قاهره، شهری که میزبان آخرین پادشاه ایران شد

انتشار در ایندیپندنت فارسی

سپتامبر ۱۹۶۹،‌ رباط، پایتخت مراکش.

رهبران بیست و چهار کشور اسلامی گرد آمده بودند تا در پاسخ به سانحه آتش گرفتن مسجد الاقصی در بیت‌المقدس، سازمانی جدید برای همبستگی دولت‌های جهان اسلام پدید آورند: سازمان کنفرانس اسلامی.

در آن زمان هیچ کس نمی‌دانست که یک آشنایی مهم در این دیدار صورت می‌گیرد؛ آشنایی محمدرضا شاه پهلوی با انور سادات که به عنوان نماینده مصر به رباط آمده بود.

پادشاهان (شاه ایران، ملک حسن از مراکش، و ملک فیصل از عربستان سعودی) مهم‌ترین چهره‌های آن نشست بودند. دولت‌های رادیکال سوریه و عراق آن ‌را به بهانه حضور رهبران کشورهایی همچون ایران و ترکیه که با اسرائيل رابطه داشتند، تحریم کرده بودند.

اما سردسته دولت‌های رادیکال منطقه، مصر به ریاست‌ جمهوری جمال عبدالناصر، نماینده‌ای فرستاده بود. به جای ناصر، انور ساداتی آمده بود که پیش از آن رئیس مجلس و نخست‌وزیر بود و به زودی معاون اول رئيس ‌جمهوری می‌شد.

طبیعی بود که رابطه شاه و سادات خوب نباشد.

مصرِ ناصری، نُه سال پیش از آن با ایران قطع رابطه کرده بود. ناصر، شاه را محکوم کرده بود که «خودش را به امپریالیسم و صهیونیسم ارزان فروخته.» مصر ناصری در ضمن از مخالفان شاه حمایت مالی و نظامی می‌کرد. گروهی از چهره‌‌های نهضت آزادی همچون علی شریعتی، مصطفی چمران و ابراهیم یزدی به مصر رفتند و «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» (سماع)‌ را با هدف آموزش مبارزه چریکی بنیان گذاشتند، تا آن که چند سال بعد راه خود را از قاهره جدا کردند.

در یکی از جلسات نشست ۱۹۶۹، سادات به شاه خرده گرفت که در مقابل صهیونیست‌ها کوتاه می‌آید. اما وقتی اوضاع حاد شد، هم او بود که شروع به فارسی حرف زدن (با لهجه بسیار غلیظ عربی)‌ با شاه کرد کوشید تا جوّ را تلطیف کند. سادات در ضمن به شاه یادآوری کرد که این اولین باری نیست که او را از نزدیک می‌بیند. سی و یک سال قبل، زمانی که محمدرضای جوان هنوز ولیعهد بود و برای ازدواج با خواهر پادشاه وقت مصر، فوزیه، به آن کشور رفته بود، انور سادات، ستوان دومی بود که از سکو مراسم را تماشا می‌کرد.

دوستی این دو مرد رفت تا تاریخ‌ساز شود. چند ماه بعد، در حالی که ناصر هنوز در قید حیات بود، روابط دیپلماتیک ایران و مصر از سر گرفته شد. مدت کوتاهی بعد، ناصر درگذشت تا انور سادات رئیس‌ جمهوری شود. ایران و مصر حالا از دو دولتی که در دهه پیشین به دشمنی با یکدیگر پرداخته بودند، به دو دولت نزدیک به هم بدل شدند.

در جنگ یوم کیپور ۱۹۷۳ که مصر و سوریه علیه اسرائيل تاختند، این پادشاه ایران بود که به مصر نفت داد. سادات تا انتهای عمر خود هرگز این کمک پادشاه ایران را فراموش نکرد.

معنای وفاداری

بالا و پایین زمانه در سیاست به گونه‌ای است که دوستی‌ها را زود به چالش می‌کشد.

