از وقتی که فایل ۳ ساعت و ۱۱ دقیقهای سخنان جواد ظریف از تلویزیون ایران اینترنشنال منتشر شد، زلزلهای در صحنه سیاست ایران درگرفت که پسلرزههایش تا واشنگتن و مسکو هم رفت. امروز (یکشنبه ۲ مه) اما به نظر نقطه پایانی بر این ماجرا یا حداقل این فازِ آن دیدیم. آیتالله خامنهای در تلویزیون با شدیدترین لحن به ظریف حمله کرد؛ هرچند حتی اسم او را هم به زبان نیاورد. ظریف دهها سال است که به خامنهای وفادار بوده است، اما رهبر جمهوری اسلامی ایران حالا او را متهم کرد که حرفهای «دشمن» یعنی آمریکا را تکرار میکند. جالب آنجاست که ظریف سالها است مدعی است که اصلا به مفهوم «دشمن» در روابط بینالملل اعتقاد ندارد.
پیش از سخنان خامنهای، ظریف از خانواده قاسم سلیمانی، و بهخصوص دخترش، زینب، و بقیه عذرخواهی کرده بود. این اما برای خامنهای کافی نبود و میبایست او را به تحقیر میکشاند. در این شرایط خیلیها انتظار داشتند وزیر خارجه حرمت خود را حفظ کند و استعفا دهد؛ چنانکه قبلا یک بار در اعتراض به حضور نداشتنش در دیدار بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه، با مقامات ایرانی، چنین کرده بود.
وزیر خارجه اما نه تنها چنین نکرد، که با انتشار بیانیهای در اینستاگرام حرفهایی زد که برای کسانی که با سابقه و زندگی او خوب آشنایند، جای تعجبی ندارد. او گفت، «بیانات مشفقانه» خامنهای هم برای خودش و هم برای همکارانش «همچون همیشه… ختم کلام و نقطه پایانی برای بحثهای کارشناسی است.» مدعی شد که به این دلیل اعتقاد به «پیروی از نظرات و تصمیمات رهبری» دارد که «سیاست خارجی باید موضوع وفاق و انسجام ملی» باشد. تأکید کرد که آرزو دارد به همراه همکارانش دست به «اجرای بیکم وکاست منویات مقام معظم رهبری برای پیشرفت ایران عزیزمان» بزند.
با این حساب، وزیر خارجه ایران نشان داد که نه فقط احترامی برای خودش قایل نیست، که حتی به اولویت دادن به منافع ملی و فراجناحی نیز وانمود نمیکند. او اعلام کرده است که مشغول «اجرای بیکم وکاست» فرمانهای فردی است که حتی در دعواهای جناحی خود جمهوری اسلامی ایران هم بیطرف نیست، هماویی که در بزنگاهها اعلام میکند «نظرش» نزدیک به کیست، دیکتاتوری که خواست «مرگ» او را مردم ایران بارها از خیابانها فریاد زدهاند؛ مردی که هر چه باشد، نشانی از «وفاق و انسجام ملی» ایران نیست و با ماجراجوییهایش کشور عزیزمان را به ویرانترین اوضاع خود در صد سال گذشته رسانده است.
برای آنهایی که با سابقه سیاسی و حرفهای ظریف آشنا هستند، این وفاداری بیپایان او به شخص خامنهای جای تعجب ندارد. او پیش از انقلاب عضو انجمن دانشجویان اسلامگرای کالیفرنیا بود و برخلاف جوّ آن زمان که دانشجویان بیشتر درس مهندسی میخواندند، به پیشنهاد حسین شیخالاسلام دنبال درس روابط بینالملل رفت. این شد که وقتی در ایران انقلاب درگرفت و نظام «جمهوری اسلامی» در آن پا گرفت، از جمله افرادی شد که کنسولگری ایران در سان فرانسیسکو را تحویل گرفت، و از اولین اقداماتش فراهم کردن مقدمات تعطیلی آن بود؛ چرا که حکومت نوپا نه برای پیشبرد ایران و همیاری با جهان، که برای حفظ حاکمیت اقلیتی مستبد به هر قیمت آمده بود. ظریف در سخنان اخیر خودش اقرار کرد که ساختار وزارت خارجه ایران امنیتی است و بخش اقتصادی درست و حسابی هم ندارد.
از همان ابتدا، کار او ساختن دیپلماسی چنین حکومتی بود. او در تمام ۴۰ و اندی سال گذشته به همان حکومتی خدمت کرده است که یکی از پایهگذاران کوچکش بود. در این سالها بسیاری از بنیانگذاران جمهوری اسلامی تحول یافتند. امروز میبینیم که مصطفی تاجزاده خواهان لغو «ولایت فقیه» است و میگوید این نظریه از اول اشتباه بزرگی بوده است. محسن کدیور سالها است از حکومت سکولار طرفداری میکند. جواد ظریف اما همیشه دیپلماتی بوده است که میبایست از کل نظام و تمام زشتیهایش دفاع کند. همین است که در زمان محمد خاتمی نظریات او راجع به «گفتوگوی تمدنها» را نشر میداد، و اما در زمان احمدینژاد، که هیچ دل خوشی از او نداشت، مجبور بود به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل، انکار هولوکاست او را توجیه کند.
نفس اینکه ظریف پس از به قدرت رسیدن احمدینژاد دو سال سفیر باقی ماند، (بهرغم خواست رئیسجمهوری) به علت فرمان خامنهای بود. رابطه این دو مرد از زمانی که خامنهای به عنوان رئیس جمهوری به سازمان ملل آمده بود و ظریف برایش مترجمی میکرد، نزدیک بوده است. در تمام این سالها ظریف همیشه جایگاه خود را در قدرت به لطف همین رابطه با قدرتمداران حفظ کرده است. در پی «نوشیدن زهر» از سوی خمینی، ظریف از جمله چهرههای اصلی وزارت خارجه بود که وظیفه داشت پایان جنگ ایران و عراق را در سازمان ملل مدیریت کند. بسیاری از آن دیپلماتهای «نیویورکی» که آن کار را کردند، از قدرت کنار زده شدند و سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران حتی تبعیدی شد و حالا در دانشگاهی در ایالت اوهایوی آمریکا درس میدهد. ظریف اما حتی ارتقای مقام گرفت و ده سال معاون وزیر خارجه بود.
بازنشسته شدنش در دوران احمدینژاد هم دیری نپایید، چرا که روحانی آمد و ظریف بار دیگر از خامنهای فرمان گرفت تا تجربه و مهارتهایش را در خدمت حکومت قرار دهد. اگر عوض نشدن دیپلماتهای حرفهای در دولتهای دموکراتیک، سنتی برای تداوم تعقیب منافع ملی فراجناحی است، در جمهوری اسلامی ایران دیپلماتهایی هم که قصد و نیت خدمت به کشور و ملت را دارند، میبایست به «منویاتِ» تنگنظرانه خامنهای عمل کنند.
کارشناسان ایرانشناسِ واشنگتن مدتها است ظریف را خوب میشناسند. کریم سجادپور به او لقب «معتدلِ محبوبِ تندروهای ایران» داده است. باربارا اسلیوین از این میگوید که «ظریف»ی که تمام عمر از جمهوری اسلامی دفاع کرده است، امروز نمیتواند از آن دل بکند. در لحظه تثبیت برجام در سال ۲۰۱۵، ظریف محبوبیتی وسیع در جامعه ایران داشت. هر چه باشد، اکثریت مردم با خواست پایان تحریمها و امید چرخیدن چرخ زندگیشان به جای اولویت دادن به چرخیدن سانتریفیوژها، به روحانی رای داده بودند و به نظر میرسید که ظریف برنامه اصلی او را محقق کرده است.
برای آنهایی که او را بهتر میشناختند، اما معلوم بود که ظریف حتی اگر مدتی کنار مردم قرار بگیرد، خود را اول از همه نه خادم مردم یا ایران، که خادم مردی میداند که دستانش آلوده به خون هزاران ایرانی است؛ همان آیتاللهی که بارها نشان داده که حاضر است ایران را حراج کند تا تاج و تختش حفظ شود. حالا هم مذاکرات هستهای هر جهتی بیابد، ماهیت واقعی ظریف برای مردم آشکار شده است.
در همان فایل صوتی درز رفته هم میبینیم که اختلاف ظریف با خامنهای نه اصولی، که تاکتیکی است. به یک معنی حتی میتوان گفت ظریف از سپاهیها هم تندروتر است و اعتقاد بیشتری به مبانی جمهوری اسلامی در ایران دارد. سپاهیها خود میدانند که آمالشان در میان مردم جایی ندارد و تنها با زورِ تفنگ میتواند پیش برود. چنانکه بسیاری از رهبران حزب کمونیست شوروی در آستانه فروپاشی آن نظام، کلبیمسلکی پیشه کرده بودند و اعتقادی به آرمانهای سوسیالیسم نداشتند. ظریف اما انگار هنوز بخشی از آن جوان انقلابیِ کالیفرنیای دهه ۱۹۷۰ را در خود حفظ کرده است. در فایل صوتی از اعتقاد به این میگوید که جمهوری اسلامی به جای اتکا بر اسلحه باید با ابزار «معنایی» نفوذ خود را گسترش دهد. این در حالی است که ورشکستگی تمام و کمال ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران، در نظر و عمل، برای هر ناظر جدی خاورمیانه آشکار است.
با این حساب نباید جای تعجبی باشد که در این یکشنبه پرماجرای بهار ۱۴۰۰، ظریف بار دیگر همان کاری را کرد که بارها کرده است: ترجیح جمهوری اسلامی به مردم، ترجیح خامنهای به ایران، ترجیح یک سیاستمدارِ جنایتکار به منافع ملتی بزرگ و پرسابقه. از هنری ووتون، دیپلمات انگلیسی قرن هفدهم، نقل میکنند که «سفیر، آقامنش صادقی است که او را به خارج از کشور میفرستند تا برای منافع کشورش دروغ بگوید.» بدا به حال ظریف که این همه دروغ گفت؛ اما نه برای منافع کشورش، که برای «منویاتِ» دیکتاتوری منفور. دیکتاتور خواهد رفت و دیکتاتوری نیز. ایرانِ عزیز ما اما هزاران سال دیگر هم پابرجا خواهد ماند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله، نظر نویسنده بوده و سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمیکند.