چهار سال پیش، رییسجمهور وقت آمریکا، «دونالد ترامپ»، یکی از جسورانهترین دستورات سالهای اخیر صاحبان کاخ سفید را صادر کرد؛ دستور شلیک پهپادی به سوی کاروانی از خودروها در فرودگاه بینالمللی بغداد.
در جریان این حمله ۱۰ نفر کشته شدند که مهمترینشان، طعمه اصلی حمله بود، «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران. جمهوری اسلامی سالها است در صحنههای نظامی مختلف بهطور غیرمستقیم درگیر نبرد با آمریکا و اسراییل بوده، اما حملهای به این مستقیمی برای کشتن یک سپهبد نیروهای مسلح ایران بیسابقه بود. حتی در سطح جهانی هم چنین اقدامی از جنگ جهانی دوم به این بعد کمسابقه بود. تاریخدانان آن را با «عملیات انتقام» در سال ۱۹۴۳ مقایسه کردند که در جریان آن، نیرو هوایی آمریکا، هواپیمای دریاسالار «ایسوروکو یاماموتو»، فرمانده وقت نیروهای ژاپنی در اقیانوس آرام را سرنگون کرد و او را کشت.
شاید تنها رییسجمهوری با ویژگیهای ترامپ میتوانست چنین دستوری صادر کند. ۱۲ سال پیشتر، زمانی که دولت «جرج دبلیو بوش» در همکاری با اسراییل دست به ترور «عماد مغنیه»، از فرماندهان حزبالله لبنان و نزدیکترینها به سلیمانی، زده بود، احتیاط بسیاری خرج داده شده بود که سلیمانی کشته نشود. حتی عملیات یکبار به تاخیر افتاد تا سلیمانی که برای دیدن مغنیه به دمشق رفته بود، زنده بماند.
دولت بوش پسر البته در اوایل دوران خود، سابقه همکاری مستقیم با سلیمانی در جریان نبرد علیه طالبان در افغانستان را داشت. در طول این ۱۲ سال خیلی چیزها عوض شده بود و ترامپ درحالی این تصمیم را گرفت، که دو علت مهم داشت، یکی افزایش حملات نیروهای عراقی تحت امر سلیمانی به نیروهای آمریکایی در خاک عراق و دیگری، این واقعیت که سلیمانی حالا دیگر تنها مقامی نظامی از حکومت ایران نبود و در عین حال از فرماندهان اصلی گروهی بود که دولت ترامپ آن را در فهرست گروههای تروریستی قرار داده بود؛ «سپاه پاسداران.»
تصمیم ترامپ بینهایت جنجالبرانگیز بود. منتقدین آن را از لحاظ قانون بینالملل، غیرقانونی میخواندند. گروهی دیگر این را حرکتی بیمبالات میدانستند که میتواند منجر به «جنگ جهانی سوم» شود. حتی هشتگی با همین عنوان در رسانههای اجتماعی رایج شد. مدافعینش اما این حرکت را سزاوار مردی میدانستند که مسوول جان بسیاری سربازان آمریکایی بود. در برخی شهرهای سوریه مردم دست به شادی و پخش شیرینی زدند، چراکه سلیمانی را بیش از هرچیز بهعنوان فرماندهای میشناختند که بههمراه «بشار اسد» دست به کشتار دهها هزار نفر از مردم آن کشور زده بود.
در عین حال، بحثهایی درگرفت که بوی دعواهای همیشگی واشنگتن را میداد. برخی میگفتند این حرکت ترامپ باعث میشود مردم ایران از جمهوری اسلامی دفاع کنند و حضور انبوه مردم در تشیعجنازه سلیمانی را شاهدی بر این گواه میدانستند. گروهی دیگر میگفتند کشتن سلیمانی دردی دوا نمیکند، چراکه ماشین سپاه قادر به تولید جانشین او هست و چیزی عوض نخواهد شد.