در سال ۱۹۷۹ که پادشاه ایران تحت فشار کشور را ترک کرد، نوبت محک دوستی فرا رسید. وقتی معلوم شد جمهوری اسلامی در ایران پایدار می‌ماند، کمتر کشوری در جهان حاضر بود به شاه، حتی برای درمان سرطانش، پناه و ویزا دهد، تا چه رسد به کنار او ایستادن.

انور سادات اما از این جنس نبود. کشور او در همان ابتدا میزبان شاه شده بود و پس از آن ‌که خانواده پهلوی بیش از یک سال در جهان سرگردان بودند (در مراکش، باهاماس، پاناما، مکزیک و آمریکا)، نهایتا دوباره به مصر برگشتند. در پاناما، زمانی که شاه در بدترین موقعیت قرار داشت و بنی‌صدر و قطب‌زاده (به ترتیب رئیس‌ جمهوری و وزیر خارجه وقت ج.ا) برای اخراج وی به ایران می‌کوشیدند، جهان سادات، بانوی اول مصر، در گفت‌وگوی تلفنی با فرح پهلوی به او اصرار کرد که به مصر بیایند. انورسادات در رسانه‌ها بارها از شاه دعوت علنی کرد که به قاهره بازگردد. در دسامبر ۱۹۷۹ که شاه در نیویورک به مشکلاتی برخورده بود، سادات تاکید کرد که از نخست‌وزیرش، مصطفی خلیل، خواسته است که به اشرف غربال، سفیر مصر در واشنگتن، دستور دهد که نزد شاه و دولت کارتر برود و مقدمات انتقال شاه را به مصر فراهم کند. بوئینگ ۷۰۷ ریاست‌ جمهوری مصر آماده بود تا هر لحظه به نیویورک برود و پادشاه ایران را تحویل بگیرد. در همان روزهای سخت پاناما اما دولت کارتر که خودش عملا شاه را از آمریکا بیرون کرده بود، رئیس دفترش، هملیتون جردن، را مسئول این کرد که جلو انتقال شاه به مصر را بگیرد. کارتر می‌پنداشت که حضور شاه در مصر موقعیت سادات را تضعیف می‌کند.

رئیس‌ جمهوری مصر اما به دو علت حاضر نبود در مقابل آن فشارها کوتاه بیاید. یکی این‌ که شاه را دوست خود می‌دانست و می‌خواست وفاداری خود را نشان دهد، و دیگری این‌ که به درستی نگران رشد بنیادگرایی اسلامی در منطقه بود. او از همان ابتدا خمینی را «دیوانه»‌ خوانده بود و خشمگین بود که مذهب اسلام با امثال او تداعی شود.

شاه در ۲۴ مارس ۱۹۸۰ با احترام بسیار به مصر رفت و برای درمان به بیمارستان نظامی معادی فرستاده شد.

روزنامه «الجمهوریه» قاهره ورود شاه را تیتر کرد و در مقاله‌ای در صفحه اول نوشت: «مصر امروز مقدم شاه را گرامی می‌دارد. این در انطباق با سنت مهمان‌نوازی مصر و در به رسمیت شناختن حمایت پیشین او از مصر در قبل، حین و پس از جنگ اکتبر [یوم کیپور ۱۹۷۳] است.»

خود سادات در گفت‌وگو با رسانه‌ها گفت: «من مسلمانم. مسلمان واقعی. همین است که شاه به همراه خانواده‌اش مثل برادر در بین ما زندگی خواهند کرد. این روحیه واقعی اسلام است. خمینی مبلغ انتقام و نفرت است. اسلام واقعی این نیست.»

نشان عزت شاه در قاهره همین‌ که او مهمان قصر قبه شد؛ بنایی از دوران سلطنتی مصر که سال‌ها میزبان مهم‌ترین مهمانان کشور بود و هنوز هم هست. باراک اوباما که در ابتدای ریاست‌ جمهوری‌اش به مصر سفر کرد، نیز در همین قصر اقامت داشت.

