محمدجواد ظریف در روز ۱۷ دی ۱۳۸۸ جشن تولد پنجاهسالگی خود را میگرفت. با اوج گرفتن جنبش سبز، جمهوری اسلامی در بزرگترین بحران خود به سر میبرد. درست یک هفته از راهپیمایی طرفداران حکومت و محمود احمدینژاد گذشته بود. ظریف هنگام جشن تولد پنجاهسالگی خود به چه فکر میکرد؟
او هنوز حتی در بین عامه مردم ایران نیز شهرت نداشت تا چه برسد در سطح جهان. اما آنها که دیپلماسی جمهوری اسلامی را دنبال میکردند، سفیر سابق ایران در سازمان ملل را خوب میشناختند؛ دیپلماتی که بیشتر عمر بزرگسالیاش را در آمریکا گذرانده بود و آنجا بهعنوان یکی از اعضای شاخص «باند نیویورکیها»ی وزارت خارجه نوپای جمهوری اسلامی معروف شده بود. او در زمان خاتمی از پیشبرندگان اصلی طرح «گفتگوی تمدنها» بود. اما شکست جنبش اصلاحات و برآمدن احمدینژاد باعث شده بود به حاشیه برود. حالا در دانشگاه وزارت خارجه درس میداد و به فکر بازنشستگی زودهنگام بود؛ بدش نمیآمد هزاران کیلومتر دورتر برود و در مالزی سفیر شود، جایی که سابقه دوستی دیرینه با ماهاتیر محمد، نخستوزیر آن کشور را داشت.
سیر همیشه پیشبینیناپذیر سیاست در ایران اما اوضاع را دگرگون کرد. کمتر از چهار سال بعد، حسن روحانی رئیسجمهور شد و جواد ظریف، وزیر خارجه. تحلیلگران انتصاب ظریف را جدیترین نشانه خواست جمهوری اسلامی به مذاکره و ساختوپاخت با آمریکا دانستند. او عازم مذاکره با آمریکا و سایر قدرتهای جهانی شد و در همین حین به یکی از مشهورترین دیپلماتهای جهان بدل شد.
در روز ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ بود که وزیر خارجه ایران در وین جلوی چشم دوربینهای جهان کنار همتای اروپایی خود، فدریکا موگرینی، ایستاد و آن روز را «روزی تاریخی» خطاب کرد و حصول توافق برجام را اعلام کرد. به نظر میرسید ظریف و روحانی به بزرگترین دستاورد خود رسیدهاند. مردم در خیابانهای ایران شادمانی میکردند و طولی نکشید که تقریباً تمام جامعه جهانی (بهجز اسرائيل به رهبری نتانیاهو) از برجام حمایت کردند.
این بار اما سیر پیشبینیناپذیر سیاست در آمریکا بود که سرنوشت برجام و ظریف را عوض کرد. کمتر از یک سال از اجرای برجام گذشته بود که دونالد ترامپ به ریاستجمهوری آمریکا رسید و از همان ابتدا به برجام تاخت. او در سال دوم ریاستجمهوریاش، بالاخره خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد.
در مورد موفقیت یا ناکامیِ سیاست «فشار حداکثری» ترامپ علیه ایران صحبت بسیار میشود. اما شکی نیست که این سیاست در زمین زدن دولت روحانی نقش مهمی داشت. وضع بد اقتصادی باعث چندین دور شورشهای مردمی شد. روحانی اکنون به یکی از منفورترین روسای جمهور تاریخ ایران بدل شده است که تقریباً در هیچ کجای سپهر سیاسی ایران حامی و طرفداری ندارد. ظریف که روزگاری بهعنوان دیپلماتی محبوب شناخته میشد نیز اکنون ناتوان از پیش بردن برجام در مقابله با قدرت فراوان آمریکا است. اروپاییها به او لبخند میزنند اما آنها نیز میدانند که جمهوری اسلامی ارزش شکستن صفوف جهان غرب را ندارد. امید آنها برای اصلاح و تغییر در ایران هم نومید شده و ظریف اکنون بیشتر چهرهای لبخند به لب برای پیش بردن آمال آیتالله خامنهای دانسته میشود تا بدیلِ سیاستهای تهاجمی و مداخلهجوی جمهوری اسلامی.
برجامِ بی آمریکا
جمعه گذشته دومین سالگرد خروج آمریکا از برجام بود. در این دو سال شاهد بودیم که تلاشهای تهران و اروپاییها برای حفظ برجام چندان موفق نبوده. واقعیت اینجا است که تا زمانی که آمریکا بخواهد تمام قدرت خود را در راستای زمین زدن اقتصاد ایران و اعمال تحریم به کار ببرد، اروپا و بقیه جهان قادر به کار چندانی نیستند. بخصوص که تحریمها تنها مشکل ایران و اقتصاد آن نیز نیستند.
دولت سرکوبگر، نقض آشکار و رو به گسترش حقوق بشر، زندانی کردن شهروندان دوتابعیتی و فساد بالای اقتصادی از جمله سایر دلایلی هستند که ایران را به مخمصه کنونی انداختهاند. از عوامل جانبی مثل افتضاح شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی، بحران کرونا که ایران از اولین نقاط حاد آن بود و سقوط شدید قیمت جهانی نفت بگذریم.
