ایرانیان و «افسانه آریایی»: پاسخ به سوالات خوانندگان ایران‌وایر

انتشار در ایران‌وایر

چندی پیش مقاله‌ای در «ایران‌وایر» منتشر شد که موضوع آن مفهوم «نژاد آریایی» نزد آلمان نازی بود و اینکه چرا این حکومت نژادپرست و جنایتکار، ایرانیان را جزئی از این «نژاد» محسوب نمی‌کرد. در پاسخ به این مقاله، خوانندگان سوالات و ابهامات متعددی مطرح کردند. ایران‌وایر مقاله حاضر را برای رسیدگی به برخی از این ابهامات منتشر می‌کند. 

دیدگاه‌هایی که در این مقاله مطرح شده، مربوط به نویسنده مقاله هستند و لزوما نظر پروژه سرداری یا موزه یادبود هولوکاست آمریکا محسوب نمی‌شود.

***

«نژاد» ایرانیان چیست؟

ما در مقاله قبلی، صحبت از «افسانه آریایی» کردیم، چرا که این باور نازی‌ها که چیزی به نام «نژاد آریایی» وجود دارد، بنیانی در واقعیت ندارد و افسانه‌ای است ساخته پرداخته تصورات شبه‌علمی و نژادپرستانه آن‌ها. اما برخی سوال می‌کنند که اگر چنین است، پس نژاد ایرانیان چیست؟

برای پاسخ به این سوال باید اول به این موضوع بپردازیم که اصلا «نژاد» چیست؟ این واژه (که در انگلیسی «رِیس» نامیده می‌شود) در کاربرد رایج خود، به معنای گروهی از مردم است که فرض می‌شود نیاکان مشترکی دارند و ویژگی‌های فیزیکی مشخص‌کننده‌ای همچون رنگ پوست و چشم، نوع مو و غیره دارند؛ اما پیشرفت‌های علم زیست‌شناسی و ژنتیک در سال‌های اخیر نشان داده که مفهوم «نژاد» به‌هیچ‌وجه بنیان علمی ندارد.

 انسان‌ها طبعا تفاوت‌های فیزیکی و ژنتیکی با یکدیگر دارند، اما این تنوع ژنتیکی را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به دسته‌بندی نژادی که بین مردم رایج است مثل «سفیدپوست» و «سیاه‌پوست» و غیره تقسیم کرد. تقسیم‌بندی‌های نژادی ساخته و پرداخته فرهنگ‌های مختلف با اهداف سیاسی و فرهنگی مشخص هستند و هیچ اعتبار علمی ندارند. در فوریه ۲۰۱۶، چهار دانشور در مقاله‌ای در مجله «ساینس» که از معتبرترین مجلات دانشگاهی جهان محسوب می‌شود، توضیح دادند که دسته‌بندی‌های نژادی رایج، به‌هیچ‌وجه تنوع ژنتیکی انسان‌ها را توضیح نمی‌دهند و خواهان توقف کامل هرگونه استفاده از مفهوم «نژاد» شدند.

«مگان گانون»، روزنامه‌نگار عرصه علوم،‌ در مقاله‌ای در مجله معتبر «ساینتیفیک امریکن»، در تشریح این مقاله مهم «ساینس» می‌نویسد: «امروز، باور رایج در میان دانشمندان این است که نژاد، سازه‌ای اجتماعی است که معنای زیست‌شناسانه ندارد.»«مایکل یودل»، استاد دانشگاه درکسل و یکی از چهار نویسنده مقاله ساینس، در گفت‌وگوهای رسانه‌ای توضیح داد که این چهار نویسنده به‌هیچ‌وجه اولین کسانی نیستند که به این واقعیت مسلم اشاره کرده‌اند که نژاد از نظر علمی واژه‌ای بی‌معنی و غلط‌انداز است و باید به استفاده از آن پایان داده شود. عموم دانشمندان نیز موقع انتشار مقاله ساینس، طرفداری خود را از آن اعلام کردند.

یکی از نمونه‌های جالبی که در مقاله ساینس آمده بود، مقایسه تفاوت‌های ژنتیکی دو دانشمند شهیر آمریکایی، «جیمز واتسون» و «کریگ ونتر»، با یک دانشمند کره‌ای به نام «سئونگ جین کیم» بود. مقایسه ترکیب ژنتیک این سه نفر نشان داد که شباهت ژنتیک واتسون و ونتر به یکدیگر، کمتر از شباهت هر یک با کیم بود. 

چنین چیزی در بسیاری موارد صدق می‌کند. یعنی افرادی که پوست سیاه دارند و از کشورهای مرکز و جنوب قاره آفریقا می‌آیند، لزوما با همدیگر شباهت ژنتیکی ندارند. شاید مثلا فردی سیاه‌پوست از آفریقای جنوبی با فردی اروپایی شباهت ژنتیک بیشتری داشته باشد تا با فردی از کنیا.  

ملت ایران

چیزی به نام «نژاد ایرانی» یا «نژاد آریایی» وجود ندارد، اما آن‌چه در طول سال‌ها باعث قوام گرفتن و دوام هویت ایرانیان شده است، هویتی ملی-فرهنگی بوده است که ریشه در تاریخ دارد. در مورد چون‌وچرای این «هویت ایرانی» بسیار می‌توان نوشت و دانشورانی همچون «اصغر شیرازی» و «احمد اشرف»، مفصلا نوشته‌اند. دانشنامه «ایرانیکا» هویت ایرانی را بدین‌سان تعریف می‌کند: «هویت ایرانی هم به‌صورت تاریخی و هم به‌صورت سرزمینی تعریف شده و ریشه در تجربه مشترک تاریخی و سنت فرهنگی بین مردمانی دارد که در ایران‌زمین زندگی کرده‌اند و در افسانه‌ها و اسطوره‌ها و در ضمن تاریخ ایران شریک هستند.» 

همان‌طور که می‌بینید حتی در این تعریف نیز صحبت از «مردمان» می‌رود، چراکه یکی از نقاط قوت «ملت ایران»، همیشه تکثر آن بوده است. مردمان متعددی که در سرزمین‌های تاریخی ایران زندگی کرده‌اند در طول تاریخ به هویت ملی-فرهنگی ایران شکل داده‌اند.

ترکیب جمعیتی ایران در طول سال‌ها، در نتیجه حملات متعدد خارجی (که دو مورد مهم آن حملات عرب‌ها و مغول‌ها در قرون هفتم و سیزدهم میلادی‌ بود)، مهاجرت‌ها و آمیختگی با سایر مردمان تغییرات بسیاری به خود دیده است. طبق برخی تخمین‌ها، تنها در طی حمله مغول، بین ۷۵ تا ۹۰ درصد مردم ایران کشته شدند. (رجوع کنید به احمد تی کورو، «اسلام، استبداد و عدم توسعه: مقایسه تاریخی و جهانی»، انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۱۹، صفحه ۱۲۱). با‌این‌وجود هویت قوی ملی-فرهنگی ایرانی بار دیگر سربلند کرد و پایدار ماند، چراکه بنیان آن فرهنگ ایران‌زمین است و نه مفاهیم نژادی و نسبی. 

قوانین نورنبرگ

یکی از کاربران به غلط نوشته بود که «طبق قانون نورنبرگ تمام ایرانیان آریایی حساب می‌شدند.» اما چنان‌که ما در مقاله قبلی توضیح دادیم، در متن این قوانین نژادپرستانه اصلا از واژه‌ آریایی استفاده نشده بود، چون نازی‌ها تا زمان وضع این قوانین در سال ۱۹۳۵ به این نتیجه رسیده بودند که مفهوم آریایی به قدری غیر‌قابل تعریف است که استفاده عملی ندارد. 

در واقع، شکست عملی نظریات شبه‌علمی نژادپرستانه نازی‌ها را می‌توان در اینجا دید که آنان نهایتا برای پیش بردن برنامه‌های کشتارگرانه خود، دست به تعاریف فرهنگی بردند و راهی برای اثبات دعاوی خود درباره نژاد نداشتند. 

نازی‌ها و رضا شاه پهلوی 

برخی کاربران به روابط حسنه ایران و آلمان نازی در دوران «رضا شاه پهلوی» اشاره کرده بودند و این‌ را نشانه این دانسته بودند که نازی‌ها، ایرانیان را آریایی می‌دانستند. اما چنان‌که ما با نقل از تاریخ دانان برجسته‌ای همچون «جنیفر جنکینز» و «دیوید معتدل» توضیح دادیم، روابط ایران و آلمان نازی مبنای اقتصادی داشتند و منصفانه نیست که رضاشاه را به این دلیل، به فاشیست بودن متهم کنیم. 

مخالفین سیاسی رضاشاه هم در طول تاریخ البته بارها چنین کرده‌اند و نسخه‌هایی از این تئوری توسط بسیاری پخش شده است، از جمله «برنارد آنری لوی»، فیلسوف شهیر فرانسوی، که اخیرا با تکرار این ادعا، جنجالی شده بود. 

واقعیت اما اینجا است که در ایران زمان رضا شاه، چه در دولت و چه در میان مردم، هم طرفدار نازی‌ها و فاشیست‌‌ها وجود داشت، و هم طرفداران سایر نحله‌های سیاسی و قدرت‌های جهانی. در ضمن، روابط ایران و آلمان به پیش از به قدرت رسیدن نازی‌ها برمی‌گشت و بخشی بود از تلاش کشورهای مستقل خاورمیانه همچون پادشاهی ایران و جمهوری ترکیه برای مقابله با بریتانیا و فرانسه که قدرت‌های اصلی استعماری بودند و در پس از جنگ جهانی اول، قیمومیت سرزمین‌های عربی را به عهده گرفته بودند. در نتیجه، تهران و آنکارا در آن روزگار روابط گسترده‌ای هم با آلمان و هم با شوروی برقرار کردند. 

بنیان این روابط، ربطی به نژاد و تفکرات نژادی نداشت، گرچه طبیعتا برخی سیاستمداران در هر دو سو سعی می‌کردند از مفاهیم نژادی نیز در دیپلماسی استفاده کنند، چنان‌که در مقاله قبلی توضیح دادیم و مواردی را برشمردیم. 

ریشه‌های مشترک زبانی

برخی خوانندگان به ریشه‌های مشترک زبانی فارسی و زبان‌های اروپایی اشاره کرده بودند. باید اذعان داشت که این ریشه‌های مشترک و عضویت فارسی و زبان‌های اروپایی در خانواده بزرگ «زبان‌های هندواروپایی» واقعیت دارد، اما چنین چیزی ربطی به مفاهیم نژادپرستانه نازی‌ها ندارد. نسب تمام بشریت امروز به حدود ۲۰۰ هزار سال پیش بازمی‌گردد که شمار اندکی از انسان‌ها از جنوب قاره آفریقا شروع به مهاجرت به بقیه جهان کردند.

 در طول تاریخ با پخش شدن نوع بشر در سراسر کره زمین، زبان‌ها نیز پخش شدند و به گروه‌های زبانی مختلف تقسیم شدند. چنین چیزی اما در طول ده‌ها هزار سال صورت گرفت و ربطی به قرابت نژادی ندارد، چراکه پخش شدن زبان‌ها لزوما به معنی مهاجرت فیزیکی انسان‌ها نبود. 

بگذریم که بسیاری از نظریاتی که در مورد شباهت زبانی برخی نام‌ها مطرح می‌شود، اصلا بنیان صحیح لغت‌شناسی ندارد. مثلا برخی خوانندگان واژه «کرمان» را مشابه «ژرمان» آلمانی دانسته بودند. اما «زاویه دو پلانول» و «برنارد هورکد«، دو جغرافی‌دان فرانسوی ایران‌شناس، در مقاله‌ای درباره جغرافیای تاریخی کرمان این نظریه را رد می‌کنند و آن‌ را از نظر لغوی غیرممکن می‌دانند.

فرهنگ‌های سایر ملل

یکی از کاربران مدعی شده بود که «اقوام حجاز و اقوام شمال آسیا، قبل از ورود به ایران»‌ صاحب تمدن و فرهنگ نبودند. متاسفانه یکی از انواع نژادپرستی که در میان بسیاری ایرانیان باب است، رد دستاوردهای تمدنی سایر مردمان جهان است. واقعیت اما اینجا است که مردمان سراسر جهان در طول تاریخ دستاوردهای متعددی داشته‌اند و ما ایرانیان برای اثبات تاریخ خود، نیازی به تحقیر دیگران نداریم.

مثلا، بیایید به همان مواردی که در گفته آن کاربر آمده بپردازیم؛ جزیره‌العرب (شبه‌جزیره عربستان) در طول تاریخ و حتی پیش از ظهور اسلام صحنه ظهور تمدن‌های بسیاری به‌خصوص در بخش‌های جنوبی آن بود. از این میان، می‌توان به پادشاهی سبا اشاره کرد که وصفش هم در تورات آمده و هم در قرآن. حتی اگر داستان معروف سلیمان و ملکه سبا حقیقت نداشته باشد، تاریخ‌دانان امروز باور دارند که پادشاهی سبا وجود تاریخی واقعی داشته و مقر اصلی آن جایی در یمن امروزی بوده است.

«کنت کیچن»، تاریخ‌دان اسکاتلندی، معتقد است که این پادشاهی بیش از یک هزاره، از ۱۲۰۰ قبل از میلاد تا قرن سوم پس از میلاد، برپا بوده است. تاریخ‌دانان دیگر برخی با این قدمت موافق نیستند، اما همچنان بر اهمیت و میراث غنی فرهنگی سباییان تاکید دارند. 

مناطق شمال آسیا نیز در طول تاریخ به‌نوبه خود صحنه تمدن‌های مختلفی بوده‌اند که هر یک آثاری بر جای گذاشته‌اند. بسیاری از این تمدن‌ها اهل کوچ و در حرکت بوده‌اند، اما این به معنی عدم دستاوردهای فرهنگی آنان نیست. 

مثلا گوک‌ترک‌ها که در قرون وسطی در شمال و میانه آسیا می‌زیستند و تمدن موسوم به «خان‌نشین اول ترک» را بر نهادند. 

آثار فرهنگی و هنری بسیاری از آنان بر جای مانده است، از سنگ‌نگاره‌های متعلق به قرون ششم تا هشتم میلادی، تا مقبره باستانی شورون بومباگار که امروز همگی از جاذبه‌های مغولستان هستند. زیبنده ایرانیان به‌عنوان مردمی با تمدنی باسابقه این است که از تاریخ فرهنگ، هنر و تمدن دیگران و داشته‌های فرهنگی آنان، که در طول تاریخ تاثیرهای بسیاری بر فرهنگ ما نیز گذاشته است بیاموزند، نه که منکر آن‌ها شوند. 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *