چهارشنبه دوم ژوئن، نیم ساعت مانده به نیمهشب، اتفاقی که چندی پیش از آن معجزهای سیاسی به نظر میرسید، بالاخره رخ داد: هشت حزب اسرائیلی، از احزاب به شدت راستگرا تا احزاب چپ میانه و چپ سوسیالیست و حتی یک حزب نماینده شهروندان عربِ اسرائیل، توافقنامهای امضا شده را به روون ریولین، رئیسجمهور اسرائیل، تقدیم کردند. اینگونه بود که نیم ساعت پیش از موعد مقرر، بیشتر نمایندگان مجلس اسرائیل اعلام کردند که برای تشکیل «دولت تغییر» و پایان دوران طولانی زمامداری بنیامین نتانیاهو آمادهاند.
«شاه بیبی» هنوز در مقر نخستوزیری است اما به احتمال قوی تا چند روز دیگر باید برای ترک آنجا آماده شود. دیرپا ترین نخستوزیر اسرائیل به این فاز از زندگی سیاسی خود پایان میدهد و باید دید آیا به عنوان رهبر حزب «لیکود» که هنوز بزرگترین و منسجمترین حزب این کشور است، در قامت رهبر اپوزیسیون ظاهر میشود و چقدر دوام میآورد؟
برای ایرانیان اولین سوال طبعا سیاستهای دولت جدید نسبت به ایران است. نام «نتانیاهو» و «ایران» مدتها است که با هم گره خورده است. این نخستوزیر راستگرا، حرفه سیاسی خود را بر بنیان مقابله با آنچه «خطر ایرانی» مینامید بنا کرده بود. عروج جریان راستی که او بر شانههای آن به نخستوزیری مقتدر تبدیل شد، به جنگ سال ۲۰۰۶ بین حزبالله و اسرائيل بازمیگردد که در واقع آغاز جنگ غیرمستقیم ایران و اسرائيل بود و در طول این سالها شدت گرفت. نتانیاهو اخیرا در مصاحبهای گفته بود که اسرائیل و ایران را دو قدرت بزرگ منطقه میداند.
رویکرد نتانیاهو به ایران، بر مهمترین رابطه خارجی اسرائيل یعنی رابطه آن با آمریکا هم تاثیری چشمگیر گذاشته است. در سالهای دولت باراک اوباما، نتانیاهو با پایان دادن به دههها سیاست مبتنی بر روابط حسنه با هر دو حزب اصلی آمریکا، به همدست آشکار جمهوریخواهان تبدیل شد. این به خصوص حول موضوع برجام برجسته شد؛ همین بود که نتانیاهو در صحن کنگره آمریکا به دعوت جمهوریخواهان و حتی بدون دیدار با اوباما، سخنرانی و به برجام حمله کرد. ترامپ که جانشین اوباما شد، انگار بزرگترین رویای بیبی محقق شده بود. حالا ترامپ نه تنها از برجام خارج شد که همان سیاست «فشار حداکثری» که نتانیاهو میخواست، علیه ایران اعمال کرد. انگار «ایران» زبان مشترک نتانیاهو و ترامپ بود و مقابله با آن، در «پیمان ابراهیم» که به وساطت ترامپ بین تلآویو و چهار کشور عربی منعقد شد، هم نقش داشت.
با رفتن نتانیاهو سیاست اسرائیل نسبت به ایران چه تغییری خواهد کرد؟
اگر جای نتانیاهو را دولتی منسجم گرفته بود، پاسخ به این سوال راحتتر بود اما دولتی که نخستوزیرش، نفتالی بنتِ از نتانیاهو راستگراتر است اما وزرای خارجه و دفاعش، یائیر لاپید و بنی گانتز، از احزاب میانهرو هستند و بخشهای مهمی از آن هم دست احزاب چپگرا است را چطور میتوان تحلیل کرد؟
در اینجا باید به چند عامل توجه کرد؛ اول اینکه اگرچه نفتالی بنت از نتانیاهو راستگراتر است و در موضوع فلسطین موضع بستهتری دارد اما این لزوما به تداوم سیاست ایرانمحور نتانیاهو ترجمه نمیشود؛ به خصوص که خیلیها بر این باورند که توجه بیش از حد به ایران، حواس اسرائيل را از دیگر مشکلاتش منحرف و رابطه این کشور با حزب دموکرات و دولت جو بایدن را هم مخدوش کرده است. بنت در ضمن تجربه نتانیاهو را ندارد و تازه باید خود را در کرسی نخستوزیری پیدا کند.
دوم، در این دولت وسیع ائتلافی، آقای بنت با وجودی که اولین نخستوزیر است (پس از دو سال باید جای خود را به لاپید بدهد) متکلم وحده نیست. احزاب راستگرا تنها حدود یک سوم پایگاه دولت در مجلس را تشکیل میدهند. وزارت خارجه و دفاع حتی در همین دولت کنونی نتانیاهو هم در اختیار چهرههای میانهرو است. در دولت جدید، آقای لاپید وزیر خارجه خواهد بود و بنی گانتز هم در سمت وزارت دفاع ابقا میشود. لاپید در واقع هم وزیر خارجه است و هم نخستوزیرِ دوم دولت. او معمار اصلی ائتلاف دولت تغییر بوده است؛ بنابراین شکی نیست که در تعیین و اجرای سیاست خارجی اسرائیل نقش مهمی خواهد داشت.
سوم اینکه طبعا بخش مهمی از موضوع «ایران» در اسرائیل، فراحزبی است. جمهوری اسلامی ایران امروز تنها کشور جهان است که نابود کردن اسرائیل را جزو سیاستهای رسمی خود قرار داده است. دولتی که باعث شد تا حزبالله، حماس و جهاد اسلامی گروههایی با تجهیزات پیشرفته نظامی در مرزهای شمالی و جنوبی اسرائیل باشند. طبعا هر دولتی در اسرائيل سر کار بیاید، مقابله با تحرکات جمهوری اسلامی ایران را در برنامه خواهد داشت. مهم اما چگونگی مقابله با این تحرکات است.
مهمترین راه مقابله، البته حرکت به سوی حل مسئله فلسطین خواهد بود؛ اما همه میدانند در دولتی مشتت مثل این، انجام امور بنیادینی که راست و چپ اسرائیل بر سر آن اختلاف بسیار دارند، ممکن نیست؛ بنابراین این از دستور کار خارج است. اما شاید شاهد این باشیم که حرکات تحریکآمیز علیه فلسطینیها که موجب سوءاستفاده حماس میشوند خاتمه یابند. البته شاید در این میان حماس هم عامدانه بخواهد از شکافهای موجود در دولت استفاده کند و اسرائیل را به درگیری تحریک کند. راستگرایان دولت مثل بنت و گیدئون صعر که از سوی بخشی از پایگاه اجتماعی خود به دلیل نشستن در چنین دولت وسیعی مورد انتقاد خواهند بود، در چنین شرایطی مجبورند دست به عمل بزنند.
مهمترین تغییر مربوط به ایران را اما احتمالا در روابط تلآویو و واشنگتن خواهیم دید. دنیل کورتزر و آرون دیوید میلر در تحلیلی در وبسایت پولیتیکو نوشتهاند که دولت جدید خواهد کوشید روابط با بایدن را بهبود بخشد و «موقتا وسواس نتانیاهو برای سد کردن راه توافق هستهای با ایران را کنار میگذارد». احتمالا آقای لاپید در تنظیم روابط با آمریکا نقش اصلی را به عهده میگیرد و به جای اینکه چون دیواری مقابل سیاست بایدن نسبت به ایران بایستد، احتمالا تمرکز مذاکرات را به سمت سایر موضوعها میبرد و میکوشد رابطه تلآویو با حزب دموکرات آمریکا بهبود یابد.
دیگر سوال بزرگ در این میان البته آینده برجام و آینده جمهوری اسلامی ایران است. هنوز معلوم نیست تکلیف مذاکرات وین چه شود و اینکه جمهوری اسلامی در دوران رئیسی، که رئیسجمهور شدنش تقریبا قطعی است، چه سیاستهایی در پیش خواهد گرفت. تغییر مهمِ «دولت تغییر» اما در این است که دیگر همه چیز آن در سیاستهای شخصی نتانیاهو خلاصه نمیشود و شاخ به شاخ شدن با دموکراتها بر سر ایران اولویت اصلی آن نخواهد بود. این شاید در نگاه اول برای جمهوری اسلامی ایران خبر خوشی به نظر برسد، اما واقعیت اینجا است که جبهه متحد واشنگتن و تلآویو در مقابل حکومت ایران میتواند بسیار موثرتر و کارآمدتر باشد؛ هم در کوتاهمدت و هم در دراز مدت. برای دولت جدید اسرائيل، راه تهران از واشنگتن میگذرد.