ایران و اسرائیل‌ستیزی

لزوم بازگشت به «سیاست مستقل ملی»

آرش عزیزی

نویسنده، تاریخدان و استاد دانشگاه

انتشار در:‌ فصلنامه خاطرات سیاسی

من این خطوط را در روزهای آخر مرداد ماه ۱۴۰۳ می‌نویسم، در لحظات حساسی که جهان با نگرانی به خاورمیانه چشم دوخته، پروازهای منطقه لغو شده‌اند و بیم حمله ایران به اسرائیل و عواقب آن می‌رود. علت بلافصل این وضعیت فوق‌العاده ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی سازمان حماس، در تهران است و از این جهت باید تقصیر بلافصل آن‌ را هم برگردن بنیامین نتانیاهو انداخت، نخست‌وزیر راست‌گراترین دولت تاریخ اسرائیل که امروز حتی بسیاری اسرائیلی‌ها نیز او را متهم می‌کنند که می‌خواهد منطقه و حتی جهان را آتش بزند تا حکومت خود را حفظ کند. اما بیم جنگ بزرگ در منطقه از اکتبر سال پیش که حماس با حمله به اسرائیل و کشتار شهروندان غیرنظامی این کشور فاز جدیدی در این نزاع قدیمی آغاز کرد هرگز متوقف نشده است. دولت‌های عربی ده‌ها سال است که یک تیر هم علیه اسرائیل شلیک نکرده‌اند و فاز نظامی این جدال اکنون تنها توسط سازمان‌هایی دنبال می‌شود که چه یمنی، چه لبنانی، چه فلسطینی و چه عراقی باشند یک ویژگی مشترک دارند و آن تأمین مالی و تسلیحاتی‌ آنها توسط ایران است. در نتیجه می‌توان گفت:« نزاع اسرائیل و عرب‌ها مدت‌ها جای خود را به نزاع ایران و اسرائیل داده است». اولین فاز گسترده گرم این نزاع را شاید باید جنگ لبنان سال ۲۰۰۶ دانست و اولین صورت مستقیم آن‌ را نیز در آوریل ۲۰۲۴ دیدیم که ایران در پاسخ به حمله اسرائیل به کنسولگری کشورمان در دمشق به سوی اسرائيل آتش گشود. این‌گونه بود که «جنگ سایه‌ها» بدل به رویارویی مستقیم شد.

ریشه وضعیت خطرناک امروز را نمی‌توان فقط در تصمیمات اخیر نتانیاهو و رویدادهای اخیر جنگ غزه و یا حتی اشغال مداوم سرزمین‌های فلسطینی توسط اسرائیل جست. بلکه بنیان کار به سیاستی بازمی‌گردد که تهران در پس از انقلاب ۵۷ اتخاذ کرد و آن دنبال‌کردن نابودی اسرائيل است. انقلاب درست در زمانی صورت گرفت که اولین صلح بزرگ بین اسرائیل و عرب‌ها صورت گرفته بود. اسرائیل و مصر با وساطت جیمی کارتر پیمان کمپ دیوید را در شهریور ۵۷ امضا کردند و چندی بعد معاهده صلح رسمی بین دو کشور امضا شد تا اسرائیل از شبه‌جزیره سینا بیرون بیاید و آن ‌را تحویل قاهره دهد. جهان عرب هم نهایتاً همین راه را پیش رفت. جمهوری اسلامی در این میان کوشید پرچم اسرائیل‌ستیزی را که از دست بزرگترین و قدرتمندترین کشور عرب درآمده بود خود به دست بگیرد و به‌ عنوان حکومتی انقلابی که نه مثل اکثریت منطقه عرب بود و نه مثل اکثریت جهان اسلام، شیعه، برای خود جایگاهی در این دو حوزه جغرافیایی به پا کند. البته ایران ابتدا در این زمینه رقبای بسیاری داشت. بخصوص صدام حسینِ بعثی در عراق. درپی توافق کمپ دیوید، مصر از اتحادیه عرب اخراج شد و مقر اتحادیه از قاهره به تونس رفت. اما این اخراج تنها ده­سال طول کشید و در زمان حسنی مبارک، مقرّ اتحادیه به قاهره بازگشت. در طول سال‌ها کشورهای عربی یک به یک دست از خواست نابودی اسرائيل برداشتند و موجودیت آن‌ را پذیرفتند و تنها خواهان تخلیه سرزمین‌های فلسطینی و تشکیل دولت مستقل فلسطینی هستند. این پیشنهاد رسمی اتحادیه عرب بود که در نشست آن در بیروت در سال ۲۰۰۲ رسماً به جهان و به اسرائيل ابلاغ شد. سازمان کشورهای همکاری اسلامی (که ایران نیز جزئی از آن است) نیز همین موضع را تکرار کرده است. صدام از آخرین رهبرانی بود که کوتاه نمی‌آمد که او هم توسط آمریکا سرنگون شد. دیگر دولت بعثی منطقه، سوریه خاندان اسد، در حرف صحبت از مبارزه با اسرائيل می‌کند اما با وجود اینکه بخشی از خاک خود این کشور (بلندی‌های جولان) در اشغال اسرائيل است سال‌ها هیچ گلوله‌ای به سمت این کشور شلیک نکرده. امروز این حکومت گرچه به نوعی بخشی از «محور مقاومت» تحت رهبری تهران است اما عملاً روابط آن با دولت روسیه نزدیک‌تر است و آن دولت نیز مراودات امنیتی بسیاری با تل‌آویو دارد. همین است که اسرائیل برخلاف آمریکا هرگز وارد درگیری داخلی سوریه نشد و خواهان رفتن اسد نشد. این است که ایران امروز به تنها کشور جهان بدل شده که سلاح در دست حزب‌الله و حماس و جهاد اسلامی می‌گذارد. در واقع ما اگر بخواهیم به سؤال« در پاسخ به ترور هنیه چه کنیم؟» پاسخ دهیم اول باید این سؤال را مطرح کنیم که‌ «چرا باید هنیه و رهبران گروه‌های شبه‌نظامی ضداسرائیل مهمان مراسم تحلیف رئیس‌جمهور …