لحظه وداع

سرطان شاه اما با مهمان‌نوازی درمان نمی‌شد. او در روز ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰، درست چهل سال پیش، در ساعت ۹:۵۰ یکشنبه صبح درگذشت. پیکر او به قصر عبدین، مقر ریاست‌جمهوری، برده شد و گارد ریاست‌جمهوری به احترام کنارش ایستادند.

سادات پس از مرگ شاه نیز به دوست قدیمی خود وفادار بود. بیشتر دولت‌های جهان از ترس جمهوری اسلامی ایران حاضر نبودند هیچ‌گونه نزدیکی به پهلوی‌ها نشان دهند. سادات اما با بالاترین تکریم با آخرین پادشاه ایران برخورد کرد.

قرار شد محمدرضا شاه در مسجد الرفاعی به خاک سپرده شود؛ همان جایی که آرامگاه خانواده سلطنتی مخلوع مصر هم بود. پیکر پادشاه پیشین ایران حالا کنار ملک فاروق قرار گرفت، برادر زن سابق خودش و آخرین پادشاه واقعی مصر (بدون احتساب پسر نوزاد فاروق که حدود یک سال پادشاه رسمی مصر بود.) فاروق خود در ایتالیا درگذشته بود و برای تدفین به آن جا بازگردانده شده بود. مسجد الرفاعی را کنار میدان قلعه قاهره ساخته بودند؛ همان قلعه‌ای که صلاح‌الدین ایوبی در قرن دوازدهم به پا کرد و نماد افتخارات قاهره به عنوان قلب تپنده جهان عرب و اسلام بود. این بالاترین تکریم ممکن به محمدرضا شاه پهلوی بود.

رضا شاه، بنیانگذار دودمان پهلوی، نیز وقتی در سال ۱۹۴۴ در آفریقای جنوبی درگذشت، در همین مسجد الرفاعی به خاک سپرده شده بود. تنها پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که جسد مومیایی ‌شده او را به ایران بازگرداندند تا در کنار حضرت عبدالعظیم و در کنار شخصیت‌هایی همچون ناصرالدین شاه قاجار به خاک سپرده شود. جمهوری اسلامی ایران اما بر خلاف انور سادات، ساده‌ترین تکریم به جسد پادشاه کشور خودش را هم نشان نداد.

روز تشییع ‌جنازه که فرا رسید، انور سادات و خانواده‌اش پیش از انتقال جسد شاه به مسجد، کنار تابوت او نشستند و برای پادشاه فقید ایران فاتحه خواندند.

انور سادات با لباس عالی نظامی در مراسم شرکت کرد و بار دیگر در گفت‌وگوهای رسانه‌ای از شاه به عنوان «دوست واقعی و خوب من» نام برد. به یاد او ۲۱ توپ شلیک شد و بیش از ۱۰۰۰ سرباز در کنار پیکرش راهپیمایی کردند. فرح پهلوی و چهار فرزند شاه در کنار تابوت او بودند. در میان جمعیت، اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی شاه، و اردشیر زاهدی، سفیر سابق ایران در واشنگتن، نیز حضور داشتند. در دو سوی سادات، دو تن از مهم‌ترین مهمانان خارجی مراسم ایستاده بودند: در سمت راست، ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهوری سابق آمریکا و دوست نزدیک شاه، و در سمت چپ، کنستانتین، پادشاه یونان، که خود در سال ۱۹۷۳ مخلوع شده بود.

نیکسون به همراه دامادش ادوارد کاکس ۳۴ ساله آمده بود که وکیلی نیویورکی بود. آقای کاکس بعدها از چهره‌های محلی حزب جمهوری‌خواه شد و تا همین سال گذشته رئیس شعبه حزب در نیویورک بود.

رئیس ‌جمهوری اسبق آمریکا با خشم بسیار از برخورد کارتر با شاه سخن گفت. در همان فرودگاه قاهره، بلافاصله پس از استقبال رسمی، به رسانه‌ها گفت: «به نظرم برخورد دولت کارتر با شاه پس از خروج او از ایران شرم‌آور بوده است. به نظرم جراتی که رئیس ‌جمهوری سادات با پناه دادن به شاه در آخرین روزهای خود نشان داد، آن هم در زمانی که آمریکا به یکی از دوستان خودش پشت کرده بود، مایه الهام‌بخشی برای تمام ما است.»

