انتشار در ایندیپندنت فارسی
دیروز صبح که محل اقامتم در غرب لندن را به مقصد مرکز شهر ترک کردم، ناگهان به یادم آمد که امروز روز آخر ماه است؛ روز برگزیت، خروج رسمی بریتانیا از اتحادیه اروپا. بیش از ۴۷ سال پس از پیوستن بریتانیا به اتحادیه اروپا و سه سال پس آن همهپرسی پرماجرا، لحظه خروج بالاخره فرا رسید. در این سه سال شاهد چند بار انتخابات و دو بار تعویض نخستوزیر و چندین دور مذاکرات بین لندن و بروکسل بودهایم. اما نتیجه بالاخره همان شد که رایدهندگان در این دموکراسی قدیمی اراده کرده بودند. ساعت یازده شب به وقت گرینویچ، برج معروف بیگ بن به صدا درآمد، پرچم بریتانیا در بروکسل پایین کشیده شد و اعلام شد که اکنون اتحادیه اروپا ۲۷ عضو دارد.
اما در چند هفته گذشته که در لندن بودهام انگار مردم توجه چندانی به برگزیت نداشتهاند. به قول فردی، انگار قول دادهاند که آن ماجرا را وارد دهه جدید نکنند.
برگزیت واقعا چقدر مهم است وبریتانیا چه آینده ای در پیش رو دارد؟
در زندگی مردم بلافاصله تغییری ایجاد نخواهد شد. با خروج رسمی تازه وارد «دوره انتقالی» شدهایم که تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۰ به طول خواهد انجامید. در این مدت مذاکرهکنندگان در لندن و بروکسل و استراسبورگ باید تعیین کنند که آینده روابط بریتانیا و اتحادیه چه خواهد بود. از مهمترین مسائل موجود حق کار و زندگی شهروندان اروپایی در بریتانیا و برعکس آن و آینده تجاری آنها می باشد.
بازار وعده و وعید و هشدار و پیشبینی درباره آینده گرم است. بوریس جانسون، نخستوزیری که با نیروی برگزیت به قدرت رسید، وعده داده که کشور را متحد کند و «به پیش ببرد.» نایجل فاراژ، رهبر حزب برگزیت، که ۲۷ سال است برای این هدف فعالیت میکند، گفت که این «بزرگترین لحظه تاریخ معاصر ملت بزرگ ما است.»
از آن سوی دریای مانش، امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، گفت از رفتن بریتانیا «عمیقا غمگین» است و افزود: «دریای مانش هرگز نتوانسته سرنوشتهای ما را از یکدیگر جدا سازد. برگزیت نیز چنین نخواهد کرد.»
درون خود بریتانیا اما صداهای متفاوتی به گوش میرسد. نیکولا استرژن، وزیر اول اسکاتلند، تصویری از پرچم اتحادیه اروپا را درست سر همان ساعت یازده توییت کرد و نوشت: «اسکاتلند به عنوان کشوری مستقل به قلب اروپا باز خواهد گشت.» خانم استرژن، رهبر حزب ملی اسکاتلند، خواهان برگزاری مجدد همهپرسی برای استقلال اسکاتلند است.
مخالفین سرسخت برگزیت، اظهارنظرهای مختلفی کردهاند.
تونی بلر، نخستوزیر سابق، گفت باید برگزیت را به فرصتی برای بریتانیا بدل کرد. او از این آرزو گفت که کشورش روزی به اتحادیه اروپا باز گردد، اما تاکید کرد که فعلا باید با قدرت وارد مذاکرات شود و نه مثل مذاکرات چند سال اخیر. بلر نوشت: «بریتانیا نمیتواند ابرقدرتی جهانی باشد. اما میتواند رهبری جهانی باشد.»
آیان مکاوان، نویسندهای که آخرین رمانش را با الهام از برگزیت نوشته است، در روزنامه گاردین از این گفت که اتحادیه اروپا «بهترین امید برای جامعهای باز و اهل مدارا و آزادی و صلح بود» و افزود: «آن امیدها در حال حاضر از سوی جنبشهای پوپولیستی – که سراسر اروپا را درنوردیدهاند، تهدید میشوند. خروج ما، مقاومت در مقابل این گرایش خارجیستیز را تضعیف میکند.» حرفهای مکاوان به گوش خیلیها خوش میآید و همین بود که اسمش در توییتر، ترند شد.
جان له کار، نویسنده معروف رمانهای جاسوسی، گفت که طرفداران برگزیت میخواهند کشور را تحویل دونالد ترامپ بدهند.
آینده واقعی چه خواهد بود؟
پیشبینی من این است که برگزیت در تاریخ بیش از تراژدی، به عنوان کمدی ماندگار میشود. بهترین عنوان برای آن نام کمدی معروفی است که بیش از چهار صد سال پیش، معروفترین نویسنده اهل این جزیره بارانی نوشت: «هیاهوی بسیار برای هیچ»، نوشته ویلیام شکسپیر.
واقعیت اینجاست که مذاکرهکنندگان حرفهای، در طی این یک سال انتقالی پیش رو احتمالا شرایطی را رقم میزنند تا تغییرات چندانی بوجود نیاید. چند سال دیگر که به عقب نگاه کنیم، میبینیم هنوز پیرمردها و پیرزنهای بریتانیایی در خانههایشان در جنوب اسپانیا آفتاب میگیرند، هنوز خیابانهای لندن پر از صداهای ایتالیایی و لهستانی و اسپانیایی است، هنوز این جزیره در عین استقلال، با هزار و یک خط به بقیه قاره اروپا وصل است. «برگزیت» بیش از آنکه دعوایی در باره مسائل مادی وواقعی باشد، دعوایی بر سر احساسات و جایگاه کشور در ذهن مردمانش بود. تاریخدانان در آینده با تاسف از این یاد خواهند کرد که در انتخاباتهای چند سال اخیر به جای اینکه به سیاستهای دو حزب اصلی کشور، (محافظهکار و کارگر) و چشماندازهای اقتصادی و اجتماعی بسیار متفاوتی که به مردم ارائه کردند توجه شود، تمام توجهات به موضوعی موهوم مثل «برگزیت» بود که هم مخالفینش و هم طرفدارانش به جای منطق، با احساسات بیبنیان از آن سخن میگفتند.
آینده اتحادیه اروپا چه میشود؟
من در سال ۲۰۱۶، خبر همهپرسی را از قلب اتحادیه در شهر برلین دنبال میکردم. بر پلههای «تئاتر خلق» در میدان رزا لوکزامبورگ، در برلین شرقی سابق، نشسته بودم که خبر آمد و من مشغول توییت زنده ماجرا شدم. بقیه آن شب را در محفلی گذراندم که حوزه حزب کارگر بریتانیا در برلین برگزار کرده بود. همه مات و مبهوت و شگفتزده و بسیاری نگران برای آینده (بریتانیاییهای مقیم اروپا قاعدتا ارتباط مستقیمی با ماجرا داشتند). دهه قبلی دههای پر از چالش برای اتحادیه اروپا بود. در این دهه ولادیمیر پوتین، رئيس جمهوری روسیه، کوشید کشورش را به دوران ابرقدرتی سابق بازگرداند و به انواع گوناگون مقابل اتحادیه ایستاد؛ از جمله با حمایت از احزاب پوپولیستی و راست افراطی در فرانسه (مثل «جبهه ملی» افراطی در فرانسه که از بانکهای روس وام گرفت). شاهد بحران اقتصادی یونان و به قدرت رسیدن حزب چپگرای سیریزا بودیم که بعضی از رهبرانش خواهان خروج از منطقه یورو و حتی کل اتحادیه بودند. حالا با رای مردم بریتانیا به نظر میرسید که اتحادیه با بحرانی جدی روبهرو باشد.
اما در همان روز یادم بود که در فاصله چند کیلومتری جایی هستم که روزگاری یک دیوار سیمانی، نه فقط اروپا، که جهان را از هم جدا کرده بود؛ دیوار آهنین جنگ سرد که در سال ۱۹۸۹، وقتی که من یک ساله بودم، فرو ریخته بود تا هم سن و سالهای من در جهانی متفاوت بزرگ شوند. واقعیت بنیادین این است که اروپا به این راحتی به آن روزهای گذشته بازنخواهد گشت.
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا چنان با دردسر انجام شد که بیش از آنکه باعث تضعیف این اتحادیه شود باعث اتحاد بیش از پیش آن شده. پیشبینی من این است که این اتحادیه پابرجا میماند و در قرن بیست و یکم یکی از سه قطب قدرت جهان خواهد بود، همراه با آمریکا و چین و بدون حضور روسیه – که بهرغم تمام تحرکات پوتین، قدرتش رو به زوال است.
و این جزیره بارانی؟ بریتانیا همچنان کشوری مهم و تاثیرگذار و البته دوستداشتنی خواهد بود. کشوری که در قرن هفدهم به ما شکسپیر را عطا کرد و در چند دهه اخیر، هری پاتر را. از پس از جنگ جهانی دوم شاهد زوال قدرت جهانی بریتانیا بودهایم؛ کشوری که در عصر امپراتوری به قدرت رسیده بود و آن عصر حالا تمام شده بود. هارولد مکمیلان، نخستوزیر محافظهکار این کشور در دهه ۱۹۵۰، میگفت دوست دارد کشورش برای آمریکا همان نقشی را داشته باشد که یونان باستان روزی برای رم داشت؛ الگویی برای قدرت خیزان جدید. در قرن حاضر، بریتانیا همچنان برای خیلیها «یونان باستان» خواهد بود. در عین حال اما بعید نیست آرزوی خانم استرژن فرجام شود و با خروج اسکاتلند، «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی»، یکی از غریبترین نامها در میان کشورها جهان، پایان بیابد. در آن صورت هم اما باید به خاطر داشته باشیم که «بریتانیا» پیش از آنکه یک واحد سیاسی باشد، نام یک جزیره است؛ جزیرهای که نزدیک هزار سال است مورد اشغال خارجی قرار نگرفته.
حالا که «فردا صبحِ» برگزیت فرا رسیده، بگذارید پیشبینی خودم را با جمله نغزی فرانسوی تمام کنم: به قول ژان باپتیست آلفونس کار، سردبیر روزنامه فیگارو در اواسط قرن نوزدهم، «هر چقدر اوضاع بیشتر تغییر مییابد، بیشتر ثابت میماند.»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله، نظر نویسنده بوده و سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمیکند.