هشدار: خطر لو رفتن داستان فیلم «پیر پسر» اثر «اکتای براهنی» و «قاتل و وحشی» ساخته «حمید نعمتالله» در این گزارش وجود دارد.
در میان هنرهای معاصر ایران هیچیک مانند سینما اقبالی جهانی پیدا نکرده، تا جایی که فیلمهای ایرانی در سطح جهان طرفدارهای غیرایرانی خودشان را دارند. بیرون از کشورهای سینماخیز قارههای اروپا و آمریکا، ایران یکی از موفقترین سینماها را دارد. این سینما همیشه باید با سرکوب و سانسور سر میکرده و در سالهای اخیر ژانرهای دیاسپورایی و زیرزمینی آن نیز قد علم کردهاند. در واقع در سالهای اخیر سینمای ایران چندپاره و چندشاخه شده است و با بحرانهای مهمی دست و پنجه نرم میکند. این سینما اما همچنان زنده و پرجوش است و گواه آنرا در هفته گذشته در جشنواره فیلمهای ایرانی نیویورک دیدیم که برای سومینبار در این پایتخت فرهنگی آمریکا برگزار شد.
کمتر شهری در جهان مثل نیویورک شهروندان اهل سینما رفتن دارد که سالنهای متعدد شهر را اغلب پر میکنند. از این جهت این شهر شاید ایدهآلترین مکان برای برگزاری چنین جشنوارهای است. امسال نیز شاهد استقبال گسترده از جشنواره و تمام شدن بلیت بسیاری از فیلمها بودیم. در میان بینندگان هم چهرههای ایرانی حضور داشتند و هم غیرایرانیانی که بعضا از طرفداران سینمای ایران بودند. یکی از این مخاطبین قابلتوجه پل شردیر، فیلمساز شهیر آمریکایی و نویسنده فیلمنامه «راننده تاکسی»، بود که به نمایش فیلم «ناصرالدینشاه آکتور سینما» از محسن مخملباف آمد.
از مثبتترین نکات جشنواره این بود که فیلمهایش بخشهای مختلف سینمای ایران را در بر میگرفتند تا تصویری جامع از دستاوردهای این سینما که با سطوح مختلف سانسور و دردسر روبرو هستند، ارایه شود. در میان فیلمهای این جشنواره هم مواردی بودند که زیرزمینی هستند و بدون رعایت حجاب اجباری ساخته شدند (کیک محبوب من)، هم مواردی که دیاسپورایی هستند (آواز بوقلمون)، هم مواردی که نمایششان در ایران ممنوع است (قاتل و وحشی) و هم مواردی که بدون ممنوعیت در ایران اکران شدهاند (در آغوش درخت). بیشتر فیلمها مربوط به سال جاری یا چند سال اخیر بودند و مطابق معمول اما چند اثر از مهمان ویژه جشنواره از دهههای پیشین نیز به نمایش در آمدند. دعوت از مهمان ویژه پای ثابت این جشنواره جوان است. در دو دوره گذشته از «بهمن فرمانآرا» و «مانی حقیقی» دعوت شده بود. مهمان ویژه امسال، «فاطمه معتمدآریا» بود، بازیگر بزرگ سینمای ایران که کارنامهای درخشان و پر از همکاری با بزرگان سینمای ایران دارد. معتمدآریا یک سالی هست که بهصورت موقت در خارج از ایران زندگی میکند. او از همین فرصت استفاده کرد تا حضوری فعال در جشنواره داشته باشد و در چندین مورد جلسه پرسش و پاسخ مشارکت کرد.
معتمدآریا در صحبتهایش از این گفت که سینمای ایران در حال شیفت نسلی و ورود به نسلی تازه است. خود او در سراسر سینمای پس از انقلاب ۵۷ حاضر بوده است. در این جشنواره سه فیلم از دهه ۷۰ او نمایش داده شد (ناصرالدین شاه آکتور سینما، هنرپیشه و روسری آبی) و دو مورد از فیلمهای دهه ۹۰ (بهمن و روزی روزگاری آبادان.) این شیفت قابل توجه را در همین فیلمها میشد دید. در «روسری آبی» (۱۳۷۳)، ساخته «رخشان بنیاعتماد» که در آن سالها از معدود کارگردانان زن ایران بود، نفس حضور معتمدآریا در نقش زن روستایی که عاشق مردی مسن (عزتالله انتظامی) میشود جسورانه بود. بهخصوص با توجه به کلوزآپهای چهره معتمدآریا و میمیکِ بینظیر صورت او. این فیلم اما در ضمن لطافت و معصومیتی ویژه همان سالها و همان فضا داشت که در سالهای بعد از آن فراتر رفتهایم. خود معتمدآریا پس از صحبتهایش راجع به «ناصرالدین شاه آکتور سینما» (۱۳۷۰) نیز به انسانیتِ نابی که در آن فیلم آمده اشاره کرد. آخرین فیلمی که از معتمدآریا نشان داده شد اما «روزی روزگاری آبادان» (۱۳۹۹)، ساخته حمیدرضا آذرنگ، بود، فیلمی که در دل خانوادهای جنوبی و جنگزده میگذرد و همچنان نوعی از آن لطافت و انسانیت را حفظ کرده است گرچه تلخی آن نشاندهنده تلخی سالهای اخیر ایران هم هست.
اما دو فیلم از لیلا حاتمی هم در این جشنواره نمایش داده شدند که نشان میدهند سینمای ایران همچنان زنده و خلاق است و در عین حال به سمتهای جدیدی حرکت کرده است. حاتمی را البته نمیتوان از نسلی متفاوت از معتمدآریا دانست چون تنها حدود یک دهه از او کوچکتر است و از همان دهه ۷۰ با «لیلا» (۱۳۷۵) مطرح بود. اما دو فیلمی که در این جشنواره از او نشان داده شد نشاندهنده تحولی تمام و کمال در سینمای ایران است.
فیلم شب افتتاحیه جشنواره «پیرپسر»، ساخته «اکتای براهنی» بود که چند روز پس از نیویورک در جشنواره فجر هم نمایش یافت و مورد تحسین گسترده منتقدین قرار گرفت. تا جایی که آنرا «زنده بودن سینمای اجتماعی» ایران توصیف میکنند و البته نگرانند که پروانه نمایش برای اکران عمومی دریافت نکند. این فیلم مورد تحسین هیات داوران جشنواره فیلمهای ایرانی نیویورک هم قرار گرفت و جایزه بهترین فیلم جشنواره را از آنِ خود کرد. هیات داوران متشکل از چهار چهره فعال در سینمای آمریکا بود از جمله «جیمز شانی»، تهیهکننده «کارآموزِ» «علی عباسی» و «روزالین البی»، بازیگر مصری که او را با مجموعه تلویزیونی «رامی» میشناسیم.
«پیر پسر» قصه رابطه پدری قلدر (حسن پورشیرازی) و دو پسرش (حامد بهداد و محمد ولیزادگان) است. دو پسر مادرهای متفاوتی دارند که هر دو از زندگی پدر خارج شدهاند. پدر میانسال خانه گرانقیمتی دارد و از رفاه مالی برخوردار است. شغلی هم ندارد و زندگیاش را بیشتر وقف مواد مخدر و رابطه با تنفروشان، کارگران جنسی، میکند. تا اینکه با دیدن اتفاقی زنی هنرمند و جوان (لیلا حاتمی) تصمیم میگیرد ریل زندگیاش را عوض کند و هر چه شده این زن را به همسر سوم خودش بدل کند.
اکتای پسر بزرگ رضا براهنی، ادیب فقید ایرانی، است. به گفته خودش، همین رابطه فامیلی باعث شده بارها وزارت ارشاد جلوی پایش سنگ بیاندازد و مدتها طول کشید تا بتواند این فیلم را بسازد («پیرپسر» پس از «پل خواب» که در سال ۱۳۹۴ ساخته شد دومین فیلم بلند داستانی او در مقام کارگردان است.) همین رابطه اما حتما در تاثیر عمیق ادبیات داستانی بر اکتای نقش داشته است. در عنوانبندیِ پایانیِ «پیرپسر» فهرستی از آثار ادبی که از آن تاثیر گرفته میآید که مربوطترینش را احتمالا باید «براداران کارامازوفِ» داستایوسکی دانست. منظورم تنها بهخاطر اقتباس داستان فیلم نیست. فضای فیلم فضایی در سطح و اندازههای رمانهای نویسنده بزرگ روس است و تلاشش برای به تصویر کشیدن تلاطمات انسانی از همان جنس.
خط اصلی پیشبرنده روایت در فیلم داستان تبدیل شدن پدر با بازی خیرهکننده پورشیرازی به هیولایی بیمناک است که هر چه اطرافش هست، نابود میکند. اما این به معنی کمرنگ بودن سایر شخصیتها و یا زیر سایه رفتنشان نیست. لیلا حاتمی بازیای گیرا ارایه کرده و زنی را به تصویر میکشد که شخصیتی منفعل نیست، با اینکه در میان مثلث این خانواده گیرافتاده است. حامد بهداد در نقش پسر جوان روشنفکری که مدام مورد تحقیر پدر است و در جامعه نیز نمیتواند جایگاهی بیابد میدرخشد. او علیرغم تحصیلات بسیار باید در کتابفروشیای کارگری کند و مورد انواع تحقیرها توسط پسر صاحب همان مغازه قرار بگیرد. تصویر جوانی که مشکلات اجتماعی و پدرسالاری منفور باعث سد راه زندگی حرفهای، مالی، جنسی و عاطفیاش شده بیشک برای جوانان امروز ایران آشنا است و همچون حدیث نفسی که براهنی استادانه روایت میکند.
«پیرپسر» اما در ضمن به این علت خیرهکننده است که مرزهای ژانرهای رایج سینمای ایران را پشت سر میگذارد. دیگر هدف تصویر نوعی معصومیت انسانی نیست. دوربینِ براهنی قرار نیست خشونت آشکار ماجرا را بهصورت استعاری یا غیرمستقیم بیان کند. قصد دارم پایان فیلم را لو ندهم اما همینقدر بدانید که بخش قابلتوجهی از این فیلم ۱۹۰ دقیقهای سریری از خونریزی است که در آن کارگردان و بازیگران صاحب سبک بودن خود در زمینه نمایش خشونت را نشان میدهند.
اما اگر در «پیرپسر» این نمایش جسورانه محدود به سه مرد میماند در فیلم دیگری که لیلا حاتمی در آن نقش اول را دارد با قامت کمسابقه زن ایرانی در جایگاه مرتکبشونده خشونت، گیرم با ماهیت دفاعی، مواجه میشویم. «قاتل و وحشی» ساخته «حمید نعمتالله» در سال ۱۳۹۸ است، اما از همان سال در توقیف وزارت ارشاد بوده است. نمایش اخیر آن در جشنواره فیلمهای ایرانی نیویورک اولین نمایشش بود و طلسم چند سال عدم نمایش را شکست. لیلا حاتمی پیش از نمایش فیلم بهصورت تلفنی با حضار گفتوگو کرد.
«قاتل و وحشی» داستانی نسبتا ساده دارد و تقریبا تمام آن در یک آپارتمان میگذرد. زیبا (لیلا حاتمی) برای درست کردن گوشواره دخترش در شب ازدواج به آپارتمان جواهرسازی میرود و اما در آنجا اسیر باندی گانگستری به رهبری دو مرد (امین حیایی و شهرام حقیقتدوست) و یک زن (ستاره اسکندری) میشود. فیلم ماجرای برخورد او با این باند است. در جایی از فیلم موهای سر او را میتراشند و اینگونه است که فیلم در فضایی خاکستری از حجاب اجباری فرار میکند و لیلا حاتمی را در قامت زنی به تصویر میکشد که مقابل این باند میایستد و برای زنده ماندن و رسیدن به آغوش دخترش از هیچ اقدامی پرهیز نمیکند.
اما زیر پا گذاشتن کامل حجاب اجباری را در «کیک محبوب من» ساخته «مریم مقدم» و «بهتاش صناعیها» میبینیم. فیلمی که پیش از این نمایش موفقی در کشورهای اروپایی داشته و حالا در نیویورک نیز نمایش یافت. این فیلم قصه عشقی ساده و تاثیرگذار بین دو شهروند هفتاد و اندی ساله است: مهین (لیلی فرهادپور) که سی سال است بخاطر فوت همسرش تنها زندگی میکند و فرامرز (اسماعیل محرابی) که راننده تاکسیای است که او نیز مجرد است. شوهر مهین ارتشی بوده و او خود دنیای پیش از انقلاب را به نیکی بهخاطر دارد. روزی با افسوس به کافه هتلی در تهران میرود که زمانی پاتوق بهترین کنسرتها بود. در صحنهای دیگر میبینیم که با جسارت دختری را از دست گشت ارشاد نجات میدهد. بخش قابل توجهی از فیلم اما داستان ساده شام عاشقانهای است که در خانه مهین با حضور او و فرامرز صرف میشود. اینجا است که سادهترین امر میتواند بینهایت تکاندهنده باشد: تصویر معمولیترین ساعات زندگی، یعنی دو شهروند که با هم شرابی مینوشند و در خانه خود رقصی میکنند و البته زنی که حجاب ندارد سالها است در سینمای ایران ممنوع بوده است. امروز نیز کارگردانان و برخی سایر عوامل این فیلم تنها به جرم ساختن همین فیلم ممنوعالخروج شدهاند. بازی فرهادپور اینقدر تاثیرگذار بود که هیات داوران جایزهای ویژه تقدیم او کرد با اینکه اصلا جایزه بازیگری جزو دستورکار آن نبود.
از دیگر فیلمهای جشنواره که کارگردانش با انواع ممنوعیتها روبرو بوده «آشغالها و عروسکها» از «منیژه حکمت» است که جایزه ویژه هیات داوران را از آنِ خود کرد. راهی که حکمت در سالهای اخیر برای مقابله با ممنوعیتها برگزیده ساختن فیلمهایی با بودجههای پایین است و هنر او همین است که خلاقیتش را در همین قالب نیز میتواند نشان دهد. «آشغالها و عروسکها» قصه زن و شوهری (بهدخت والیان و محمد ولیزادگان) است که مسئول نگهبانی از کپه زبالهای هستند و اینکه چگونه میکوشند در همان فضا زندگی زیبایی برای خود بسازند. موفقیت حکمت در اینجا است که شخصیتهایش کلیشهای نیستند و باورپذیری خود را از دست نمیدهند. نه رقتبرانگیزند و نه قهرمانهایی مبالغهشده.
فیلمهای دیگر جشنواره نیز هر یک به نوبه خود نشاندهنده پتانسیلهایی دوامدارِ سینمای ایران بودند: «مسخرهباز» (۱۳۹۷) ساخته «همایون غنیزاده» و به تهیهکنندگی «علی مصفا» (که با حضور کارگردان نشان داده شد) نشان میدهد که ایران اکنون برای خودش «وس آندرسونی» دارد که تقلیدی هم نیست و صاحب سبک. «آواز بوقلمون» ساخته «متیو رنکینِ» کانادایی با همکاری چند سینماگر ایرانی است، از جمله «پیروز نعمتی»، نویسنده و بازیگر که در جشنواره حضور داشت و نشان میدهد که چطور کارگردانی در آن سوی جهان هم میتواند فیلمی به زبان فارسی و با الهام از سینمای ایران بسازد. این فیلم، که جایزه «دستاورد ويژه فنی یا هنری» جشنواره را گرفت، باید از خاصترین فیلمهای سینمای دیاسپورایی دانست.
و بالاخره فیلم اختتامیه جشنواره، «علت مرگ: نامعلوم» (۱۴۰۳) از «علی زرنگار» که در جشنواره شانگهای نامزد چند جایزه از جمله بهترین فیلم و کارگردانی شده بود و این اما از اولین نمایشهای غربی آن بود. این فیلم در ژانر آشنای فیلم جادهای است و موفق میشود هم روایتی قوی و گیرا ارایه کند که آدم را روی لبه صندلی نگاه میدارد و هم در عین حال معضلات مختلف سیاسی اجتماعی را بهتصویر بکشد، همچون مصایب افغانستانیهای مقیم ایران، بیاعتمادی بین اقشار مختلف جامعه و سرکوب جوانانِ معترض. اینکه فیلمی هر دوی اینها را با هم انجام دهد دستاوردی است قابلتوجه. بیهوده نیست که فیلم مورد توجه مخاطبین قرار گرفت و طبق رایگیری بین آنها بهعنوان بهترین فیلم انتخاب شد.
جشنواره فیلمهای ایرانی نیویورک پس از تنها سه دوره اکنون دیگر به نهادی به نوبه خود بدل شده و دستاورد مهم آن این است که بخشهای مختلف سینمای ایران را انگار در گفتوگو با یکدیگر گذاشتهاست. گفتگویی که متاسفانه فعلا در تهران ممکن نیست و باید در نیویورک انجام شود.