همنوایی اعتراضات جهانی بالاخره به ایران هم رسید. تصمیم مشترک سه قوه جمهوری اسلامی برای سه برابر کردن قیمت بنزین، به واکنش بلافاصله مردم منجر شد. اعتراضهای جسته و گریخته به سرعت گسترش یافت. تا زمان نوشتن این خطوط، بیش از پنجاه شهر ایران شاهد حرکتهای اعتراضی بودهاند و در جریان آنها، چندین نفر کشته شدهاند. فعالان حرکتهای اجتماعی، در حال تایید تعداد و اسامی کشتهشدگان هستند. به تخمین «ایندپندنت فارسی» بین ۱۰ تا ۱۵ نفر در شهرهای مختلف کشور کشته شدهاند.
طبیعی است که این اعتراضات، بلافاصله با اعتراضات اخیر دو کشور منطقه، لبنان و عراق، مقایسه شوند. وجه مشترک لبنان و عراق، برقرار بودن نظام رسمی تقسیم قدرت بر مبنای تفکیک قومی- مذهبی است و دقیقا همین نظام است که مردمِ معترض به فساد اقتصادی و وضع سخیف خدمات دولتی، آن را هدف گرفتهاند. ناکارآمدی اقتصاد و دولت، دلیل اصلی جنبشهای اعتراضی لبنان و عراق است. طبیعی است که مردم، این ناکارآمدی را نشانه نظام سیاسیای بدانند که علیرغم برقراری انتخابات دموکراتیک، بهگونهای تنظیم شده است که بخش اصلی قدرت در آن، در اختیار زعمای قومی- مذهبی باشد. دیگر وجه مشترک عراق و لبنان، قدرت نیروهای جمهوری اسلامی در این دو کشور است. ایران بهویژه نفوذ بالایی در عراق دارد و قدرت خود را از طریق شبهنظامیان شیعه وفادار به خود و احزابی که از تهران حمایت و هدایت میشوند، اعمال میکند. در لبنان، حزبالله توسط جمهوری اسلامی ایران بنیانگذاری شده است و بهخصوص تحت رهبری حسن نصرالله، مستقیما از تهران خط میگیرد. حزبالله با عدم حمایت از خواست تظاهراتکنندگان مبنی بر استعفای دولت و سپس حمله به اردوی مردمی و زخمی کردن آنها، موضع خود را نشان داده است. سخنگویان جمهوری اسلامی نیز با استفاده از تاکتیکهای قدیمی و نخنمای خود، اعتراضات را کار دولتهای خارجی دانستهاند.
اعتراضات کنونی در ایران شباهتهای بسیاری با اعتراضات عراق و لبنان دارند. بیهوده نیست که معترضان عراقی نیز دقیقا چنین تصوری را دارند و شعارهایی در همبستگی با مردم ایران، به سرعت در عراق مطرح شدهاند. وجه مشترک اعتراضات سه کشور، از یک طرف اقتصادی بودن نگرانیها است، که به درگیر شدن اقشار وسیعی از مردم منجر میشود، و از طرف دیگر، بیباوری به مجموعه هیات سیاسی حاکم بر کشور. اینکه جمهوری اسلامی و نیروهای آن در هر سه کشور در طرف مقابل مردم قرار دارند، نیز حاکی از همین شباهت و ارتباط روشن است.
اما تفاوت اصلی لبنان و عراق با ایران در این است که بر هلاف ایران، نظامهای سیاسی برقرار در این دو کشور عرب، از بنیانهای دمکراتیک، هرچند متزلزل، برخوردار است. خواست معترضان البته بر هم زدن وجه قومی- مذهبی نظام است، اما «انتخابات آزاد» تا حدود زیادی در هر دو کشور برقرار است. یعنی انتخاباتها از نظر روند نامزد شدن و شمارش آرا آزاد هستند و «منصفانه» نبودنشان به شیوه تقسیم قدرت در جامعه و ماهیت افشار سیاسی موجود مربوط میشود.
در ایران، ما نه تنها با دموکراسی طرف نیستیم، که با نظامی برخاسته از انقلاب طرفیم که برای حفظ نسخه غریب خود از «جمهوری اسلامی»، دهها هزار نیروی مسلح در قالب سپاه و سایر نیروها دارد. در عراق و لبنان، اعتراضات مردمی میتواند منجر به برگزاری انتخاباتهای مجدد، سهم دادن بیشتر به مردم و تغییراتی در هیات سیاسی حاکمه شود؛ گرچه، تا همین جا هم در عراق شاهد چنان مقاومتی از سوی حکومت بودهایم که نتیجهاش، کشته شدن بیش از ۲۰۰ معترض عراقی است. در ایران اما ویژگی اصلی ساخت قدرت، تمرکز اکثریت آن در دست یک شخص غیرانتخابی، ولی فقیه، و در این مرحله، آیتالله خامنهای است. برای رقم زدن تغییر، معترضان چارهای نخواهند داشت جز هدف گرفتن قدرت اصلی ساکن خیابان پاستور و نیروهای مدافع آن. چنان جنبشی، لاجرم به جنبش ضد مجموعه «جمهوری اسلامی» بدل خواهد شد.
از این لحاظ، جنبش ایران شاید بهتر باشد به جای عراق و لبنان خود را با اعتراضات سال جاری میلادی در الجزایر مقایسه کند. آن اعتراضات که به «انقلاب لبخندها» معروف شد، حدود نه ماه پیش در پی کاندیداتوری مجدد عبدالعزیز بوتفلیقه برای ریاست جمهوری الجزایر پا گرفتند و ظرف چند ماه موفق شدند نه تنها او را کنار بزنند، که نظام تکحزبی «جبهه ملی آزادیبخش» (اف ال ان) را با چالشها و تغییرات جدی مواجه کنند. در سودان نیز شاهد روند مشابهی بودیم؛ عمر بشیرِ دیکتاتور بالاخره با قدرت مردمی کنار رفت، اما رویدادهای بعدی نشان دادهاند که وظیفه حرکت انقلابی، فردای سرنگونی دیکتاتور بیشتر هم میشود.
جنبش اعتراضی در ایران اگر بتواند حکومت را وادار به عقبنشینی و پس گرفتن افزایش قیمت بنزین کند، به دستاورد بزرگی رسیده است. در غیر این صورت، شاهد رادیکالتر شدن جنبش خواهیم بود. طرفداران حکومت شاید تصور کنند که مثل دیماه ۱۳۹۶، اعتراضات پس از مدتی فروکش میکنند. طبیعتا هر اعتراضی همیشه یا به نتایجی میرسد و وارد مرحله بعدی میشود، یا فروکش میکند. اما نباید فراموش کرد که آبان ۹۸، تکرار دیماه ۹۶ نیست؛ زخمهای دومی، بر تن مردمی که وارد اولی شدهاند، باقی مانده است، و این، قابلیت تداوم کار و تعمیق جنبش را بالاتر میبرد.
در صورت ادامه جنبش اما با مسئلهای همیشگی روبهرو خواهیم بود که بیشتر از جنس الجزایر و سودان است تا عراق و لبنان: چگونگی کنار زدن نظام موجود؛ حرکتی که تنها در صورتی ممکن خواهد بود که جنبش اعتراضی، رهبری متحدی با خواستهایی متحد پیدا کند. و در آن صورت، تازه نبردی طولانی برای ریزش صف حامیان حکومت و کنار زدن خامنهای آغاز خواهد شد. خواستهای مشترکی همچون ساقط کردن نظان ولایت فقیه، جمهوری اسلامی، و برقراری انتخابات آزاد، میتوانند در مرحلهای از جنبش فراگیر شوند. برای آغاز کار، شاید خواستهای محدودتر اقتصادی بتوانند فراگیر شوند. اگر این فراگیر شدن از طریق سازوکارهای منظمی صورت بگیرد و شاهد بر آمدن نهادی باشیم که بتواند نماینده مردم معترض شود و رابطهای ارگانیک با مردم در خیابان داشته باشد، قدم مهمی رو به جلو برداشته شده است.
دیگر نکته مهم، چگونگی برخورد با چهرههای مخالف خامنهای است که به نوعی درون جمهوری اسلامی فعالیت رسمی دارند؛ چهرههایی از جناح چپ جریان اصلاحطلب، که برخی آن را خط «قدیانی-تاجزاده» نامیدهاند. این چهرهها میتوانند با قرار گرفتن در کنار مردم و پیش بردن برنامههای سیاسی موثر برای پاسخ به امیال آنها، از قدرت خامنهای بکاهند و احتمالا در مرحلهای، به تلاش جنبش برای کنار زدن نظام ولایت فقیه، و سپس، جمهوری اسلامی بپیوندند.
بعضی از معترضان در این توهم هستند که حرکاتشان فرای سیاست است. این توهم در ایران موجود نیست، و اصلا ممکن نیست. بار دیگر بحران اقتصاد، بازی سیاست برای تعیین تکلیف آینده کشور را گشوده است. تحولات کشورهای عربی، هم به طور عینی به اعتراضات ایران مربوطند، و هم مطالعه آنها مسندی برای فهم بهتر نیازهای سیاسی هر مرحله از جنبش اعتراضی ایران است.