در میان دشنامهای سیاسی رایج در جهان، «فاشیسم» و «فاشیست» شاید از همه بدتر باشد. این واژه اولینبار در جریان جنگ جهانی اول، توسط بنیتو موسولینیِ ایتالیایی استفاده شد که چندی بعد در صدر حزب فاشیست ملی کشورش به قدرت رسید. بعدها اما این مسلک را بیشتر با بدنامترین جنایتکار قرن بیستم شناختند: «آدولف هیتلر» رهبر آلمان نازی، که جهان را عازم جنگ جهانی دوم کرد و در خلال آن با کشتار شش میلیون یهودی (رویدادی که به «هولوکاست» معروف شد) یکی از شومترین جنایات تاریخ بشر را رقم زد. تلاش هیتلر برای نابودی کامل تمام مردم یهودی در تاریخ کمسابقه بود.
بدنامی هیتلر چنان است که حتی جریانات راست افراطی نیز در خیلی موارد کوشیدهاند از لقب «فاشیسم» دوری کنند و تحلیلگران میکوشند از این واژه به راحتی برای توصیف حکومتها استفاده نکنند. اما آیا جمهوری اسلامی که از جنایتکارترین حکومتهای تاریخ معاصر جهان است را میتوان فاشیست نامید؟
***
در چهل و اندی سال که از تاریخ جمهوری اسلامی گذشته، بسیاری در درون و بیرون کشور از همان ابتدای کار با همین لفظ فاشیسم از این حکومت نام بردند. ویژگیهایی همچون استبداد شدید و ممنوعیت تمام جریانات سیاسی غیرخودی و استفاده از اوباش برای حمله به گروههای مخالف باعث شده بود رنگ فاشیستی حزباللهیها و طرفداران حکومت از همانآغاز معلوم باشد.
امروز که میبینیم این حکومت چگونه در خیابان آدم میکشد و چه بیرحمی کمسابقهای در برخورد با مخالفین به کار میبرد، این لقب شاید از همیشه بهسزاتر باشد.
از نیکفر تا تچل
در طول این سالها بسیاری سعی کردهاند با نگاهی علمی به این تعبیر بپردازند. مثلا در سال ۲۰۱۶ «محمدرضا نیکفر»، روشنفکر چپگرا، که در مقاله «تیرهروزی و بهروزی علوم انسانی در ایران» از فاشیستی بودن پدیده جمهوری اسلامی گفت و نوشت: «نشان دادن اینکه در ایران مسالهای وجود دارد، اینکه انقلاب اسلامی همانند فاشیسم، مسالهای تراز اول و مسالهساز است، کمترین سهمی است که ما میتوانیم به علوم انسانی جهانی ادا کنیم.»
اما بسیار پیشتر از نیکفر، در دنیای کنشگران نیز بسیاری مدتها است که ویژگیهای فاشیستی این حکومت را تشخیص دادهاند. مثلا «پیتر تچل»، کنشگر حقوق همجنسگرایان در بریتانیا، که سالها علیه جمهوری اسلامی مبارزه کرده و با چپگرایان غربی که گاه به بهانه مبارزه با امپریالیسم روی خوشی به این حکومت جنایتکار نشان میدادند مقابله کرده است. آقای تچل در سال ۲۰۰۹ در مقالهای در مجله «رِد پِپر» بریتانیا در تعریف جمهوری اسلامی نوشت: «ایران دولتی اسلامی-فاشیستی است؛ نوعی مذهبی از فاشیسم بر بنیان مخلوط کردن بنیادگرایی اسلامی با شیوههای پلیس دولتی. البته که با فاشیسم سبک اروپایی سنتی متفاوت است و ریشههایش در مقدسات مذهبی و خودکامگی است. این اما به هیچوجه از بربرانه بودن آن نمیکاهد. سابقه ایران آیتاللهها در سرکوب، حتی خونینتر از حکومت فاشیستی-مذهبی فرانکو در اسپانیا است.»
تچل برای توجیه نظر خود میافزاید: «دولت مذهبی استبدادی در تهران بسیاری (اگر چه نه همگی) ویژگیهای فاشیسم کلاسیک را دارد: نظام سیاسی و اقتصادی اساسا صنفباور که با دستگاه دولتی سرکوبگر و به شدت مرکزی سرپا میماند. سرکوب آن شامل است بر ممنوعیت تمامی احزاب سیاسی غیراسلامی و اتحادیههای آزاد کارگری و نظامی از محاکمههای غیرمنصفانه، محاکمه بدون اتهام، شکنجه، اعدام، سانسور رسانهها، آپارتاید جنسی، سرکوب خشونتبار اعتراضات صلحآمیز و اعتصابات، تعقیب چپگرایان، دانشجویان، فمینیستها، روزنامهنگاران، همجنسگرایان و اقلیتهای قومی و مذهبی. حتی وکلا و مدافعین حقوق بشر هم به زندان میافتند و شکنجه میشوند.»
ویژگیهای فاشیستی جمهوری اسلامی
در سیزده سالی که از مقاله تچل گذشته، ویژگیهای فاشیستی جمهوری اسلامی بیشتر هم شدهاند. تا جایی که امروز حتی اگر دست به مقایسه جمهوری اسلامی با آلمان نازی بزنیم به شباهتهای بسیاری میرسیم. در عین حال میتوان به ویژگیهای عموما فاشیستی حکومتی ایران هم اشاره کرد. من اینجا به مواردی اشاره میکنم:
۱– تمامیتخواهی
عالمان سیاسی در مورد تعبیر «تمامیتخواهی» و اینکه در مورد چه نظامهایی در تاریخ کاربرد دارد، مجادله بسیاری کردهاند. تعریف کلی تمامیتخواهی را میتوان تلاش دولت برای تصاحب «تمامیت» زندگی فرد دانست. علاوه بر آلمان نازی، شوروی زمان استالین را باید از واضحترین مواردی دانست که مشمول این مفهوم میشود. اما هر تعبیری از این مفهوم داشته باشیم، جمهوری اسلامیِ امروز را به زحمت میتوان در آن ندید. در واقع آن نوع تلاشی که جمهوری اسلامی برای کنترل کوچکترین ابعاد زندگی مردم (از موسیقیای که در خانه گوش میدهند تا لباسی که در خیابان میپوشند) میکند، در تاریخ جهان معاصر کمنظیر اگر نه، بینظیر است.
۲- ممنوعیت تمامی جریانات سیاسی اپوزیسیون
یک نکته که در طول سالها باعث میشد بسیاری عالمان در مورد فاشیستی بودن جمهوری اسلامی شک کنند، وجود جریانات سیاسی رقیب بود که از اواخر دهه ۶۰ درون همان چارچوب بسیار تنگ جمهوری اسلامی ممکن شد. اما در سالهای اخیر حتی احزاب اصلاحطلب هم جای هیچگونه فعالیتی ندارند و هرگونه مخالفت با شخص رهبر باعث کنار زدن جریانات رقیب میشود.
۳- رهبری استبدادی با کیش شخصیت
خامنهای که در ابتدای رهبری حتی آیتالله العظمی هم نبود، حالا توسط جریانات رسانهای سپاه «امام خامنهای» تلقی میشود؛ لفظی که امسال برای اولینبار توسط «ابراهیم رئیسی» در مجمع عمومی سازمان ملل هم بیان شد. رسانههای حکومتی همه از خامنهای به عنوان رهبری که به هیچوجه نمیتوان به او انتقاد کرد یاد میکنند و شورای نگهبان رسما میگوید هر کس کوچکترین اختلاف نظری با او داشته باشد، اجازه نامزد شدن در انتخاباتها را ندارد.
۴- مخالفت با مدرنیت و خردگرایی
«اومبرتو اکو» نویسنده ایتالیایی، در مقالهای در سال ۱۹۹۵ به توصیف چهارده ویژگی «ابرفاشیسم» پرداخت که فرای مکان و تاریخ مشخص باشند؛ او به همین منظور از نوواژه «ابرفاشیسم» استفاده کرد تا بحث را معدود به یکی از حکومتهای مشخص فاشیستی نکند. یکی از مهمترین این ویژگیها از نظر او، «رد مدرنیسم» بود که اکو اینگونه تعریف میکند: «روشنگری و عصر خرد به عنوان آغاز فساد معاصر تلقی میشود. ابرفاشیسم را بدینسان میتوان به عنوان ضدیت با خرد تعریف کرد.»
متفکرین جمهوری اسلامی از آغاز آن را یورشی علیه روشنگری غربی اعلام کردند و در تمام سطوح این نوع مقابله با خرد را نمایندگی میکنند. حکومت ایران به خیلی معانی ضدمدرنترین حکومت جهان است.
۵- تعریف از دشمن
از دیگر مواردی که در فهرست چهارده گانه اکو آمده، این باور فاشیستها است که «دشمن هم قوی و ضعیف است.» آیا نمونهای بهتر از جمهوری اسلامی میتوان در این مورد پیدا کرد؟ «دشمن» شاید مورد علاقهترین واژه خامنهای باشد که در سخنانش به انواع مختلف از آن استفاده میکند و دشمن فرضی او هم اینقدر جهانخوار و قدرتمند است که تمام عالم را در دست دارد و هم اینقدر ضعیف است که محتوم به شکست است. اینرا در گفتمان حکومت راجع به تحریمها میبینیم. از یک طرف تمام مشکلات کشور تقصیر تحریمها دانسته میشود، از سوی دیگر تحریمها «کاغذپارهای» بیش نیستند و اقتصاد ایران را به خودکفایی هم رساندهاند.
۶- یهودستیزی
حکومت ایران امروز تنها حکومت جهان است که سیاست رسمی انکار هولوکاست را دارد و میلیونها دلار خرج تولید محصولات فرهنگی در این زمینه میکند و در کتاب درسیهای خود چیزی از این جنایت بزرگ نمیگوید. این البته جای تعجبی ندارد. نه تنها «حسین شریعتمداری» روزنامهنگار نزدیک به خامنهای، مرتبا به انکار هولوکاست و تشویق منکرین هولوکاست و چهرههای نئونازی میپردازد، نه تنها فاشیستهایی همچون دیوید دوک به ایران دعوت میشوند تا در همایش انکار هولوکاست سخنرانی کنند، که روزنامه کیهان در روز جهانی هولوکاست در مقالهای حتی به تمجید از آدولف هیتلر هم پرداخت. برخوردی که جمهوری اسلامی با اقلیت بهایی خود داشته نیز بیشباهت با رویکرد یهودیستیزان به یهودیها نیست. تلاش این حکومت برای پیش بردن کارزار اعلامشده خود در طرد بهاییها به طرزی گویا فاشیستی است.
۷- کنترل جامعه از سنین پایین
از تصاویر دلخراشی که در جریان اعتراضات اخیر منتشر شده است استفاده جمهوری اسلامی از نیروهای کم سن و سال و بعضا کودک و نوجوان است. تلاش جمهوری اسلامی برای پرورش سربازانی معتقد به این نظام از سنین کودکی به روشنی رنگ و بوی فاشیستی دارد و سازمان «بسیج» را بهتر از هر چیزی میتوان با سازمان «جوانان هیتلر» آلمان نازی مقایسه کرد. سپاه و بسیج توسط برخی تحلیلگران، قبلا با سازمان «پیراهن قهوهایها» در حکومت نازی نیز مقایسه شدهاند. این البته جای تعجبی ندارد. «محسن سازگارا» قبلا در مقاله «سپاه و سه انحراف» یادآوری کرده که در دیدار با رییس وقت قوهقضاییه راجع به تشکیل نیروهای سپاهی برای مقابله با مخالفین هشدار داده. او مینویسد: «گفتم که از دل این کار پیراهن قهوهایهای حزب نازی بیرون میآیند. اما ایشان با همان شوخی وخنده همیشگی گفت که چرا نازیها را بدنام می کنی؟ آنها لااقل یک عده تحصیل کرده دوروبر خودشان داشتند؛ البته ایشان اقدامی هم نکردند. متاسفانه از دل همان افکار، پیراهن سفیدها و گروههای سرکوب لباس شخصی بیرون آمدند که هنوزهم به هرتظاهرات ودتجمع مخالفی حمله میکنند و مردم بیدفاع را مورد ضرب و شتم قرار میدهند.»
بدینسان یکی از بنیانگذاران سپاه از همان ابتدا، به ویژگیهای فاشیستی آن پرداخته است.
با این همه باید گفت، سوال اصلی این نیست که آیا جمهوری اسلامی فاشیست است یا خیر؛ مساله برشمردن ویژگیهای بیشمار فاشیستی یکی از غریبترین و جنایتکارترین حکومتهای تاریخ بشر معاصر است.