با گذشت چهار سال، با این سوال مواجهیم که عواقب آن تصمیم سرنوشتساز چه بودند؟ در غیاب سلیمانی، «محور مقاومت» جمهوری اسلامی در چه وضعیتی قرار دارد؟ مردم ایران چگونه نگاهی به سلیمانی دارند؟ آیا خطر جنگ در منطقه و جهان همچنان موجود است؟
صنعت اسطورهسازی
جمهوری اسلامی خود میداند که سالها است در عرصه ایدئولوژیک و فرهنگی شکستخورده است. به قول «مهرانگیز کار»، هر نسل از نسل قبلی سکولارتر میشود و علیرغم بودجههای هنگفت آموزشی و فرهنگی و دستگاه عظیم سانسور، این حکومت نتوانسته مردم را با خودش سازگار کند.
تلاش در این زمینه اما ادامه دارد. حکومت سالیانه میلیونها دلار خرج پروژههایی میکند که هدف از آنها بزرگ داشتن چهرههایی مثل سلیمانی است. در چهار سال گذشته این اقدامات در سطح گستردهای در جریان بودهاند و حالا سلیمانی حتی بهسرعت به کتابهای درسی هم اضافه شده است.
به چهارمین سالگرد که نزدیک میشویم، نمونههای متعددی از این تلاشها را میبینیم. همایشهای بزرگی به نام «دختران حاج قاسم» در سراسر کشور برگزار میشوند. اخیرا بزرگترین مدرسه ایران با نام «سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی» در منطقه شهرداری کرمان با حضور وزیر آموزشوپرورش، «رضا مرادصحرایی»، افتتاح شد، همچنین دهها نهاد مشابه در سراسر کشور پیدا میشوند.
دهها کتاب و قطعات صوتی و تصویری به زبانهای مختلف و با بودجه جمهوری اسلامی در مورد سلیمانی منتشر شده است. سایر گروههای تحت امر او نیز، آثار مشابهی منتشر میکنند. مثلا ویدیویی به نام «بیتابی قاسم» که اخیرا توسط دفتر رسانهای «مقاومت اسلامی نجبا»، گروه عراقی مرتبط با سپاه، منتشر شد. مفصلترین زندگینامه سلیمانی تحتعنوان «سرباز قاسم سلیمانی»، چند ماه پیش به قلم «مصطفی رحیمی»، توسط انتشارات خط مقدم منتشر شد که با بودجههای کلان، دهها کتاب راجع به چهرههای مختلف سپاه منتشر کرده است.
مراسم رونمایی کتاب در حوزه هنری برگزار شد و مقامات ارشد دفتر خامنهای، ارتش و وزارت دفاع در آن حضور داشتند. ازجمله سخنرانان شاخص «محمد شیرازی» بود، رییس دفتر نظامی بیت رهبری و جزو چهرههای شاخص «دولت پنهان» رهبر. دیگر چهره قابل توجه برادرش، «علی شیرازی» بود که نماینده خامنهای در نیروی قدس دانسته میشود و ازجمله افرادی است که هم سلیمانی را میشناخت و هم به خامنهای نزدیک است.
امسال قرار است از روز ۱۴دی، مجموعهای تلویزیونی با نام «ترور» در مورد کشته شدن سلیمانی پخش شود. این مجموعه هشت قسمتی به کارگردانی «خیرالله تقیانیپور» ساخته شده و نویسندهاش «آرش قادری» است که قبلا با سریال «گاندو»، سناریوهای امنیتی مختلفی برای چهرههای دولت «حسن روحانی» برپا کرد.
«سیما فیلم» این مجموعه هشت قسمتی را در همکاری با موسسه «اندیشه شهید آوینی» ساخته است. البته شخص سلیمانی در این مجموعه تصویر نمیشود که نشان از نوعی مقدسسازی از او دارد که در مورد سایر چهرههای حکومتی نیز دیدهایم. البته «مهدی نقویان»، رییس سیما فیلم، وعده داده که بعدها سریال کاملی درباره سلیمانی ساخته خواهد شد.
تابهحال از نمونههای شاخص تصویر شدن سلیمانی در تلویزیون را در مجموعه «روحهای بیروت» دیدیم که توسط دو چهره سینمایی اسراییلی ساخته شده و چند ماه پیش از شبکه «شوتایم» آمریکا پخش شد. این مجموعه البته روایتگر زندگی عماد مغنیه است و سلیمانی در آن حضوری فرعی دارد. نقش او را بازیگری کمتر شناختهشده به نام «خالد بن شقرا (یا بن شکرا)» ایفا میکند. زندگی سلیمانی قبلا بهطور غیرمستقیم موضوع فیلمهایی همچون «به وقت شام» از «ابراهیم حاتمیکیا»، با استعدادترین کارگردان حکومتی در ایران، بوده است.
اما باوجود اینهمه تلاش، بهنظر نمیرسد اقبال چندانی نسبت به سلیمانی در جامعه ایران وجود داشته باشد. در سطح مردمی و جامعه مدنی، حرکات خودجوشی در دفاع از او نمیبینیم و در سطح تولیدات فرهنگی هم میبینیم که این تولیدات سفارشی و حکومتی هستند. تبلیغات بیوقفه حکومتی راجعبه سلیمانی احتمالا مردم را به او حتی بیاقبالتر هم کردهاند.
در چهار سالی که از کشته شدن سلیمانی میگذرد، ایران شاهد حرکات گسترده مردمی علیه جمهوری اسلامی بوده است و پیشبینی کسانی که میگفتند مردم ایران برای انتقامجویی سلیمانی از حکومتشان در مقابل آمریکا حمایت خواهند کرد، درست از کار درنیامده است.
در صحنه نبرد
در پیامد بلافاصله کشتن سلیمانی، خامنهای وعده داد که دست به گرفتن «انتقام سخت» از آمریکا خواهد داد. واژه «انتقام سخت» در تبلیغات حکومت ایران و گروههای وابسته به سپاه در بوق و کرنا شد.
خامنهای چند روز بعد دستور به حمله به پایگاه عینالاسد در عراق را داد که نیروهای آمریکایی در آن مستقر بودند. در جریان این حمله اما هیچ سرباز آمریکایی کشته نشد. گرچه همان شب پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمای اوکراین با شلیک پدافند هوایی سپاه ساقط شد تا همه ۱۷۶ سرنشین آن کشته شوند.
در چهار سالی که میگذرد، جمهوری اسلامی از سادهترین همکاریها با تحقیقات در مورد این واقعه خودداری کرده است و انجمن خانوادههای جانباختگان و بسیاری دیگر معتقدند که سپاه، عامدانه این پرواز را سرنگون کرد.
با گذشت چهار سال اما هنوز خبری از «انتقام سخت» نیست، گرچه نهادهای حکومتی جمهوری اسلامی همچنان ترامپ و سران دولت سابق او را تهدید میکنند. اخیرا «رمضان شریف»، سخنگو سپاه، مدعی شد که عملیات «طوفان الاقصی»، یعنی حملات تروریستی حماس به مردم اسراییل در روز ۷اکتبر، انتقامگیری از خون سلیمانی بوده. اما حماس بلافاصله در بیانیهای منکر چنین چیزی شد تا مقامات سپاه مجبور به تکذیب شوند.
در جریان جنگ اخیر اسراییل و حماس، پای بخشهای دیگر «جبهه مقاومت» در لبنان، یمن و حتی سوریه هم به وسط کشیده شده است. سپاه چند هفته پیش از کشته شدن «محمد علی عطایی شورچه» و «پناه تقیزاده» را «حین انجام ماموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوریه» تایید کرد و آن را به خامنهای «تهنیت و تسلیت» گفت. روز دوشنبه شاهد کشته شدن سید «رضی موسوی» بودیم که میتوان او را مهمترین مهره عملیاتی سپاه در خاک سوریه دانست.
«حسین سلامی»، فرمانده سپاه، در مراسم تشیعجنازه سید رضی در میدان امام حسین تهران تاکید کرد که «ما هنوز انتقام ترور شهید قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی را نگرفتهایم.» این در واقع پس گرفتن قاطع حرفهای شریف بود. او در ضمن افزود: «ما به وقتش این کار را انجام میدهیم. ما صادقانه کاری را که انجام میدهیم اعلام میکنیم و نمیترسیم.»
روزنامه انگلیسی «تهران تایمز» در تحلیلی به قلم «صادق فریدونآبادی»، ترور سیدرضی را با ترور سلیمانی مقایسه کرد و مدعی شد که این حرکت نشان میدهد اسراییل باور دارد از پس از حملات ۷اکتبر، نیروی بازدارندگی خود را از دست داده است.
اما در سالیان اخیر، آمریکا و اسراییل بارها مهمترین چهرههای نظامی و هستهای ایران را کشته شدهاند و جمهوری اسلامی علیرغم تهدیدهای بسیار، قادر به مقابلهبهمثل نبوده است. در جریان درگیری اخیر اسراییل و حماس نیز، خامنهای و سایر سران از همان ابتدا کوشیدند جلوی وارد شدن مستقیم ایران را بگیرند؛ موضعی که میتواند باعث اعتراض بخشی از پایگاههای خود حکومت هم بشود.
«اسماعیل قاآنی»، جانشین سلیمانی بهعنوان فرمانده نیروی قدس، یک ماه پس از گذشت عملیات، نامهای خطاب به «محمد ضیف»، فرمانده گردانهای قسام (شاخه نظامی حماس) منتشر کرد و نوشت: «اطمینان داشته باشید که برادرانتان که در محور قدس و مقاومت با شما متحد هستند، اجازه نخواهند داد که دشمن و حامیانش، غزه و مردم آن را در یک گوشه تحتفشار قرار دهند، برادران شما که در محور قدس و مقاومت با شما متحد هستند، نمیگذارند دشمن به اهداف کثیف خود در سطح غزه و فلسطین دست یابد، ما به شما اطمینان میدهیم که بهعنوان بخشی از حفاظت و حمایت موثر و مستمر از مقاومت، هرکاری را که باید در این نبرد تاریخی انجام دهیم، انجام خواهیم داد.»
این نامه اما بهنظر، تحت فشار کسانی بود که از عدم همراهی روشنتر سایر بخشهای «محور مقاومت» در جنگ اسراییل و حماس گلایه داشتند. با اینکه دهها نفر در درگیریهای حزبالله و اسراییل در جنگ حاضر کشته شدهاند، این درگیریها همچنان به نسبت محدود و مختصر هستند. «حسن نصرالله»، دبیر کل حزبالله نیز، با سخنرانیهای خود باعث نومیدی کسانی شد که انتظار ورود مستقیمتر او را به جنگ داشتند. حوثیها با شلیک موشک به سوی اسراییل و حملات به تردد کشتیها بیشتر خشم کشورهای منطقه را بر میانگیزند تا اینکه بتوانند آسیبی به اسراییل بزنند.
در روز ۲۰اکتبر، درحالیکه کمتر از دو هفته از حملات ۷اکتبر میگذشت، «آمنه سادات ذبیحپور»، بازجو-خبرنگار شناختهشده جمهوری اسلامی، در توییتی ظاهرا از سیاست عدم دخالت مستقیم حکومت انتقاد کرد و نوشت: «موشک توی انبار،کودک زیرآوار.»
اعتراضی مشخصتر را در نامه دفتر تحکیم وحدت به قاآنی دیدیم که نوشت: «امروز دفاع از مردم غزه، دفاع از حریم حرم است. آنچه این روزها در حملات رژیم غاصب صهیونیستی علیه مردم مظلوم غزه صورت میگیرد، فاجعه انسانی است؛ مادران و کودکان به خاک و خون کشیده میشوند و شهروندان از خانه و کاشانه خود آواره میگردند… . راهی جز مقابله مستقیم با رژیم صهیونیستی و اعزام نیرو به غزه نمانده است.»
صبر راهبردی؟
بااینهمه میدانیم که خامنهای اهل ریسک بیش از حد نیست و بعید است به این راحتی جمهوری اسلامی و مهرههایی مثل حزبالله که در طول دههها سال ساخته شدهاند، وارد مقابله با اسراییلی کند که توان نظامیاش بسیار بیشتر است. آیا این جلوهای از همان «صبر راهبردی» نیست که خامنهای به مدد آن در طول سالها، نیروهایی همچون حزبالله، حوثیها، حماس و جهاد اسلامی را به نیروهایی خبره بدل کرده، بی اینکه وارد رویارویی مستقیم با اسراییل و آمریکا شود؟
این ازجمله تحلیلهای سنتی ناظرین امنیتی بوده است، اما گروهی دیگر امروز به این واقعیت اشاره میکنند که خامنهای در عین حال نشان داده که در مقابل کشته شدن دهها نفر از چهرههای بلندرتبه نظامی و امنیتی، از سلیمانی تا محسن فخریزاده و سید رضی، کاری نکرده است. در واقع این حکومت نشان داده که دارای قدرت بازدارندگی در مقابل حملات آمریکا و اسراییل نیست و تهدیدهای آن ره به جایی نمیبرند.
از سوی دیگر، این حکومت در چند سال اخیر کوشیده منازعات خود با کشورهای عربی منطقه را کاهش دهد که اوج آن را در برقراری مجدد روابط دیپلماتیک با عربستان سعودی دیدیم. این برقراری درحالی انجام میشد که بنبست خوردن جنگ یمن و شرایط ده فاکتوی آتشبس از جهاتی به نفع حوثیها بوده و امروز حتی ریاض نیز آنها را بهعنوان طرف اصلی مذاکره در یمن پذیرفته. در این شرایط اما جمهوری اسلامی از تشدید بیشتر منازعات هراسان است و میداند که چنین کاری میتواند به معنی مخدوش شدن مجدد روابط نه فقط با ریاض، که سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس باشد.
جایگاه نمادین سلیمانی در این میان را در آنجا میبینیم که نشست خبری وزرای خارجه تهران و ریاض به تاخیر افتاد، چون دیپلمات ارشد سعودیها حاضر نبود زیر عکس سلیمانی حضور پیدا کند. مدتی بعد تیم عربستانی استادیوم را ترک کرد، چون حاضر نبود مقابل تندیس سلیمانی بازی کند.
نهادهای منطقهای و جهانی ورزشی هم علیه ایران رای دادند. حالا سپاهان ماه آینده باید درحالی به مصاف الهلال برود که پیششرط برگزاری این دیدار، کنار بردن سردیس سلیمانی از ورزشگاه نقش جهان است، یعنی جمهوری اسلامی برای خود قهرمانی به پا کرده که کشورهای منطقه حتی حاضر نیستند کنار عکس او بایستند و خاطره کشتارهایی که او در سوریه، عراق و سایر کشورها انجام داده، قویتر از آن است که چنین چیزی به راحتی عوض شود.
چهار سال پس از کشته شدن سلیمانی، «محور مقاومت» همچنان پابرجا است و بیشتر همچون وزنهای بر گردن حکومت ایران است که ربطی به منافع ملی ایران ندارد، مورد حمایت مردم ایران نیست و به جمهوری اسلامی قدرت بازدارندگی نیز اعطا نکرده است.