درحالی‌که کشورهای عربی و رهبری خود دولت فلسطین خواهان پایان اشغال سرزمین‌های خود و تشکیل دولت مستقل فلسطینی هستند، باید به قول دکتر صادق زیباکلام این سؤال را طرح کنیم که اصلاً وظیفه نابودی اسرائیل را چه کسی بر دوش کشور ما گذاشته است؟ ما چرا باید در یک قدمی حمله به کشوری مثل اسرائیل باشیم که به خودی خود منافع ملی‌ ما تضادی با آن ندارد و دلیلی ندارد که بخواهیم وارد درگیری مستقیم با آن شویم؟ چرا ایران باید کشوری باشد که رسماً خواهان ویرانی و نابودی یک کشور مستقل عضو سازمان ملل می‌شود؟‌

در پاسخ به ترور هنیه، که درتعارض با حقوق بین‌الملل بود و تحریکی آشکار از سوی دولت نتانیاهو به حساب می‌آید، بسیاری از جریانات در داخل کشور بدرستی بر لزوم عدم تعجیل اشاره کردند و هشدار دادند که نباید به دام نتانیاهو افتاد. این ‌را باید به فال‌نیک گرفت. همین‌ است که حسین مرعشی به­درستی خواهان همکاری ایران با کشورهای منطقه و اروپا و حتی بخش‌هایی از دولت آمریکا برای انزوای نتانیاهو می‌شود. و همین است که جبهه اصلاحات ایران بدرستی در بیانیه خود می‌نویسد:«علاوه براين حذف شهيد اسماعيل هنيه تلاشي براي اختلال در روندي است كه به منظور اتحاد نيرو‌هاي سياسي فلسطين بر محور يك برنامه مشترك براي تشكيل دولت ملي فلسطين در جريان است؛ چراكه گروه‌هاي فلسطيني اخيراً در پكن به توافقي مهم براي تشكيل يك دولت موقت وحدت ملي و نقشه راه تشكيل دولت فلسطيني دست يافته‌اند كه پايه‌اي حياتي براي ثبات سياسي و نيز چارچوبی برای رهبري واحد در تصميم‌گيري‌هاي سياسي به منظور شكل دادن به آينده فلسطين خواهد شد».

در واقع این جبهه، گرچه بسیار تلویحی، از لزوم پذیرش راه‌حل دو دولتی توسط ایران و کنار گذاشتن شعار« از نهر تا بحر»‌ و نابودی اسرائیل می‌گوید. موضع ما در قبال فلسطین باید همگام با موضع دولت فلسطین و اتحادیه عرب باشد.

ایران به جای اینکه خود را در خطر جنگ قرار دهد و به نتانیاهو اجازه دهد پای آمریکا را به جنگ مستقیم علیه ایران بکشاند باید به «سیاست مستقل ملی» بازگردد که در دهه اخیر دولت‌های محمدرضا شاه پهلوی و بخصوص در زمان وزارت خارجه میهن‌دوستی همچون اردشیر زاهدی برقرار بود. این سیاست مستقل البته در تمام طول تاریخ ایران به طرق مختلف قطب‌نمای تهران بوده است و شعار« نه غربی، نه شرقی» که همین امروز بالای سردر وزارت خارجه آمده هم نشان از گرایش به همان است. گرچه ای‌کاش با شعار« هم شرقی، هم غربی»‌ جایگزین شود تا خواهان رابطه با تمام جهان باشیم و نه نزاع با تمام جهان.

در مبنای همین سیاست ایران در قضیه فلسطین سنتا هم از حق، دفاع کرده و هم کوشیده با هر دو طرف نزاع رابطه داشته باشد و البته هرگز از مواضع اصولی کوتاه نیاید. این حتی به پیش از تشکیل دولت اسرائیل برمی‌گردد. در سال ۱۹۲۹ که نزاع‌هایی در سرزمین فلسطین بین یهودیان و عرب‌ها پیش آمد، محمد علی فروغی رئیس شورای جامعه ملل درژنو بود. او در این جایگاه عالی دیپلماتیک (که امروز خواب رسیدن آن‌ را به ایران نیز نمی‌بینیم) کوشید موضع اصولی در دفاع از عرب‌ها بگیرد و در عین حال موضع ویرانگر علیه یهودیان اتخاذ نکند. او تأکید داشت که «مخالفت اینجانب که هم‌آواز دیگری هم ندارم جز اینکه سوء‌نظر دو عنصر قوی در دنیا یعنی دولت انگلیس و قوم یهود را نسبت به دولت و ملت ایران جلب کند اثر دیگر نخواهد داشت»‌ و اما در عین حال افزود:« همین‌قدر من که نماینده یک مملکت اسلامی هستم نسبت به مسلمینی که در فلسطین مصیبت دیده و می‌بینند، اظهار همدردی و دلسوزی و در عالم انسانیت از قضایای واقعه اظهار تأسف می‌کنم و امیدوارم تکرار نشود».

بعدها ایران در اسفند سال ۱۳۲۸ پس از ترکیه دومین کشور مسلمان بود که در زمان نخست‌وزیر خوش‌نام خود، محمد ساعد مراغه‌ای، اسرائیل را به صورت دٌفاکتو اما نه دوژور به رسمیت شناخت. این پس از آن بود که دیپلمات برجسته ایرانی، نصرالله انتظام، در سال ۱۳۲۶ در قالب هیأت ۱۱ نفره سازمان ملل به فلسطین رفته بود و به همراه هند و یوگسلاوی در مخالفت با تقسیم این سرزمین به دو بخش عرب و یهودی و تشکیل اسرائیل رأی داده بود. ایران در ضمن به عضویت اسرائیل در سازمان ملل هم رأی منفی داده بود. اما از زاویه عمل‌گرایی و منافع ملی وقتی این دولت تشکیل شد ایران هم دست به برقراری روابط با آن زد و رضا صفی‌نیا به عنوان نماینده‌ای نزد اسرائیل به این کشور رهسپار شد.

حتی وقتی این روابط در زمان دولت دکتر محمد مصدق زیر فشار کسانی که خواهان سیاست خارجه رادیکال‌تری بودند قطع شد، وزارت خارجه ایران اینقدر تدبیر داشت که تعطیلی کنسولگری ایران در اسرائیل را به علت «صرفه‌جویی‌های ارزی‌» عنوان کند و از در نزاع با تل‌آویو وارد نشود.

بعدها در اوج زمان محمدرضا شاه پهلوی ایران توانست روابطی کامل و حسنه هم با مصر و سایر کشورهای جهان عرب (حتی عبدالناصر در آخرین روزهای حکومت خود و حتی صدام پس از سال ۱۹۷۵) داشته باشد و هم روابط دٌفاکتو با إسرائيل. از قبال رابطه با اسرائیل ایران به دستاوردهای مهم آموزشی،‌ کشاورزی، فن‌آوری و هنری رسید. شاه در عین حال به شدت مخالف اشغال سرزمین‌های فلسطینی پس از جنگ سال ۱۹۶۷ بود و در این زمینه چه به صورت علنی و چه در خفا قویا با اسرائیل مخالفت می‌کرد. شاه تأکید داشت که ایران مادام که اسرائیل به اشغال این سرزمین‌ها ادامه دهد آن‌ را به رسمیت نخواهد پذیرفت. وزرای ارشد اسرائیل همچون آبا اِبن، وزیرخارجه شهیر این کشور، وقتی به ایران می‌آمدند به جای حضور رسمی در وزارت­خارجه باید به ویلای زاهدی در حصارک می‌رفتند و زاهدی تأکید داشت که اگر می‌خواهند مهمان رسمی شوند باید حقّ فلسطینی‌ها را بدهند. حکومت ایران در عین حال با یاسر عرفات نیز رابطه داشت و به سازمان آزادی‌بخش فلسطین کمک مالی کرد. موضع ‌آن روز تهران را می‌توان موضع مشابه امروز عربستان سعودی دانست که علی‌ رغم تمام فشارهای آمریکا حاضر به عادی‌سازی روابط با اسرائیل نیست و تأکید دارد که تنها در صورت تشکیل دولت مستقل فلسطینی تن به چنین چیزی می‌دهد.

زیبنده است ایران به «سیاست مستقل ملی» خود بازگردد و به جای اینکه خود را در خطر جنگ قرار دهد به شیوه‌های هوشمندانه‌ای مثل شیوه‌های آفریقای جنوبی و خود دولت فلسطین که پای اسرائیل را به مجامع بین‌المللی قضایی کشاندند با ظلم‌های اسرائیل و دولت نتانیاهو مقابله کند.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *