سالگرد یک فرصت‌سوزی بزرگ

انتشار در ایندیپندنت فارسی

رسانه‌ها عاشق سالگردهای مختلف هستند و معمولا از هر فرصتی برای یادآوری آن‌ها استفاده می‌کنند. از الان می‌توان حدس زد که در تابستان آینده مقالات و حتی کتاب‌هایی در بیستمین سالگرد «نشست کمپ دیوید دوم» که آخرین تلاش قرن پیشین برای ایجاد صلح بین فلسطین و اسرائیل بود، نوشته شود. اما سالگردی مربوط به آن نشست که شاید کمتر به آن اشاره شود، همین دیروز بود: بیست و هفتم دسامبر.

نوزده سال پیش در چنین روزی، کابینه اسرائیل به نخست‌وزیری ایهود باراک از حزب کارگر، رای به پذیرش اصول پیشنهادی بیل کلینتون برای صلح بین اسرائیل و فلسطین داد. اصولی که در تاریخ خاورمیانه به «پارامترهای کلینتون» یا به ترتیب به عربی و عبری «معاییر کلینتون» یا «میتوه کلینتون» معروف شده‌اند. رئيس‌جمهوری آمریکا این پارامترها را درست چهار روز قبل – در روز ۲۳ دسامبر، ارائه کرده بود.

در هفت سالی که از امضای توافق تاریخی اسلو بین دولت اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) می‌گذشت، فراز و نشیب‌های زیادی در مذاکرات صلح پیش آمده بود، به‌خصوص در طرف اسرائیلی: ترور امضاکننده اسرائيلی توافق اسلو، اسحاق رابین، توسط یک یهودی مخالف صلح؛ شکست انتخاباتی حزب رابین از حزب راست‌گرای بنیامین نتانیاهوی جوان؛ و بازگشت دوباره حزب کارگر به قدرت در صدر ائتلافی به رهبری باراک؛ و نهایتا نشست نافرجام کمپ دیوید در ژوئيه ۲۰۰۰ و اتفاقات پرتلاطم چند ماه آینده. در این مدت اسرائيل با اصلی‌ترین همسایه شرقی خود،‌ اردن، نیز معاهده صلح امضا کرده بود و حتی تا یک قدمی امضای معاهده‌ای مشابه با سوریه، تحت رهبری حزب بعثی، که بخش عمده مشروعیت خود را از ضدیت با صهیونیسم می‌گرفت نیز رفته بود.

اینک اما لحظه‌ای تاریخی فرا رسیده بود. کلینتون می‌دانست که کمتر از ۲۵ روز دیگر در قدرت است. جورج دبلیو بوش از حزب جمهوری‌خواه پیروز انتخابات شده بود و طرفین می‌دانستند رئيس ‌جمهوری بعدی راه کلینتون را ادامه نخواهد داد. باراک نیز داشت به سرعت در نبرد سیاسی توسط آریل شارونِ راست‌گرا به چالش کشیده می‌شد که چند ماه قبل با قدم گذاشتن به حرم الشریف در بیت‌المقدس (که یهودیان آن‌را «معبد کوه» می‌نامند و برایشان مقدس است) جنجال بزرگی آفریده بود.

حالا درست در لحظه پایان هزاره دوم، کلینتون بزرگ‌ترین اولتیماتوم را پیش روی باراک و عرفات قرار داد: ظرف چهار روز، این پارامترها را قبول کنید و سعی کنیم ظرف این ۲۵ روز به تخاصم اسرائیل و فلسطین پایان دهیم.

پارامترهای کلینتون از این قرار بودند:

– دولتی فلسطینی تشکیل خواهد شد که بین ۹۴ تا ۹۶ درصد کرانه غربی و ۱۰۰ درصد نوار غزه را در اختیار خواهد داشت. حدود پنج درصد باقی‌مانده از مناطق یهودی‌نشین کرانه غربی به خاک اسرائیل الحاق می‌شود و در عوض، یک تا سه درصد از مناطق عرب‌نشین خاک اسرائیل به فلسطین الحاق می‌شود.

– بیت‌المقدس شرقی، پایتخت دولت جدید فلسطینی می‌شود. اسرائیل حق حاکمیت بر دیوار غربی را خواهد داشت و فلسطینی‌ها نیز نوعی حق نمادین حاکمیت بر بقیه «حرم الشریف» و محلات مسیحی و مسلمان بیت‌المقدس.

– بازماندگان آوارگان فلسطینی جنگ ۱۹۴۸ حق بازگشت به دولت فلسطین جدید را خواهند داشت (و نه خانه‌های خودشان، جایی که اکنون خاک اسرائیل می‌بود) اما در ضمن صندوقی ۳۰ میلیارد دلاری با کمک سایر کشورها تهیه می‌شود تا به آنها غرامت مالی پرداخت شود. در ضمن اسرائیل اجازه بازگشت بعضی از فلسطینی‌های مقیم اردوگاه‌های لبنان به شمال اسرائیل را نیز خواهد داد.

– با خروج نیروهای اسرائیلی ظرف ۳۶ ماه، نیروهای بین‌المللی در مناطقی همچون دره اردن جای آن‌ها را خواهند گرفت. (اسرائیلی‌ها قرار بود تنها حضوری اندک تحت هدایت نیروهای بین‌المللی داشته باشند)‌ دولت جدید فلسطینی حق حاکمیت بر حریم هوایی خود را خواهد داشت. این دولت ارتش عادی نخواهد داشت اما مجاز است «نیروی قوی امنیتی» داشته باشد و در ضمن، مرزبانی آن توسط نیروهای بین‌الملی انجام می‌شود.

– پایان رسمی تخاصم اعلام می‌شود و دو طرف قبول می‌کنند که قطعنامه‌های ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت سازمان ملل عملی شده‌اند.

این پارامترها شامل امتیازاتی می‌شدند که دو طرف پس از دهه‌ها جنگ و تخاصم و نزدیک یک دهه مذاکره هرگز نپذیرفته بودند. حالا اما لحظه‌ای تکرار نشدنی پیش رو بود. اولتیماتوم کلینتون برای اسرائیلی‌ها پاسخگو بود. ایهود باراک روز ۲۷ دسامبر اعلام کرد که پارامترها را «با ملاحظاتی» می‌پذیرد. کلینتون بعدها در خاطرات خود نوشت بر خلاف ملاحظاتی که عرفات مطرح کرده بود، «ملاحظات» باراک همگی در محدوده این پارامترها بودند. کلینتون در این کتاب – که سال ۲۰۰۵ منتشر شد، می‌نویسد: «این رویدادی تاریخی بود: دولت اسرائیل گفته بود برای رسیدن به صلح دولتی فلسطینی با حدود ۹۷ درصد کرانه غربی و تمام غزه تشکیل می‌شود. توپ حالا در زمین عرفات بود.»

توپ در زمین عرفات

یاسر عرفاتی که تمام عمرش را برای رسیدن به دولتی فلسطینی مبارزه کرده بود حالا چگونه به این توپ پاسخ می‌داد؟

او در روز ۲ ژانویه به کاخ سفید رفت. دنیس راس، که مسئول ارشد مذاکرات در کاخ سفید بود، بعدها گفت: «عرفات گفت بله و بعد ملاحظاتی را اضافه کرد که در واقع به معنی رد تک تک امتیازاتی بود که قرار بود بدهد.» کلینتون نیز همین خوانش را در خاطرات خود تکرار کرده است. در روزهای باقی‌مانده کلینتون هرچه در توان داشت برای پذیرش پارامترها توسط عرفات انجام داد. به او هشدار داد که فردای رد این پارامترها نوبت بوش و شارون است نه فرصت مذاکرات بعدی. سفر خود به کره شمالی (برای رسیدن به توافق تاریخی دیگری در آن‌جا) را لغو کرد تا مبادا فرصت سفر به خاورمیانه از بین برود. از حسنی مبارک، رئیس‌جمهوری مصر، و امیر بندر، سفیر پرقدرت عربستان در واشینگتن، خواست بر عرفات فشار بیاورند.

نتیجه نهایی اما عدم پذیرش پارامترها توسط ابوعمار بود. در روز ۱۳ ژانویه عرفات آخرین دیدار نافرجام خود با شیمون پرز را برگزار کرد. فرصت سوخت و از میان رفت. یک هفته بعد جورج دبلیو بوش ساکن کاخ سفید شد. حدود یک سال بعد آریل شارون به قدرت رسید. از آن روز (۷ مارس ۲۰۰۱) تا کنون قدرت همیشه در دست راست‌گرایان اسرائیل بوده است.

تقصیر یک طرفه؟

آیا شکست این آخرین فرصت بزرگ صلح، فقط تقصیر عرفات بود؟‌ این بدون شک نظر کلینتون بود که در کتاب خاطراتش می‌گوید عرفات با رد پیشنهاد باراک «خطایی در حد و اندازه‌های تاریخی» مرتکب شد.

بسیاری با این خوانش کلینتون و اسرائیلی‌ها مخالفت کرده‌اند و یا به آن ظرافت داده‌اند.

آرون دیوید میلر، از تیم آمریکایی، در سال ۲۰۰۵ در مقاله‌ای در «واشینگتن پست» از مذاکره‌کنندگان آمریکایی (و شخص خودش) انتقاد کرد که عملا «وکیل اسرائیلی‌ها» بوده‌اند و نه میانجی‌های بی‌طرف. او اما تاکید داشت که این انتقاد نباید دو واقعیت تاریخی را از یادها ببرد: «جسارت ایهود باراک در کمپ دیوید» و «ناکامی یاسر عرفات در مذاکره جدی در آن‌جا.»

بزرگ‌ترین انتقاد درباره این روایت را، یک سال بعد از آن ماجرا در مقاله‌ای به نام «کمپ دیوید: تراژدی اشتباهات» دیدیم که به قلم راب مالی، عضو پایین‌رتبه تیم آمریکایی در کمپ دیوید، و حسین آقا، از اعضای تیم فلسطینی، منتشر شد. مالی و آقا در این مقاله در «نیویورک ریویو آو بوکز» گفتند این گمان که شکست کمپ دیوید فقط تقصیر عرفات بوده دارد به یک «باور مسلط» بدل می‌شود که «خطرناک» است. انتقادهای آن‌ها اما بیش از این‌که معطوف به «پارامترهای کلینتون» شود، به اعمال باراک در ماه‌های پیش از آن می‌پردازد.

واقعیت این‌جاست که در آن لحظه تاریخی، در کمتر از یک ماهی که بین اعلام «پارامترهای کلینتون» و آغاز ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش موجود بود،‌ عرفات بزرگ‌ترین فرصت‌سوزی ممکن را انجام داد. این پرسش که آیا شکست کمپ دیوید فقط «تقصیر» او بود یا «تقصیر» هر سه طرف، پرسشی گمراه‌کننده و اشتباه است. پرسش واقعی این است که عواقب‌ آن تصمیم عرفات برای دو مردم فلسطین و اسرائیل و اوضاع منطقه چه بوده است؟

اگر عرفات به کلینتون و باراک «آری» گفته بود، احتمال تایید توافق در همه‌پرسی توسط مردم اسرائیل بسیار بالا بود. حتی مالی و آقا نیز در مقاله خود تاکید می‌کنند که استراتژی باراک این بود که به جای اقدامات تدریجی به سبک اسلو، چشم‌انداز پایان تخاصم برای همیشه را پیش روی مردمش بگذارد و بعید بود مردم اسرائیل به چنین چیزی نه بگویند. هر چه باشد آن‌ها یک سال قبل در انتخابات ۱۹۹۹ با رای تاریخی ۵۶.۱ درصد به نخست‌وزیری باراک در مقابل نتانیاهو (با ۴۳.۹ درصد) رای داده بودند – آن هم در انتخاباتی که دقیقا بر سر ادامه مذاکرات صلح با فلسطین، در پی جنجال‌های موجود بر سر اجرای توافقنامه وای ریور ۱۹۹۸ درگرفته بود. اگر هم مردم اسرائیل به طرح صلح «نه» گفته بودند همه جهان می‌دید که طرفی که صلح نمی‌خواهد اسرائیلی‌ها هستند و نه فلسطینی‌ها.

اگر عرفات «آری» گفته بود دولتی فلسطینی تشکیل می‌شد که می‌توانست مثل هر دولت دیگری به مردمش خدمت کند. این دولت با توجه به شرایط تشکیل آن می‌توانست دموکراتیک‌ترین دولت‌ موجود در جهان عرب و از مرفه‌ترین دولت‌های بلاد شام باشد. ‌مردمان فلسطینی دیگر تحت اشغال نظامی اسرائیلی‌ها نمی‌بودند و در بدترین حالت می‌توانستند کم و بیش همان زندگی‌ای را داشته باشند که فلسطینی‌تباران آن سوی رود اردن، که شهروند پادشاهی هاشمی اردن هستند.

اما عواقب شکست مذاکرات برای اسرائیلی‌ها چه بود؟ واقعیت این است که در این تخاصم همیشه نابرابر،‌ اسرائیلی‌ها با پیروزی‌های قاطع نظامی در سال‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ و با دیپلماسی موفق با تمام دنیا دست بالا را داشته‌اند. این اسرائيل است که میلیون‌ها فلسطینی را تحت اشغال نظامی خود دارد و اکنون میلیون‌ها نفر از مردم نوار غزه را نیز در حصری غیرانسانی قرار داده است. تا جایی که این هفته حتی به تعداد معدود هزار مسیحی ساکن نوار غزه اجازه نداد برای عید کریسمس به بیت لحم در نوار غربی، یا دیدن خانواده‌های خود بروند. هزینه‌ای که شهروندان اسرائیل برای عدم رسیدن به صلح می‌دهند (حداقل در کوتاه‌مدت و میان‌مدت) بسیار بسیار پایین‌تر از هزینه فلسطینی‌هایی است که هنوز شهروند دولتی شناخته‌شده و دارای حاکمیت نیستند. امروز پس از آن فرصت‌سوزی، شهروندان اسرائیل کم و بیش مثل شهروندان هلند یا ژاپن زندگی می‌کنند؛ شهروندان فلسطین اما هنوز حتی شهروند دولتی مستقل نیستند و اجازه کوچک‌ترین کاری بدون اجازه اسرائیلی‌ها را ندارند.

تصمیم عرفات در ضمن تاثیری وحشتناک بر منازعات سیاسی داخل اسرائيل داشت که قابل پیش‌بینی می‌بود. پس از آن فرصت‌سوزی تاریخی، حتی باراک و حزب کارگر هم دیگر نمی‌توانستند به این راحتی‌ها از مذاکرات صلح پشتیبانی کنند. مگر نه این‌که عرفات به روشنی «نه» گفته بود؟‌ راست‌گرایان اسرائیل حالا به پیروزی‌ای تاریخی رسیده بودند که تا همین امروز نیز از چنگ‌شان خارج نشده. امروز حتی حزب اپوزیسیون اصلی در اسرائیل هم دیگر حزب کارگر نیست. خود باراک حزبی به نام «حزب دموکرات اسرائيل» تشکیل داده که در انتخابات قبلی با «مرتز»، حزب چپ‌گراتر از حزب کارگر، تحت عنوان «اتحاد دموکراتیک» ائتلاف کرد و به زحمت توانست به چند کرسی دست بیابد. (آقای نخست‌وزیر سابق، خود به مجلس راه نیافت) حزب کارگری که بنیان‌گذار اصلی دولت اسرائیل بود و نزدیک ۳۰ سال اول حیات این دولت را بی‌وقفه بر آن حاکم بود، حالا به سایه‌ای از آن حزب قَدرقدرت دیوید بن گورین و گلدا مایر و رابین و پرز تبدیل شده. «انتفاضه دوم» فلسطینی‌ که در سال‌های اول قرن حاضر- که بیش از هر چیز شامل حملات انتحاری و کشتار مردم غیرنظامی اسرائيل بود، مثل همیشه به تقویت جناح راست و نابودی «اردوگاه صلح» در اسرائیل کمک کرد.

دولت اسرائیل به عنوان «پیروز» و «ظالم» ماجرای فلسطین، بی‌شک «تقصیر» اصلی را بر گردن دارد. هر چه باشد این دولت است که حقوق مردم بی‌گناه فلسطین را نقض می‌کند و قانون بین‌المللی را با اقداماتی همچون شهرک‌سازی غیرقانونی در کرانه غربی زیر پا می‌گذارد. اما اگر وظیفه رهبران سیاسی حمایت از منافع مردم‌شان باشد بی‌شک بدترین رهبران را فلسطینی‌ها داشته‌اند. عرفات در پایان هزاره دوم و آغاز هزاره حاضر «نه» گفت، اما هزینه این «نه» را، نه خانواده او – که اغلب با ثروت بسیار در پاریس و نیویورک و رام‌الله زندگی می‌کنند، که مردم فلسطین داده‌اند که همچنان از ساده‌ترین حقوق برخوردار نیستند. بدون پذیرش این اشتباه تاریخی (حداقل در صفوف فلسطینی‌ها) پیشروی مبارزات و رسیدن به صلح و عدالت ممکن نیست.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *