در آخرین جمعه قرن چهاردهم شمسی، روز ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، پیرمردی ایرانی در برلین جان سپرد؛ پیرمردی که رفتنش را میتوان پایان دورهای از تاریخ جنبش چپ در ایران دانست. علی خاوری که از سال ۱۳۶۲ رهبری حزب توده ایران را به عهده داشت، دو روز پیش از جشن تولد ۹۸ سالگی خود در تبعید جان سپرد. حزب توده با صدور بیانیهای خطاب به «اعضا، هواداران و دوستان حزب، مبارزان راه طبقه کارگر و زحمتکشان» خبر درگذشت خاوری را اعلام کرد و افزود که او «تا آخرین لحظههای زندگی پربارش و با وجود بیماری، دمی از وظیفه خود، همانطور که خود همیشه میگفت، به عنوان سرباز حزبی کوتاهی نکرد و در یکی از دشوارترین و حساسترین دورههای تاریخ فعالیت حزب ما، نقشی قطعی و ویژه در تداوم کار و مبارزه حزب توده ایران ایفا کرد.»
حزب توده در بیانیه خود نوشتهای از رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) را یادآوردی کرد که در بهمن ۱۳۵۶ در نشریه زیرزمینی آن وقت تودهایها، «نوید»، از خاوری، که در آن هنگام بیش از ۱۴ سال در زندان سپری کرده بود، به عنوان «صدای حقانیت حزب ما» نام برده بود و در موردش نوشته بود: «رفیق خاوری تنها یک زندانی نیست. او یکی از سرمایههای معنوی پرولتاریای رزمنده ما است.»
در میان سایر جریانات سیاسی، حزب چپ ایران (فدائیان خلق) با صدور بیانیهای به «نقش برجسته» خاوری در تحولات چهار دهه گذشته حزب توده اشاره کرد و ضمن «ابراز تاثر عمیق» افزود که «ایستادگیهای به یادماندنی او در مبارزه برای تحقق عدالت اجتماعی در ایران را ارج میگذارد و ایستادگی او در زندان را میستاید.»
از مشهد تا برلین
خاوری البته تا آخر عمر هرگز آن روزها را که حزبش واقعا تودهای بود و نه گروهی کوچک، در تبعید از خاطر نبرد.
او متولد اول فروردین ۱۳۰۲ در مشهدی بود که هنوز بخشی از «ممالک محروسه ایران» در حکومت قاجار به حساب میآمد. پدرش، «ادیب خاوری»، شاعری بود که به رسم آن زمان به عربی و فارسی شعر میگفت و منزلشان پر از مجالس شعرخوانی بود. برادرش، «عبدالرسول خاوری»، از فعالین و کادرهای حزب کمونیست ایران بود، گروهی متعلق به انترناسیونال کمونیستی (کمینترن) که رهبرش، «آوتیس سلطانزاده»، به جدل نظری با «ولادیمیر لنین» در کنگره دوم کمینترن معروف است. حزب کمونیست ایران اما با سرکوب «رضا شاه» و تصفیه «جوزف استالین» از میان رفت. در سال ۱۳۲۰ که حزب توده تشکیل شد، علیِ ۱۸ ساله تحت تاثیر برادر افکار چپگرایانه داشت. برادر از اعضای کمیته ایالتی خراسان حزب توده شد و علی نیز ابتدا فعال سازمان جوانان حزب در مشهد بود و در سال ۱۳۲۲ به عضویت حزب درآمد. از اولین چهرههای حزب که با او دیدار و رابطه داشت «محمد بقراطی» بود که یکی از «۵۳ نفر» زندانی مشهور زمان رضا شاه نیز بود.
خاوری جزء چهرههایی بود که پیش از کودتای ۲۸ مرداد که سرکوب حزب فیالحال شدت گرفته بود، از ایران رفت. بعدها حزب توده او را به همراه چند نفر از جمله سرهنگهای تودهای «نوایی» و «چلیپا» به پکن، پایتخت جمهوری خلق چین که در اکتبر ۱۹۴۹ به رهبری «مائو تسهتونگ» برپا شده بود، فرستاد. کار تودهایها این بود که در دانشگاه آن شهر درس فارسی بدهند و برنامههای فارسی رادیو پکن را اداره کنند. خاوری بعدها ازاین گفت که رفتن به چین «تجربه بسیار جالبی بود که چگونه کشوری با آن همه جمعیت تلاش میکرد تا از فقر و محرومیت بیرون بیاید و کشور نویی را بسازد.» در دوران پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ اما شوروی تحت رهبری «خروشچف» با چین مائویی به اختلاف خورد و حزب توده طرف مسکو را گرفت. خاوری میگوید: «با بالا گرفتن اختلافها و از آنجایی که ما مخالف مواضع حزب کمونیست چین بودیم، ماندنمان در آنجا مشکل بود. البته باید بگویم که رفقای حزب کمونیست چین از ما نخواستند که آنجا را ترک کنیم، این خواست خود ما بود که برگردیم.»
بعدها چند نفر از رهبران حزب توده مائوئیست شدند و توسط جوانان مائوئیستِ «سازمان انقلابی» از برلین شرقی فراری داده شدند. برنامه فارسی رادیو پکن را حالا جوانهای مائوئیست همچون «مهدی خانبابا تهرانی» اداره میکردند.
ماموریت بعدی خاوری اما بسیار دشوارتر از پکن بود. او به همراه چند نفر از جمله «پرویز حکمتجو»، سرگرد «رزمی» و مهندس «معصومزاده» به ایران فرستاده شد تا نیروهای حزب را در سالهایی سازمان دهد که حکومت محمدرضا شاه پهلوی فضای سیاسی را بسته بود. حزب توده اما به دام مامور نفوذی ساواک در حزب، «عباس شهریاری»، افتاد؛ جاسوس معروف به «مرد هزار چهره» که پیش از لو رفتن (و کشته شدن توسط فداییان خلق)، باعث دستگیری بسیاری از چهرههای حزب توده و سایر جریانهای چپ شد. خاوری و حکمتجو در سال ۱۳۴۲ زندانی شدند. دفاعیه آنها در زندان، که گفته میشد توسط «بیژن جزنی» به خارج از زندان انتقال داده شده، به تودهایها روحیه داد که حزب هنوز فعال است. به خاوری حکم اعدام دادند که هرگز عملی نشد. حکمتجو در سال ۱۳۵۳ زیر شکنجه کشته شد. خاوری پس از سخنانش با رایی غیابی برای اولین بار به کمیته مرکزی حزب انتخاب شد.
در آن دفاعیه هم استقامت خاوری را میبینیم و هم اینکه تفکر این حزب با تفکر چریکهای فدایی خلق و جوانان جنبش ضدسلطنتی بسیار متفاوت بود. خاوری در دادگاه گفت: «حزب توده ایران حفظ استقلال و تمامیت ارضی میهن، اصلاحات عمیق و انقلابی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بهداشتی را سرلوحه مرامنامه خود قرار داده است و معتقد است که تنها راه رشد غیرسرمایهداری است که میتواند حلال مشکلات اجتماعی ما باشد… حزب توده ایران بنا به معتقدات فلسفی و سیاسی و اجتماعی خود مخالف روشهای بلانکیسم، تروریسم و هرگونه ماکیاولیسم است.»
با این حساب حزب توده هم با استبداد شاه مخالف بود هم با شیوههای غالب مبارزه مسلحانه. خاوری در هیچ کجای حرفهایش حرفی از خواست سرنگونی سلطنت نزد و خواهان عملی شدن وعدههای انقلاب مشروطیت بود. وقتی شاه در همین سالها دست به «انقلاب سفید» زد، بسیاری از نظریهپردازان حزب توده نظر مثبتی نسبت به آن داشتند، بهخصوص پس از آنکه شاه روابط دیپلماتیک و تجاری با اتحاد شوروی و بلوک شرق نیز برقرار کرد.
در زندان، خاوری با بسیاری از چهرههایی که بعدها در دوران جمهوری اسلامی مطرح شدند، آشنا شد. بعدها یادش بود که در «روزهای گرم تابستان ۱۳۴۵ زندان قزلقلعه» با آیتالله «منتظری» و دکتر «حبیبالله پیمان» همراه بوده است. به همین واسطه پس از یورش به حزب نامهای سرگشاده به منتظری نوشت و خواهان «داوری»اش شد. منتظری اما قائم مقامی خود را زمانی از دست داد که به کشتارهای تابستان ۱۳۶۷ که در آن خیلی تودهایها نیز کشته شدند، اعتراض کرد. خاوری در زندانِ زمان شاه با آیتالله «طالقانی» نیز روابط خوبی داشت. اما در ضمن به یاد داشت که چهرههایی مثل «اسدالله لاجوردی»، که بعدها رئیس زندان اوین و شکنجهگر مخالفین شد، «کینه عجیبی علیه حزب و کمونیستها داشتند و آنان را نجس میشمردند.»
با نزدیک شدن انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی، در حالی که رهبران حزب داشتند به ایران منتقل میشدند، خاوری از جمله اولین افرادی بود که ماموریت یافت کار علنی حزب را در داخل آغاز کند. او دفتر معروف حزب در خیابان شانزده آذر را سامان داد و اولین شماره «نامه مردم» را در بهار ۱۳۵۸ منتشر کرد. در پلنوم هفدهم که در فروردین ۱۳۶۰ در منزل فرهاد عاصمی در تهران تشکیل شد، خاوری به هیات سیاسی و عضویت دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران (یعنی عالیترین ارگانهای رهبری حزب) انتخاب شد.
خاوری بعدها مدعی شد که همراه برخی چهرههای حزب از ابتدا مخالف خط «کیانوری» در دفاع از «خمینی» بوده است. به گفته او این مخالفت را میشد از همان آغاز در بیانیه حزب در محکومیت حمله جمهوری اسلامی به کردستان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ دید. او در ضمن میگفت از جمع چهرههای حزب، خودش، «رفعت محمدزاده» (اخگر)، «طبری» و «حمید صفری» (که در پلنوم هفدهم به علت خارج از کشور بودن بدون اجازه حزب از رهبری کنار گذاشته شد) جزء این مخالفین بودند. برخی دیگر از تودهایها اما در این روایت ابراز شک کردهاند و میگویند نشانی از مخالفت خاوری با خط حزب در سالهای حضورش در اجلاسهای حزبی در کشورهایی همچون بلغارستان و آلمان شرقی در سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳ (پیش از یورش به حزب) نیست.
خاوری در خاطرات اخیرش دیدار با آیتالله «هاشمی رفسنجانی»، سرپرست وقت وزارت کشور را به یاد میآورد. به گفته خاوری رفسنجانی به او گفته که «کشور ما به یک حزب چپ معتقد به انقلاب نیازمند است و ما فکر میکنیم که تودهایها دارند خوب از انقلاب دفاع میکنند.» او اما در بازگویی این خاطره میگوید وقتی گزارش این صحبت «طولانی» با رفسنجانی را به هیات سیاسی حزب داده، در ضمن افزوده که در چشم این روحانیِ نزدیک به خمینی «برق چشم افعی» را دیده است. در مقابل کیانوری که از گزارش استقبال کرده بوده اعتراض میکند و میگوید: «اینجاش دیگه ایدهآلیستی است.»
