تابستان سال ۲۰۱۸ در سفری در بلگراد بودم که دوستی خبری مسرتبخش به گوشم رساند: قرار است به زودی روزنامه اینترنتی «ایندیپندنت فارسی» وابسته به روزنامه «ایندیپندنت» بریتانیا منتشر شود. بلافاصله از این خبر خشنود شدم. فضای رسانهای ایران در داخل و خارج پر از رسانههای خوب و مفید است، اما حالا روزنامهای بینالمللی میرفت تا نسخهای به زبان فارسی منتشر کند. در میان این همه تلویزیون و رادیو و وبسایت خبریِ مستقر در خارج حالا رسانهای به میان میآمد که هویت خود را به عنوان روزنامه تعریف میکرد. چند ماه بعد، این اقبال را یافتم که یکی از همکاران اولیه این پروژه باشم. سردبیر روزنامه جدید، کاملیا انتخابیفرد بود، که از روزهای طولانی پوشش مذاکرات هستهای افتخار آشنایی با ایشان را داشتم.
فضای رسانهای دنیای امروز تحت سلطه رسانههای صوتی و تصویری و رسانههای اجتماعی است. چرخه اخبار ۲۴ ساعته چند دهه است که فضای خبر را دگرگون کرده و در دهه گذشته عروج تلفنهای هوشمند و رسانههای اجتماعی این دگرگونی را چندین بار بیشتر کرده است. روزنامهها، بخصوص روزنامههای سنتی کاغذی، با چالشهای روزافزون مواجهاند. مخاطبین عادت کردهاند محتوا را هر چه سریعتر و راحتتر دریافت کنند. جایگاه مقدسی که «کلام» و متن قرنها است در زندگی بشر متمدن داشتهاند با تهدید مواجه شده است. گئورگ ویلهلم هگل، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، میگفت رسم هر روز صبح روزنامه خواندن در دنیای معاصر جای نیایش و نماز روزانه را گرفته است. من در جهانی به دنیا آمدم که این رسم هنوز پابرجا بود. از همان ایام نوجوانی با خواندن روزنامه «آفتابگردان» بود که با جهان پیرامون آشنا شدم. عشقم به فوتبال با هر روز خواندن «خبر ورزشی» پا گرفت و فضای پرتلاطم سیاسی روز را با «جامعه» و «طوس» و «نشاط» دنبال میکردم. تهرانِ کودکی و نوجوانی من آنقدر اهل روزنامه بود که حتی یک روزنامه اختصاصی سینمایی هم داشتیم: با «بانی فیلم» هر روز غرق دنیای سینما می شدم. بعدها که دست به مهاجرت زدم به لطف هر روز روزنامه خواندن بود که موفق میشدم جای پای خود را در کشورها و جوامع جدید محکم کنم: از «تورنتو استار» در کانادا تا «لا خورنادا» در مکزیک.
بیخود نیست که بندیکت اندرسون، مهمترین نظریهپرداز انتقادیِ ملیتگرایی، در تحلیل خود از شکلگیری ملل معاصر جایگاهی محوری به روزنامه میدهد. روزنامه نوعی همزمانی بین تمام خوانندگان آن ایجاد میکند و انگار آنها را عضو اجتماعی مجازی میکند؛ شهروندانِ جمهوریِ کلمات. در سالهای اخیر شاهد تضعیف این جمهوری با مخاطرات بسیار بودهایم. بسیاری از ما دیگر به جای اینکه روزنامهای را تورق کنیم و خبری از آرای مختلف و جنبههای مختلف زندگی داشته باشیم، اخبار و تحلیلهای خود را از منابعی محدود و محدودتر انتخاب میکنیم. تنها آن چیزی را میخوانیم که دوستانمان در رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشتهاند و گاه با وجود دسترسی بسیار بیشتر به اطلاعات، کمتر از قدیمیهای روزنامهخوان از جهان باخبریم. مثلا تصور کنید پیرمردی را که در ایالت کرالای هندوستان (که به سواد و درصد بالای روزنامهخوانی معروف است) بزرگ شده و با اینترنت هم آشنایی ندارد؛ احتمال بسیاری دارد که پیرمرد با همان جراید محلی بیشتر از احوال دنیا با خبر باشد تا جوانی اهل اینترنت که در یکی از شهرهای مرکزیتر جهان مثل لندن یا نیویورک زندگی کند و اما تنها محتوای گلچینشده و محدود را میخواند. روزنامهخوانِ تریوناتپورام از فیسبوکبازِ لندنی پیش است.
با این حساب بود که بنیانگذاری یک روزنامه جدید به زبان فارسی برایم جای مسرت بسیار داشت. روزنامه اینترنتی شاید بعضی ویژگیهای کلاسیک روزنامه کاغذی را نداشته باشد اما در ماهیت خود با وبسایت خبری متفاوت است. سردبیر ایندیپندنت فارسی، خانم انتخابیفرد، از همان ابتدا به این امر تاکید داشت. خانم سردبیر ما هم بزرگشده عصر روزنامهها بود و سالها در روزنامههای مختلف ایران و جهان قلم زده بود: از مجله «زن روز» دوره ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی تا شروع روزنامه همشهری و روزنامه «زن» در تهران تا «ویلج وویس» در همین نیویورک خودمان، دو روزنامه دوستداشتنی که امروز هر دو به دلایل متفاوت تعطیل شدهاند. این در واقع مذهبِ مشترک ایندیپندنتیها از آغاز آن بوده است: چیزی که میتوان آنرا روزنامهگرایی نامید. باور ما به این است که متن و نثر و نوشتن ویژگیهایی دارند که نه در رادیو و تلویزیون پیدا میشود و نه در نوشتههایی که محدودیتهای رسانههای اجتماعی را دارند. ارج نهادن زبان فارسی و تلاش به انتشار نثری که پیشرو و بالنده باشد نیز بخشی از همین دین و آیین روزنامه ما بوده است.
بنیانگذاری و اداره روزنامهای به زبان فارسی در فضای تبعید با دشواریهای بسیار روبرو بود. اما ما خشتهای اول را گذاشتیم و امروز دقیقا یک سال است که منتشر میشویم. پیش از آن البته چند ماه به صورت سایه کار میکردیم؛ مقاله مینوشتیم تا ترتیب کار به دستمان بیاید و زمانی که روز موعود رسید و افتتاح شدیم، چیزی در چنته داشته باشیم.
در این مدت حتما خالی از اشکال نبودهایم، اما موفق شدیم با همان اعتقاد به روزنامهگرایی فضایی جدید در رسانههای فارسیزبان بگشاییم.
در این مدت من قریب ۲۰۰ مقاله برای ایندیپندنت فارسی نوشتم که تقریبا هیچ کدام از آنها کوتاه و با ماهیت صرف خبری نیستند. این روزنامه به من فضایی داده تا بکوشم همان چیزی باشم که همیشه خواستهام: نویسنده. ما در انتخاب موضوعات انعطاف نشان دادهایم تا نویسندهها فضای خارج از چارچوبهای معمول را داشته باشند. از اولین مطالبی که خودم در این رسانه نوشتم «روز اشک غرغولها» بود، درباره کلیسای نوتردام پاریس که سوختنش را شاهد بودیم. مطلبی با لحنی شخصی که شاید خیلی رسانههای دیگر حاضر به انتشارش نمیشدند. از مطالبی که در چند روز اخیر نوشتهام یکی نگاهی به درگذشت آخرین شاهدخت خاندان سلطنتی عراق بود، نگاهی تاریخی و نه فقط خبرنویسیِ صرف. اینکه بتوانم تحصیلاتم در رشته تاریخ را در قالب روزنامهای با مخاطبین مطرح کنم رویایی است که از تحققش به همان مسرت روزی هستم که خبر بنیانگذاری این روزنامه را در بلگراد شنیدم.
آن دو نمونه نشان از تنوعی است که سعی کردیم در «ایندیپندنت فارسی» داشته باشیم: از طنزنویسی تا گزارشهای سیاسی. از دنبال کردن جهان مد و سینما تا یاد چهرههای ادب و هنر ایران. از نقد هفتگی آخرینهای جهان کتاب (که فکر میکنم در میان رسانههای فارسیزبانِ خارج از کشور منحصر به فرد باشد) تا ترجمه ستونهای نامآوران «ایندیپندنت» مثل رابرت فیسک، اسلاووی ژیژک و البته شاپرک خرسندی.
امید ما این است که مخاطب فارسیزبان را با متن، با زبان فارسی و با روزنامه آشتی دهیم — در این راه همیشه نیازمند شما هستیم: هم به عنوان خواننده و هم به عنوان نویسنده. به ما بپیوندید!