این بحران همهجانبه البته لزوماً به معنای عقبنشینی جمهوری اسلامی نیست. آنها که از ناکامی سیاست ترامپ میگویند به این اشاره میکنند که جمهوری اسلامی در دوران اخیر شاید تهاجمیتر از همیشه عمل کرده. در سال ۲۰۱۹ این حکومت به بزرگترین تجهیزات نفتی عربستان سعودی حمله کرد (از طریق حوثیهای یمن که بهعنوان نیروی نیابتی تهران عمل میکنند)، از طریق متحدان عراقی خود چندین بار با آمریکاییها درگیر شد، در خلیجفارس دست به ایجاد مزاحمت برای کشتیهای مختلف زد و احتمالاً در انفجار مشکوک تانکرهای امارات نقش داشت. در پی این اوضاع بود که ترامپ دست به اقدام جسورانه ترور قاسم سلیمانی در بغداد زد. پاسخ ایران به آن حرکت، اولین حمله مستقیم موشکی ایران به سربازان آمریکایی بود -حملهای که البته محتاطانه تنظیم شده بود تا هیچ سرباز آمریکایی آسیب جدی نبیند.
در این میان جمهوری اسلامی با استناد به اینکه اروپاییها موفق به اجرای برجام نشدهاند شروع به گسترش برنامه هستهای خود کرده است. ایران این اقدامات را نه خروج از برجام که استفاده از سازوکارهای این توافق میداند. با این حساب برجام لنگانلنگان نوعی حیات را حفظ کرده است. اما اکنون به ایستگاه دیگری میرسد که بار دیگر جانِ نیمهجان آن را محک خواهد زد.
این ایستگاه، تحریم تسلیحاتی ایران است که قرار است در ماه اکتبر به پایان برسد. پایان این محدودیت در ماه اکتبر از جمله دلایل اصلی اعتراض ترامپ و جمهوریخواهان آمریکایی به برجام بوده است. آمریکا در حالی میخواهد تمدید این تحریم تسلیحاتی را در سازمان ملل به کرسی بنشاند که مسلماً با مخالفت چین و روسیه روبرو خواهد شد. واشنگتن حالا میکوشد از طریق نوآوری حقوقی استدلال کند که علیرغم خروج برجام هنوز یکی از شرکتکنندگان در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت (که چند روز پس از برجام توسط خود آمریکا به شورا ارائه و بهاتفاق آرا تصویب شد) هست. با این حساب آمریکا خواهان استفاده از سازوکارهای «ماشه» است که با توجه به گسترش برنامه هستهای ایران، تحریم تسلیحاتی را ادامه خواهد داد.
ظریف در همین موضوع به آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل، نامه نوشته است. او آمریکا را متهم به نقض قانون بینالمللی و منشور سازمان ملل کرده و نوشته: «این اولین بار در تاریخ سازمان ملل است که یک عضو دائم شورای امنیت دست به مجازات اعضای سازمان ملل برای تبعیت از قطعنامههای این شورا میزند.» این آخرین تلاش دیپلماتیک ظریف برای حفظ برجام است. آیا در یک سال و اندی که از دولت روحانی باقی مانده، آقای سفیر میتواند شگرد دیپلماتیک جدیدی به میان آورد؟
یک راه پیش روی ایران، پاسخ مثبت به خواست آمریکا برای مذاکرات مستقیم است. ترامپ بارها گفته حاضر است بی پیششرط با رهبران جمهوری اسلامی مذاکره کند. در سالگرد تولد امام حسن، توئیت آیتالله خامنهای که او را «شجاعترین چهره تاریخ اسلام» نامیده بود بعضیها را امیدوار به خواست او برای مذاکره کرده است. آیا این حرکتی به سوی «نرمش قهرمانانه» دیگری است؟ آیا خامنهای هم میخواهد مثل نیای خود «جام زهر» بنوشد؟ یا این کارت تولدی معمولی برای امام حسن بوده است و بس؟
هنری واتن، دیپلمات انگلیسی قرن هفدهم، میگفت: «سفیر، مرد صادقی است که او را به کشوری خارجی میفرستند تا در جهت منافع کشورش دروغ بگوید و دسیسه کند.» واقعیت اینجا است که سفرا هرچقدر هم هنر دیپلماتیک داشته باشند نهایتاً محدود به دستورهای پایتخت هستند. در مورد ظریف این نه «منافع کشور» که دستورات آیتالله خامنهای است که نهایتاً تکلیف را معلوم میکند.
خامنهای همیشه به ظریف اعتماد کامل داشته و اصرار او بود که باعث شد ظریف حتی در زمان احمدینژاد هم دو سال سمت خود را حفظ کند. اگر آقای دیکتاتور که خودش تأکید میکند «دیپلمات نیست» بخواهد دست به مذاکره بزند، دوباره از آقای دیپلمات استفاده خواهد کرد. ظریف اما این بار نزد مردم ایران و نزد جامعه جهانی چهرهای متفاوت دیده خواهد شد.
و اگر این بار مذاکرهای در کار نباشد و برجام واقعاً از میان برود؟ آیا جمهوری اسلامی واقعاً به سوی سلاح هستهای گام بر خواهد داشت؟ این بیشک یکی از گزینههای پیش روی تهران است؛ این حرکت نقض آشکار تعهدات بینالمللی ایران و قوانین بینالمللی خواهد بود. اما انجام آن نیز نیاز به دیپلماسی و دیپلماتهایی از جنس خاص خود خواهد داشت. کاری که معلوم نیست از جواد ظریف بربیاید یا نه.