خاوری چگونه رهبر حزب شد؟
محوریت یافتن نقش خاوری در رهبری حزب توده ارتباطی مستقیم به ماجرای زندانی شدن رهبران حزب توده ایران پیدا میکند. حزب توده در سالهای اول بنیانگذاری جمهوری اسلامی از «خط امام» و رهبری روحالله خمینی دفاع میکرد، اما در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ و سپس اردیبهشت ۱۳۶۲ بالاخره نوبت سرکوب این حزب نیز فرا رسید. نیروهای سپاه پاسداران دست به دستگیری تمام رهبران حزب در داخل کشور زدند. آنها رهبران حزب را با شکنجه وادار به اعترافهای تلویزیونی کردند و انحلال حزب را اعلام کردند. تنها دبیر کمیته مرکزی که هنگام این حمله در خارج از کشور بود، علی خاوری بود. او در سالهای اول انقلاب به پراگ، پایتخت چکسلواکی وقت، رفته بود تا نماینده حزب توده در دفتر مجله «صلح و سوسیالیسم» باشد، مجلهای که به زبانهای مختلف منتشر میشود و بسیاری از احزاب کمونیست یک نماینده در دفتر آن داشتند. خاوری در آخرین گفتوگوی خود که همین چند ماه پیش به مناسبت صدمین سالگرد بنیانگذاری حزب کمونیست ایران با نشریه حزب توده، «نامه مردم» انجام داد، گفت وقتی نورالدین کیانوری، دبیر وقت حزب توده، خواهان اعزام او به خارج کشور بوده، خاوری «مخالفت شدید» کرده و برخورد تندی با کیانوری در این مورد داشته و اما نهایتا خود را «ملزم به اجرای تصمیم رهبری حزب» دانسته است. برخی دیگر اما گفتند دلیل اصلی او در مهاجرت از ایران، لزوم به مداوای چشم و قلب او بوده است، گمانهای که در پیغام تسلیت «عمویی» نیز تکرار شده است.
خاوری ابتدا مسئول کمیته برونمرزی حزب شد و سپس پلنوم هجدهم (نشست کمیته مرکزی) را در آذر ۱۳۶۲ در براتیسلاوا (پایتخت امروز اسلواکی که آن موقع بخشی از چکسلواکی بود) سازمان داد تا حزب را بازسازی کند. از همانجا او تبدیل شد به دبیر اولِ حزبِ بازسازی شده در خارج کشور. در چند سال اخیر، حزب توده عنوان «دبیر اول» را کنار گذاشت؛ خاوریِ کهنسال لقب «صدر» را دریافت کرد که تا آخر عمر نیز آن را یدک کشید و خواهرزادهاش، «محمد امیدوار»، به عنوان سخنگوی کمیته مرکزی از طرف حزب صحبت میکرد.
در لحظه حساس ۱۳۶۲ اما خاوری برای بازسازی حزب در خارج از کشور با مشکلات بسیاری روبرو بود. بسیاری از چهرههای حزب منتقد خط کیانوری در دفاع از خمینی و جمهوری اسلامی بودند که عاقبت حتی جلوی سرکوب خود حزب را هم نگرفته بود. کیانوری درست در جریان انقلاب ۵۷ ناگهان به جای دبیر کل قبلی، «ایرج اسکندری»، به رهبری حزب رسیده بود و مسئول سیاست دفاع از «خط امام» دانسته میشد. اسکندری در همان اولین روزهای بازگشت به ایران پس از سی سال تبعید در گفتوگویی با هفتهنامه «تهران مصور» با فرج سرکوهی از سیاست حزب توده و کیانوری در دفاع از خمینی انتقاد کرده بود و همین باعث شده بود رهبری حزب او را به خارج از کشور بفرستد. در پلنوم هجدهم خاوری حالا از یک سو با اسکندریِ پا به سن گذاشته طرف بود که همراه جوانترهایی همچون «بابک امیر خسروی» خواهان تغییرات عمده در حزب بودند. برخی در این جناح خواهان اعلام اخراج کیانوری و سایر رهبران از حزب بودند. در سوی مقابل، برخی کاملا از خط کیانوری دفاع میکردند و میگفتند حزب هنوز باید از «خط امام» دفاع کند. فرای این مساله، ماجرای رابطه حزب با اتحاد شوروی و مسائل نظریِ مارکسیسم-لنینیسم نیز در حزب مورد مناقشه بود.
خاوری در این میان خط تداوم را پیش گرفت. کیانوری و سایرین اخراج نشدند، اما حزب موضع جدیدی در مخالفت با جمهوری اسلامی پیش گرفت. او در ضمن رابطه نزدیک با کشورهای بلوک شرق و مواضع نظری مارکسیسم-لنینیسمِ سنتی را حفظ کرد. از اولین اقدامات حزب توده در تبعید کمک به نجات اعضای حزب توده از درون ایران از طریق مهاجرت آنها به کشورهای مختلف بود. گروهی به آذربایجان شوروی گریختند، جایی که بسیاری رهبران «فرقه دموکرات آذربایجان» هرگز باکو را به مقصد تهران ترک نکرده بودند و پایگاهی قوی داشتند؛ گروهی دیگر به کمک شبکههای حزب کمونیست عراق از مرزهای غربی از کشور خارج شدند. خاوری در این سالها بین شهرهای مختلف محل زندگی کمونیستهای ایرانی، از مینسک تا تاشکند، روانه بود. مهمتر از همه اما کمک همسایه شرقی ایران، افغانستان، بود که حالا دولتی کمونیستی و نزدیک به شوروی داشت که بیشتر رهبران فارسیزبانش سالها تاریخ حزب توده را دنبال کرده و خواننده نشریات آن بودند. خاوری رابطه نزدیکی با رژیم کمونیستی کابل برقرار کرد و در سال ۱۳۶۴ جلسهای به نام «کنفرانس ملی حزب توده» در افغانستان برگزار کرد که در آن کادرهای تودهای از سراسر دنیا شرکت داشتند. برخی از نامآشناترین چهرههای حزب در همین سالها مقیم کابل شدند، از «سیاوش کسرایی» شاعر تا «رحیم نامور»، نویسنده یهودیِ ایرانی که در همان کابل جان سپرد و در گورستان شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
همکاری حزب توده و دولت کمونیستی افغانستان البته به نفع هردو طرف بود. کمونیستهای ایرانی اکثرا تحصیلات عالی داشتند و به دولت نوپای افغانستان در زمینههای مختلف مثل نظام پزشکی و رسانههای گروهی کمک رساندند. بسیاری مشغول تدریس در دانشگاه کابل شدند که در آن سالها به تعلیمات مترقی و حضور بیسابقه زنان دانشجو معروف بود. افغانستان در سال ۱۳۶۳ پایگاه راهاندازی «رادیو زحمتکشان» شد که عمارتی بزرگ شامل دو ساختمان و یک باغ بزرگ در نزدیکی سفارت آلمان در کابل را در اختیار داشت و تریبون مشترک حزب توده و سازمان فداییان اکثریت به رهبری وقت «فرخ نگهدار» بود. کسرایی و رحیم نامور از همکاران این رادیو بودند. حزب توده پیش از این انقلاب رادیو «پیک ایرانِ» خود را در پی ایجاد رابطه بین شاه و حکومت کمونیستی بلغارستان از دست داده بود. حالا اما در «دوران مهاجرت دوم» دوباره تریبون پیدا کرد.
«علی خدایی» که از نزدیکان آن روزهای خاوری در افغانستان بود، در خاطراتش از دیدارهای خاوری با رهبران افغانستان کمونیست همچون «ببرک کارمل» و «سلطانعلی کشتمند»، به ترتیب رئیسجمهور و نخستوزیر وقت، میگوید. خدایی مینویسد: «رفیق کارمل از درهای گشوده افغانستان به روی حزب ما سخن گفت و اینکه هر امکانی بخواهید در اختیارتان است.»
خدایی که اکنون نویسنده اصلی نشریه «راه توده» به شمار میآمد و مخالف رهبری حزب توده و خاوری در سالیان اخیر بوده است، مینویسد: «رفیق خاوری خیلی خوب میتواند سخنرانی عاطفی بکند. شاید سخنرانی سیاسی و تحلیلیاش چندان گیرا از آب درنیاید اما در این عرصه، یعنی برانگیختن احساسات مخاطب، نمونه است، بهویژه که ضربالمثل و داستانهای بسیار کوتاه و اشعاری به «امثال و حکم» هم همیشه به مناسبت در حافظهاش دارد.»
به گفته او، رهبران افغانستان، پس از آنکه خاوری از درد و رنج زندان و سرکوب حزب توده گفته است، به گریه افتادند. بهخصوص وقتی از شکنجههایی گفته که بر «احسان طبری» رفته است و اینکه چطور «با پوتین نظامی در زندان به دهان او کوبیدهاند تا ساکت شوند و حرف نزند.» کمونیستهای افغانستان عموما کتابهای طبری را خوانده بودند و با او آشنا بودند. طبری زیر شکنجه کتابی به نام «کژراهه» در نقد تاریخ حزب توده نوشت و گفت مسلمان شده است و مارکسیسم را کنار گذاشته است.
در این سالها البته شاهد دگرگونیهای عظیمی در جنبش جهانی کمونیسم بودیم که مدت کوتاهی بعد با فروپاشی بلوک شرق و اضمحلال اتحاد شوروی جهان را تکان داد. این تحولات با به قدرت رسیدن «میخائیل گورباچف» در مسکو در سال ۱۹۸۵ آغاز شد؛ هم او که از اولین تصمیماتش آغاز خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود که شد مقدمه سقوط دولت کمونیستی و روی آمدن اسلامگرایان در این کشور. در سال ۱۹۸۹ اما شاهد فروپاشی دیوار برلین بودیم و بالاخره در روز کریسمس ۱۹۹۱، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که کمونیستهای جهان عمری آنرا قبله آمال خود ساخته بودند، فروپاشید. بسیاری از بزرگترین احزاب کمونیست جهان، مثل حزب کمونیست ایتالیا، به کلی هرگونه نام کمونیسم را کنار گذاشتند و به نوعی سوسیال دموکراسی یا حتی لیبرالیسم روی آوردند.
در حزب توده ایران نیز این نظرات مدافعی داشتند. اسکندری در همان سال ۱۹۸۵ درگذشت و امیرخسروی و خیلیهای دیگر از حزب رفتند و از جمله گروهی انشعابی به نام «حزب دموکراتیک مردم ایران» را به محوریت «محسن حیدریان» تشکیل دادند. خاوری اما حزب را در خط مارکسیسم-لنینیسم سنتی حفظ کرد. میگفتند میگوید: «رگ گردنم را هم بزنید رهبری حزب را به غرب منتقل نخواهم کرد.» خیلی گروههای کمونیستی دیگر با رسیدن به انتقاد جدی از اتحاد شوروی منادی انواع مختلف سوسیالیسم دموکراتیک شدند؛ از سازمان «راه کارگرِ» علی اکبر شالگونی تا دوست قدیمی حزب توده، «سازمان فداییان اکثریت». حزب تودهِ خاوری اما تا همین امروز تمام این جریانات را تحت عنوان «چپ نو» نقد میکند و به موضع قدیمی خود ادامه میدهد.
به گفته خاوری، در دوران پس از حمله از سوی جمهوری اسلامی روابط حزب با شوروی و کشورهای بلوک شرق «خصوصا» چکسلواکی و آلمان شرقی «رفیقانه و گرم» بوده است، اما بعد از سر کار آمدن گورباچف «و خصوصا در سالهای آخر حکومت او این روابط با دشواریهای جدی روبرو شد.» خاوری در این مورد میافزاید: «آنان تلاش میکردند تا با دخالت در امور حزب ما در تعیین رهبری حزب اعمال نفوذ کنند و حتی در آن دوران که [بوریس] یلتسین مسئول حزب کمونیست شوروی در مسکو بود، قول دفتر رسمی حزب ما را به کسانی داده بود که این امر با مخالفت شدید حزب ما در دیدار من با رهبران شعبه روابط بینالملل حزب کمونیست اتحاد شوروی مسکوت گذاشته شد.»
خاوری در فروردین ۱۳۶۹، در حالی که کمونیسم در میان آن اضمحلال جهانی بود، پلنوم کمیته مرکزی حزب را در برلین غربی، در شهری که حالا دیگر دیوار نداشت، برگزار کرد. در این جلسه او موفق شد بهرغم تغییرات جهانی، خط تداوم سنت قدیمی را به کرسی بنشاند. حزب شعار «طرد رژیم ولایت فقیه» را برگزید که تا همین امروز نیز شعار آن است. او یک سال بعد در ضمن بالاخره کاری را انجام داد که حزب توده قریب نیم قرن از آن طفره رفته بود: برگزاری کنگره سوم حزب. کنگرههای اول و دوم حزب در سالهای ۱۳۲۳ و ۱۳۲۷ در تهران برگزار شده بودند و حالا پس از این همه سال کنگره سوم در سال ۱۳۷۰ در خارج از کشور برگزار شد. کنگرههای چهار تا شش نیز به ترتیب در سالهای ۱۳۷۶، ۱۳۸۲ و ۱۳۹۱ برگزار شد و حزب توده که اکنون سایهای از گذشته خود است و کمتر شباهتی به آن حزب بزرگ و قدرتمند دارد، اکنون در تدارک برگزاری کنگره هفتم هم هست.
میراث و آینده
خاوری در حالی درگذشت که حزب توده امروز به نظر چیزی بهجز یک آدرس پستی در برلین و لندن و انتشار منظم نشریه «نامه مردم» نیست. طرفداران حزب توده در گروههای مختلفی پراکنده شدهاند؛ مثلا گروه «راه توده» که خود را ادامهدار کیانوری میداند و حزب تودهِ خاوری از آن با لقب «تودهایستیز» انتقاد میکند.
عمویی در پیام تسلیت خود از نامهای میگوید که اخیرا به رهبری حزب توده نوشته است. او میگوید: «خواستار تلاش برای به هم پیوستن بخشهای مختلف حزب توده ایران که با نامهای گوناگون به فعالیت تودهای ادامه میدادند شدم. امید داشتم و همچنان امیدوار هستم که این پراکندگی تشکیلاتی منجر به یگانگی شود. با درگذشت تاسفبار رفیق خاوری شانس به نتیجه رسیدن این اقدام تا حدودی کاهش یافته است ولی امیدوارم علاقهمندان به وحدت صفوف حزب همچنان به تلاش خود در این جهت ادامه دهند.»
میراث خاوری در واقع حفظ همین عنوان و موجودیت حزب توده است که باعث میشود هنوز هم احزاب کمونیست جهان، حتی آنهایی که مثل احزاب کمونیست هند یا یونان که از حمایت میلیونها نفر برخوردارند، یا حتی مثل حزب کمونیست ویتنام، هنوز تکحزبی دارند؛ این حزب را به رسمیت بشناسند. در عین حال اما این حفظ همراه با رکود و انجماد نظری، عدم همراهی با آخرین تحولات جنبش جهانی چپ و عدم فعالیت گسترده در سپهر سیاسی و رسانهای ایران بوده است.
با این همه بسیاری از تودهایها باور دارند که وقتی در ایران شرایط فعالیت آزاد سیاسی پدید آید، حزب توده همانطور که در سال ۵۷ سیمرغوار دوباره پس از قریب سه دهه وقفه از نو متولد شد و به حزبی با هزاران عضو بدل شد، میتواند دوباره به یک نیروی جدی سیاسی بدل شود؛ امیدی که تنها نسلهای آینده می توانند شهادت دهند که بنیان واقعی دارد یا خیر.