دستورهای بهداشتی باشند؟
به هر روی، جمهوریخواهان پیروز بزرگ انتخابات ۱۹۱۸ بودند. آنها برای اولین بار در طی ده سال پیش از آن، کنترل هر دو مجلس کنگره (نمایندگان و سنا) را به دست گرفتند. ویلسون شکستی سهمگین خورد و نتیجه آن شکست، تاریخ جهان را عوض کرد. قوه مقننه اجازه عضویت آمریکا در «جامعه ملل» را که در پی جنگ و با مرکزیت ژنو شکل گرفته بود نداد؛ با آنکه رئیسجمهوری وقت آمریکا به نوعی پدر معنوی این سازمان بینالمللی و نیای سازمان ملل امروز محسوب میشد. آمریکا دو سال بعد رئیسجمهوری جمهوریخواه انتخاب کرد و راه انزواجویی را برگزید. آیا اگر آمریکا به راه ویلسونی ادامه داده بود «جامعه ملل» قدرتمندتر نمیشد؟ آیا این نهاد حتی نمیتوانست زودتر از اینها جلو آدولف هیتلر، و به تبع آن، درگرفتن جنگ جهانی دوم را بگیرد؟ تحولات تاریخ البته عوامل متعددی دارد و این سوالها چیزی بیش از حدس و گمان نیستند. اما آن آنفلوانزای هولناک شاید علاوه بر کشتار مستقیم میلیونها نفر، نقشی منفی هم در مسیر تاریخ جهان داشته بوده باشد.