کارتر اما جرات حضور در مراسم نداشت. او سفیر خود در مصر، آلفرد اترتون، را فرستاده بود. بریتانیا، فرانسه، استرالیا، چین، و اسرائیل نیز نماینده‌ای در همان سطح فرستاده بودند. از میان کشورهای مسلمان اما فقط یک نماینده در تشییع جنازه حضور داشت: مولای علوی، وزیر دربارِ ملک حسن از مراکش.

پس از بدرقه توسط هزاران نفر از مردم قاهره، پیکر شاه توسط شش ملوان مصری که دستکش‌های سفید به دست داشتند، به خاک سپرده شد و سنگ مرمر زیبایی بر آن نهاده شد. مراسم مذهبی تدفین را سید طالب رفاعی، روحانی شیعه عراقی، انجام داد. او از بنیانگذاران حزب اسلام‌گرای «دعوه» در عراق بود که تفکرش نزدیک به خمینی به حساب می‌آمد. (علت تشابه اسم این روحانی با مسجد این بود که زادگاهش روستای الرفاعی در جنوب عراق بود که نامش را به آن خاطر احمد الرفاعی گذاشتند، بنیانگذار طریقت صوفی رفاعیه در قرن دوازدهم که مسجد قاهره را در یکی از مکان‌هایی که حرم او دانسته می‌شد، ساخته بودند.)

سید طالب درس خوانده نجف بود و از نزدیکان آیت‌الله سید محمد باقر صدر که پس از هواداری از خمینی، چند ماه پیش از آن به همراه خواهرش توسط صدام اعدام شده بود. سید طالب در سال ۱۹۶۹ به نمایندگی از دیگر مرجع مهم شیعیان، آیت‌الله سید محسن حکیم، به قاهره آمده بود تا به جامعه کوچک شیعیان این شهر خدمت کند. برای این روحانی عراقی اما اسلام مهم‌تر از اسلام‌گرایی بود. شاه از نظر او یک فرد محترم مسلمان شیعه بود که درگذشته بود و وظیفه او بود که مراسم تدفین را انجام دهد. در سال‌های گذشته، رفاعی بارها در این مورد گفت‌وگو کرده است و گفته است که از کارش پشیمان که نیست. او حالا می‌گوید که فهمیده است که خمینی و اسلام‌گرایی راه غلطی رفته‌اند.

فرح پهلوی در این سال‌ها معمولا هر سال در سالگرد درگذشت همسرش برای ادای احترام به مسجد الرفاعی می‌آید؛ مراسمی که امسال به دلیل همه‌گیری کرونا به تعویق انداخته شده است. جهان سادات نیز در بیشتر این سال‌ها همراه فرح بوده است.

جهان سادات نیز سال‌هاست که در اندوه همسر خود مانده است. انور سادات در راه ایجاد صلح در خاورمیانه و مبارزه با اسلام‌گرایی بالاترین بها را پرداخت. او یک سال و اندی پس از درگذشت شاه به ضرب گلوله اسلام‌گرای جوانی به نام خالد اسلامبولی از پای در آمد؛ قاتلی که جمهوری اسلامی ایران در بزرگداشتش، خیابانی را به نام او کرد.

آرامگاه محمدرضا شاه پهلوی امروز از اماکن گردشگری قاهره است و نه فقط گردشگران ایرانی، که مردم محل و سایر بازدیدکنندگان قاهره از سراسر جهان نیز به دیدار آن می‌روند. این آرامگاه اما شاید بیش از آن‌که یادآور دو خاندان سلطنتی مخلوع مصر و ایران باش،د یادآور رابطه تناتنگ دو ملت ایران و مصر است، و یادآور پدیده نادر وفاداری و ایستادگی بر مواضع.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *