قریب نیم قرن پیش بود که رئیس جمهوری وقت آمریکا، ریچارد نیکسون، به شاید مهمترین اقدام واشنگتن در عصر جنگ سرد دست زد: آشتی با جمهوری خلق چین. چین نه تنها پرجمعیتترین کشور جهان، که رهبر بخش مهمی از جنبش کمونیستی جهانی بود. جنگ سرد، نبردی جهانی بین سرمایهداری و «سوسیالیسم واقعا موجود» بلوک شرق بود که دو قطب آن را به ترتیب آمریکا و شوروی رهبری میکردند. اما چین در دهه ۱۹۶۰ راه خود را از شوروی جدا کرد و به شدت به آن نظام حمله کرد. نیکسون به همراه متفکر زبده دیپلماتیکش، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی وقت، با استفاده از آن فرصت، جبههای جدید در جنگ سرد گشود. چینِ کمونیستی حالا به آمریکا پیوست تا با هم علیه شوروی نبرد کنند. در نیم قرنی که از آن تصمیم میگذرد، رابطه آمریکا و چین فراز و فرودهایی داشته است؛ بهخصوص پس از پایان جنگ سرد که همراه با پایان نظام اقتصادی سوسیالیستی در چین نیز بود. چین در این سالها به خیرهکنندهترین رشد اقتصادی تاریخ بشر دست یافته است. سهم این کشور از اقتصاد جهانی در سال ۱۹۸۰ حدود ۲ درصد بود. در طول چهل سال، این سهم اکنون به ۲۰ درصد رسیده است تا چین پس از آمریکا دومین اقتصاد بزرگ جهان باشد. قدرتِ خیزان چین طبیعتا خالی از تنش با آمریکا و متحدانش در نظام جهانی نبوده است.
واشنگتن اما اکنون قاطعانه اعلام کرده است که میخواهد سیاستی متفاوت نسبت به چین اتخاذ کند. مایک پمپئو، وزیر خارجه، برای تاکید هر چه بیشتر بر این تغییر، روز پنجشنبه به یوربا لیندا رفت. این شهرک کوچک در اورنج کانتیِ کالیفرنیا همان جایی است که ریچارد نیکسون به دنیا آمد و بزرگ شد و امروز نیز کتابخانه ریاست جمهوری او در همان جا قرار دارد.
وزیر خارجه آمریکا در سخنرانی خود در حیاط آن کتابخانه گفت: «رئیس جمهوری نیکسون میگفت میترسد که با گشودن جهان به روی حزب کمونیست چین، فرانکشتاین درست کرده باشد.» او با کمی مکث افزود: «و حالا میبینید که به کجا رسیدهایم.» بدینسان، وزیر خارجه آمریکا به چین تصویری هیولایی داد.
پمپئو گفت: «آن نوع ارتباطی که ما با چین دنبال کردهایم، منجر به آن نوع تغییری در این کشور نشد که رئیس جمهوری نیکسون امیدوارش بود. واقعیت اینجا است که سیاستهای ما و سایر کشورهای آزاد، اقتصاد شکستخورده چین را احیا کرد و پکن اما همان دستهای بینالمللی را که به آن یاری رساندند، گاز گرفته است.»
وزیر خارجه آمریکا سپس قاطعانه سیاست جدید کشورش را اعلام کرد: «ما باید به واقعیت سختی اعتراف کنیم که باید در سالها و دهههای پیش رو راهنمای اعمالمان باشد: اگر میخواهیم قرن بیست و یکم آزاد داشته باشیم و نه آن قرن چینی که شی ژینپینگ [رئیس جمهوری چین] رویای آن را دارد، پارادایم قدیمی ارتباط کورکورانه با چین ما را به هدف نخواهد رساند. ما نباید به آن ادامه دهیم و نباید به آن بازگردیم.»
نبرد علیه چین
دونالد ترامپ در زمینه چین نیز مثل بیشتر سایر موارد مذبذب عمل کرده است. وقتی با شی ژینپینگ در بوینسآیرس شام میخورد، خبری از حرفهای منفی علیه او نبود. ترامپ آقای شی را «دوست بسیار بسیار خوب» خود نامید. جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق ترامپ، در کتاب اخیر خود مدعی است که آقای ترامپ از همتای چینیاش خواسته است که به سیاست خود در ساختن اردوگاههای دستهجمعی برای مسلمانان اویغور چین و سرکوب معترضان دموکراسیخواه در هنگکنگ ادامه دهد. وقتی ویروس کرونا درگرفت، ترامپ حرفهایی علیه چینیها زد، اما همین چهار ماه پیش توییت کرد که «مکالمه بسیار خوبی» با آقای شی داشته است و افزود: «چین خیلی سختی کشیده و به درک نیرومندی از ویروس رسیده است. با همدیگر همکاری نزدیکی داریم. احترام بسیاری برایشان قائلم!»
اما مشاوران سیاست خارجه ترامپ از همان ابتدا گرایشهای ضدچین داشتهاند. رویای آنها همیشه این بوده که آمریکا از قدرت عظیم خود برای مقابله با مهمترین رقیب جهانیاش استفاده کند. آنها میخواهند همانطور که ریگان در سقوط شوروی نقش داشت، ترامپ نیز بزرگترین «حزب کمونیست» جهان را به چالش بکشد. در اکتبر ۲۰۱۸ که مایک پنس، معاون ترامپ، در اتاق فکرِ راستگرای «موسسه هادسون» در مورد سیاست دولت راجع به چین سخنرانی کرد، معلوم بود که این گرایش قوی است.
حالا اما رویدادها به سرعت پیش رفتهاند. سخنرانی پمپئو تنها بخشی از اقدامات گسترده آمریکا است. بیخود نیست که روزنامه «نیویورک تایمز» دیروز در تیتر خود از «نقطه بیبازگشت» در روابط چین و آمریکا سخن گفت.
پیش از پمپئو، سه مقام ارشد دولت سخنرانیهای مشابهی کرده بودند که خبر از گستردگی این تلاش میدهد. ویلیام بار، وزیر دادگستری، از شرکتهای آمریکایی انتقاد کرد که با روابط گسترده اقتصادی خود با چین به حکومت این کشور کمک میکنند. کریستوفر ری، رئیس پلیس فدرال آمریکا (اف بی آی) گفت که آن نهاد هر ۱۰ ساعت یک بار یک پرونده تحقیقات ضداطلاعات جدید مربوط به چین میگشاید. رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی ترامپ، هشدار داد که قصد چین تغییر جهان است و محدود به مرزهای خودش نیست.
اما قضیه فقط سخنرانی مقامات نیست. اقدامات عملی هم شدت گرفتهاند. وزارت خارجه آمریکا سهشنبه گذشته به چین دستور داد که کنسولگری خود را در شهر هوستون در ایالت تگزاس تعطیل کند. دیدیم که چینیها اسناد خود را در حیاط سوزاندند و وقتی مهلت تمام شد، نیروهای انتظامی آمریکایی وارد آن کنسولگری شدند که منجر به اعتراض وزارت خارجه چین شد. چین سپس برای تلافی در روز جمعه کنسولگری آمریکا در شهر چنگدو در استان سیچوآن در جنوب غرب چین را تعطیل کرد.
وزارت دادگستری آمریکا چهار عضو ارتش چین را به جرم فعالیت اطلاعاتی در آمریکا دستگیر کرده است. یکی از آنها، خانم تانگ جوآن، دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا در دیویس بود که در کنسولگری چین در سان فرانسیسکو پناه گرفته بود. او شب پنجشنبه دستگیر شد و دقیقا معلوم نیست که این دستگیری چطور صورت گرفته است.
در همین حال شاهد تحریم مقامات ارشد چین (از جمله یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست که قویترین نهاد کشور است) به خاطر اقداماتشان علیه مسلمانان این کشور، لغو وضعیت ویژه هنگکنگ در روابط دیپلماتیک و تجاری، اعلام غیرقانونی بودن دعاوی چین در دریای جنوب چین، و اعلام ممنوعیت سفر برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی که روابطی با نهادهای نظامی چین دارند، نیز بودهایم. دولت آمریکا حتی به فکر اعمال ممنوعیت سفر برای کلیه اعضای حزب کمونیست چین و اعضای خانوادههای آنان است. با توجه به گستردگی عضویت در حزب، چنین ممنوعیتی میتواند بیش از ۲۷۰ میلیون نفر را در بر گیرد.
دیگر رویداد مهمی که رسانهها کمتر به آن توجه کردهاند، لایحه مفصلی است که جیم ریش، رئیس کمیته روابط خارجی در مجلس سنا، این هفته به همراه سایر قانونگذاران جمهوریخواه در کنگره آمریکا معرفی کرد. استفن هدلی، مشاور امنیت ملی در زمان بوشِ پسر، از معدود افرادی است که به تحلیل این لایحه ۱۶۰ صفحهای نشسته است و هدف آنرا «پیشبرد سیاست رقابت راهبردی با جمهوری خلق چین» میداند.
در حالی که کمتر از چهار ماه به انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا باقی مانده است، گردش ضدچین ترامپ بدون شک در جهت جلب آرا هم هست. اما گستردگی این اقدامات نشان میدهد که قضیه محدود به این نیست. تحلیلگران حتی میگویند که هدف مشاوران ترامپ این است که تغییراتی ایجاد کنند در صورت شکست ترامپ هم به راحتی قابل بازگشت نباشند.
چِنگ شیائوهی، استاد دانشکده مطالعات بینالمللی در دانشگاه رنمینِ پکن، به «نیویورک تایمز» گفته است: «مسئله فقط ملاحظات انتخاباتی نیست. شاهد تشدید طبیعی تنشها هستیم و این امر در نتیجه تناقضات ماهوی بین چین و آمریکا است.»
مخالفان
در ۱۵ ژوئیه ۱۹۷۱ که نیکسون در پخش زنده تلویزیونی اعلام کرد که به زودی به چین سفر خواهد کرد و با مائو دیدار میکند، جهان بهتزده شد. مردم نمیدانستند که هنری کیسنجر ماهها است مخفیانه به چین سفر میکند و با ژو النای، نخستوزیر وقت چین، مرتب دیدار میکند تا مقدمات آن آشتی تاریخی برقرار شود. اما اگر کسی افکار آقای نیکسون را دنبال کرده بود، نباید آنقدر شگفتزده میشد. او پیش از رئیس جمهوری شدن، در مقالهای در مجله «فارین افرز» که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد، نوشته بود: «اگر نگاه درازمدت داشته باشیم، نمیتوانیم چین را تا همیشه بیرون خانواده ملل باقی بگذاریم تا آنجا به خیالات خود پر و بال دهد، از نفرتهای خود لذت ببرد و همسایگان خود را تهدید کند. در این سیاره کوچک نمیتوان یک میلیارد نفر از کسانی را که میتوانند از توانمندترینهای آن باشند، در انزوای خشمگین باقی گذاشت.»
پمپئو در سخنرانی اخیر خود بر ادغام چین در اقتصاد جهانی اذعان داشت. امروز دیگر چین و جمعیت میلیاردیاش «بیرون خانواده ملل» نیستند. اما دولت جمهوریخواه امروز دقیقا چگونه میخواهد میراث نیکسونِ جمهوریخواه را تغییر دهد و به سوی دیگری ببرد؟
ریچارد هاس، از مهمترین متفکران عرصه دیپلماسی در آمریکا، در مقالهای در «واشنگتن پست» دولت ترامپ را متهم کرد که هیچ راه «منسجم یا قابل اتکایی» برای مدیریت رابطه چین و آمریکا ارائه نکرده است. او همچنین نوشت که پمپئو اصلا متوجه سیاست نیکسون نشده و دست به «دادن تصویر غلط از تاریخ» زده است. هاس گفت که هدف سیاست آمریکا در چند دهه گذشته نه دموکراتیک کردن چین، که ادغام در آن نظام جهانی بوده تا دست به جنگافروزی نزند و در این زمینه کاملا موفق بوده است.
آقاس هاس، همچون دیگرانی مانند جولیان بورگر در روزنامه «گاردین»، در ضمن گفت که اگر ترامپ میخواست مقابل چین بایستد، نباید آمریکا را از توافق اقتصادی با کشورهای حوزه اقیانوس آرام بیرون میکشید. آن توافق (موسوم به «تی پی پی») شامل ۱۲ کشور منجمله آمریکا میشد که در مجموع ۴۰ درصد اقتصاد جهان را در بر میگرفت. تجمع قدرت اقتصادی این کشورهای نزدیک به چین میتوانست در تغییر رفتار آن تاثیر بگذارد. بیشر تحلیلگران اما شارهای به این واقعیت فراموششده نکردهاند که «تی پی پی» در زمان باراک اوباما بخشی از سیاست آن رئیس جمهوری برای تغییر توجه آمریکا از سوی خاورمیانه به سوی آسیای شرقی بود؛ تغییری که عملا ممکن نشد، چون خاورمیانه برخی از پرحادثهترین سالهای خود را در زمان اوباما دید و پوتین نیز باعث شد بخش مهمی از توجه آمریکا معطوف به اروپای شرقی شود.
ترامپ نیز در شرایطی به چین رسیده است که سایر اقداماتش در زمینه سیاست خارجی به سرانجام نرسیدند: نه دیدار با رهبر کره شمالی به توافق منجر شد، نه «فشار حداکثری» بر ایران، جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره کشاند (گرچه آنرا تا پای سرنگونی برده است که شاید هدف واقعی بخشی از دولت ترامپ باشد)، و نه دولت مادورو در ونزوئلا سرنگون شد.
تغییر رویکرد آمریکا به چین شاید پایدارترین تغییر سیاست خارجه دونالد ترامپ باشد.