Published by Iranwire
آرش عزیزی – ژوهانسبورگ
ما ایرانیها عادت داریم اوضاع بد و خوبمان را با بقیه دنیا مقایسه کنیم اما ایران کجا و آفریقای جنوبی کجا؟
در نگاه اول، مقایسه این دو کشور بیربط به نظر میرسد و همچنین مقایسه بین آپارتاید و جمهوری اسلامی. آخر دولتی که بخش اعظم مردمش را به جرم رنگپوستشان اصلا شهروند نمیدانست کجا و ایران کجا؟ کشوری که از بالا تا پایینش را با جدایی اکید بر اساس رنگ پوست تعریف کرده بود کجا و ایران کجا؟
اما قصد هیچ مقایسهای، یکسان دانستن کامل دو موقعیت نیست؛هدف، دیدن برخی شباهتها است.
در ماههای اخیر، من و همکارانم در کارزاری علیه تبعیض، درگیر پروژهای بودهایم که نام آن «بهای تبعیض» است. موضوع اصلی مورد توجه ما، تبعیض شدیدی بود که بر شهروندان بهایی در ایران میرود: شهروندانی که اجازه دانشگاه رفتن ندارند، به محلهای کسبشان در سراسر کشور حمله میشود، اجازه حضور در بسیاری مشاغل به آن ها داده نمی شود و رهبر جمهوری اسلامی رسما علیه این اقلیت مذهبی فتوا میدهد و از مسلمانان میخواهد به هیچ وجه با آن ها معاشرت نکنند.
به مقوله تبعیض معمولا از نگاه حقوق بشری پرداخته میشود اما بهای تبعیض به مساله از زاویهای دیگر نگاه میکند؛ این که کل جامعه ما به علت این تبعیضها چه بهایی پرداخت میکند، محروم شدن بخشی از شهروندان کشور از بسیاری فرصتها چه ضرری برای کل جامعه دارد و اصلا عواقب طولانیمدت این تبعیضها چه هستند؟
در جست وجوی پاسخ به این سوالها بود که عازم آفریقای جنوبی شدم؛ کشوری که تبعیض در آن شاید بیش از هر جای دیگر دنیا به صورت نظاممند طراحی و پیاده شد. اعمال تبعیض در آنجا به قدری خلاقانه بود که مبارزه علیه آن نیز میبایست خلاقانه میبود.
نکته جالب دیگر اینکه آفریقای جنوبی یکی از بیش ترین جمعیتهای بهایی جهان را دارد. هم اکنون بیش از ۲۰۰ هزار بهایی در این کشور زندگی میکنند. بهاییها در تمام استانهای کشور حضور دارند و از تمام گروههای قومیِ این کشورِ هزار رنگ و متنوع هستند. تعداد اندکی از این میان، ایرانی هستند که تجربه متفاوتی دارند؛ آنها هم بهای تبعیض در جمهوری اسلامی را چشیدهاند و هم آپارتاید یا عواقب آنرا از نزدیک دیدهاند. همین دلیل شد سنگ بنای سفر پروژه بهای تبعیض به آفریقای جنوبی.
دیروز صبح بود که در فرودگاه ژوهانسبورگ، بزرگترین شهر کشور به زمین نشستم و جست وجوی خود را آغاز کردم. این جست وجو از همان رانندهای که مرا تا محل اقامتم رساند، آغاز شد. «تام ماتییکه» خود از قوم سیاهپوست «واتسونگا» است که در خیلی کشورهای منطقه هستند اما در آفریقای جنوبی جزو اقوام کوچکتر حساب میشوند. او در استان «لیمپوپو»، در شمال شرق کشور متولد شده است که واتسونگاها ۱۷ درصد جمعیت آنرا تشکیل میدهند.
تام نمادی است از تنوع آفریقای جنوبی. میگفت هر 11 زبان رسمی کشور را بلد است (راست و دروغش پای خودش!)؛ از انگلیسی و «آفریکانز» (زبان هلندیتبارهای کشور) تا «زولو» و «خوسا»(زبان نلسون ماندلا) که به صداهای غریبی معروف است و افراد با زبانشان ایجاد میکنند.
تام در دهه ۷۰ متولد شده و از سال ۱۹۸۱ در ژوهانسبورگ زندگی کرده است. میگفت: «در ژوهانسبورگ همه از قوم های مختلف هستند و من از همان اول که آمدم، این قدر با همسایهها از اقوام مختلف جور شدم که زبان همه آن ها را یاد گرفتم. تمام آفریقای جنوبی در اینجا هستند.»
او طبیعتا زمان آپارتاید را خوب به یاد داشت و صحبت که به این جا رسید، با غمی در چهره گفت: «وحشتناکترین مساله آپارتاید این بود که همهمان قبول میکردیم اوضاع معمولی همین است. یعنی ما سیاهها هم فکر میکردیم خب لابد اوضاع همین است که باید از سفیدها جدا باشیم و وضعمان همان باشد.»
بعد از گذشت این همه سال، هنوز آوردن اسم آپارتاید فضایی احساسی ایجاد میکند.
تام با دست شهرک سیاهنشین «سووتو» که به خاطر شورش سال ۱۹۷۶ در جهان معروف است را نشان میدهد و میگوید: «آپارتاید در ذهن و در نظام کشور جا افتاده است و به این راحتیها از بین بردنی نیست. همین الان چهار میلیون شهروند سیاه در سووتو زندگی میکنند و از بقیه شهر جدا هستند. هنوز آپارتاید را کامل نابود نکرده ایم.»
گپ و گفت با تام، آغاز خوبی بود برای این سفر و جست وجو. میکوشم در این سفر هم معنای تبعیض و عواقب آنرا بهتر بفهمم و هم به راههای به پایان رساندن آن فکر کنم. چنانکه از صحبتهای تام بر میآید، هیچ کدام از این دو قرار نیست آسان باشند، چنان که برای مردم آفریقای جنوبی نبوده است.