انتشار در ایندیپندنت فارسی
سیزده سال پیش، در حالی که دنیا به رسم دیرین آماده جشن سال نو میلادی میشد، رویدادی در پاکستان، این جشن را برای بسیاری، تلخ کرد. حملهای تروریستی در یک گردهمایی سیاسی در شهر روالپندی، منجر به کشتهشدن چهرهای شد که بارها قصد جانش را کرده بودند: بینظیر بوتو، نخستوزیر سابق پاکستان و رهبر حزب مردم در این کشور.
سازمان تروریستی القاعده، مسئولیت حمله را بهعهده گرفت و شواهد خبر از نقشداشتن گروه طالبان پاکستان میداد. بینظیر در حالی ددمنشانه به قتل رسید که در تکاپوی رقابت انتخاباتی و به امید بازگشت به قدرت بود. ترور او در نتیجه امری سیاسی و نه فقط خشونتی کور بود. پس از گذشت سیزده سال، حزب بینظیر، حزب مردم پاکستان، هرگز به قدوقواره قدرت بازنگشته است و معلوم نیست چه زمان بازگردد. با این حساب، تروریستها، رهبر مترقیترین حزب پاکستان معاصر را از میان بردند تا صحنه رقابت به کلی دگرگون شود.
اما حتی مرگ بینظیر نیز دستاوردهایی برای کشورش داشت. ترور او باعث درگرفتن جنبش تودهای بلافصلی شد که مقابل بازگشت دیکتاتوری ایستاد. پدر بینظیر، ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر پاکستان از ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷، در سال ۱۹۷۹ به دست ضیاالحق، دیکتاتور اسلامگرا، اعدام شده بود؛ اعدامی که سرآغاز سیاهترین دوران دیکتاتوری اسلامگرا در پاکستان بود. اینبار اما مردم پاکستان با حضور خود در صحنه، نگذاشتند قتل یک بوتوی دیگر سرآغاز دورهای دیگر از دیکتاتوری مذهبی شود.
با گذشت سیزده سال، نام بینظیر همچنان بیش از بسیاری چهرههای زنده، مردم را به وجد میآورد. مراسم یادبود او دیروز در مقبره خانواده بوتو در منطقه لارناکای استان سند پاکستان با حضور انبوهی از مردم برگزار شد. به غیر از رهبران حزب مردم، مریم شریف، دختر نواز شریف، رقیب سیاسی بینظیر بوتو نیز در این گردهمایی سخن گفت. آنها امروز بخشی از یازده حزب عضو «جنبش دموکراتیک پاکستان» هستند که برای پایینکشیدن عمران خان از حزب موسوم به «جنبش عدالت» (در اردو: تحریکِ انصاف) از نخستوزیری تلاش میکنند.
بینظیر بوتو در ایران نیز محبوب و شناختهشده بود. او اولین نخستوزیر زن در جهان اسلام بود و انتخابش در سال ۱۹۸۸ برای ایرانیان معنای بسیاری داشت. حکومت خونین ضیاالحق، پس از کمتر از ۱۰ سال به پایان رسیده بود و بینظیر با انتخابات دموکراتیک سرکارآمده بود. در ایران اما حکومت اسلامگرایی که تقریبا همزمان با ضیا سرکار آمده بود، به کار خود ادامه داد و تا امروز نیز ادامه داده است. بینظیر در کتاب «آشتی» که بلافاصله پس از مرگش، بر اساس آخرین یادداشتهایش منتشر شد، نسخهای از همراهی اسلام و دموکراسی را ارائه میدهد که متضاد حکومت جمهوری اسلامی در ایران است و در همان روزها نیز برای جنبش دموکراسیخواهی ایران، حاوی درسهای بسیاری بود.
اما با گذشت سیزده سال، زندگی و مرگ بینظیر بوتو، چه درسهایی میتواند برای ایرانیان در مسیر تلاش برای مقابله با دیکتاتوری جمهوری اسلامی داشته باشد؟
به نظر من، زندگی و مرگ بینظیر بوتو حامل سه پیام آموزنده برای ما است:
۱) بازی در مرکز میدان سیاست
بینظیر بوتو تقریبا اتفاقی وارد دنیای سیاست شد. او در بهترین دانشگاههای دنیا از جمله هاروارد در آمریکا و آکسفورد در بریتانیا تحصیل کرده بود. در دانشگاه آکسفورد، رئیس انجمن مباحثه دانشجویی بود. هنگام کشتهشدنِ پدرش، فقط بیستوپنج سال داشت و میتوانست در هر کجای دنیا که میخواست، راهی به جز راه سیاست را طی کند. او اما کنار مادرش، نصرت بوتو (که ایرانی و متولد اصفهان بود) ایستاد و در سیاهترین سالهای دیکتاتوری ضیا «جنبش احیای دموکراسی» را رهبری کردند. بینظیر هموغمش را صرف سیاست و مبارزه سیاسی کرد و این کار پارهوقتِ او نبود. مادر و دختر، همیشه محوریت خود را در صحنه سیاست پاکستان حفظ کردند و هیچوقت در جو تبعید گم نشدند. دلال معاملات املاک و مزرعهدار نشدند. سیاستمدار ماندند. آنها پس از بریتانیا، به دوبی نقل مکان کردند تا به پاکستان نزدیکتر باشند. بینظیر در اولین فرصت به پاکستان بازگشت تا حزب خود را در میدان عمل رهبری کند. حتی وقتی پس از دو دوره نخستوزیری از کشور بیرون شد، دوباره بازگشت. در همان روز ورود مجدد به کشور، با حملهای تروریستی مواجه شد که منجر به کشتهشدن بسیاری از هواداران او شد؛ با این همه، پا پس نکشید و به مبارزه ادامه داد حتی به قیمت جانش. امروز نیز فرزندان او، بیلوال، آصفه و بختآور، به مبارزه در صدر حزب مردم پاکستان ادامه میدهند. همین ماه پیش بود که آصفه با حضور در گردهمایی حزب، در شهر مولتان بسیاری را به وجد آورد.
درسی که میتوان از شیوه زندگی بوتو گرفت این است که حضور فعال در عرصه سیاسی یک کشور، حتی در تبعید نیز ممکن است اما به شرط حفظ حضور در مرکز میدان سیاست همان کشور؛ به شرط فعالیت سیاسی به عنوان وظیفه تماموقت و نه یک سرگرمی در کنار انجام سایر امور. اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز امروز باید برای چنین حضور فعالی در سپهر سیاسی ایران تلاش کنند. این حضور اما نیازمند توجه به موضوع دیگری است که ما را به درس دوم میرساند.
۲) ائتلاف وسیع برای دموکراسی
حزب مردم پاکستان در سال ۱۹۶۷ و در میان جنبشی انقلابی، با شعارهای سوسیالیستی بنیان نهاده شد. با این حال، بینظیر چه در سالهای تبعید در دهه ۱۹۸۰ و چه در سالهای بعدی، همیشه در راه مبارزه برای دموکراسی، ائتلافی وسیع را در نظر داشت. او نیز مثل اپوزیسیون ایران میبایست علیه حکومتی اسلامگرا میجنگید اما هیچوقت نمیگذاشت این باعث شود مسلمانان و حتی گروههای اسلامی موافق دموکراسی، در تضاد با جنبش وسیع اپوزیسیون قرار بگیرند. شعار قدیمی حزب مردم البته این بود: «اسلام مذهب ما است؛ دمکراسی، سیاست ما است؛ سوسیالیسم اقتصاد ما است؛ قدرت بهدست مردم است.» شعاری که خودش وحدتساز بود. اما در دهه ۱۹۸۰ که جهان به راست چرخیده بود و سوسیالیسم جایگاه پیشین را نداشت، بینظیر موفق شد نظرات چپ و راست اقتصادی و گرایشهای اسلامی و سکولار را حول خواست وسیع دموکراسی جمع و متحد کند. بنابراین، حامیان او نه فقط چپها و سکولارها که تمام کسانی بودند که اعتقاد داشتند سرنوشت مردم پاکستان باید با صندوق رای تعیین شود. این همان روحیهای است که برای ائتلاف وسیع علیه جمهوری اسلامی به آن نیازمندیم.
۳) «دموکراسی، بزرگترین انتقام است»
یکی از تاثیرگذارترین سخنرانیهای بینظیر بوتو در سال ۱۹۸۹، مدتی پس از پیروزی او در انتخابات و رسیدن به مقام نخستوزیری در کنگره آمریکا بود. او در این سخنرانی، از دستاوردهای حزب خود در قدرت گفت که مهمترین آن را میتوان در پاراگرافی از صحبتهایش یافت: «برخی مدعی بودند که نگران انتقام هستند. انتقام علیه قاتلین و شکنجهگران؛ انتقام علیه آنان که قانون اساسی را زیر پا گذاشته بودند. اما خانمها و آقایان، انتقامی در کار نبود. برای آنها و برای دیکتاتورها در سراسر جهان، دموکراسی بزرگترین انتقام است.»
آری، بینظیر بوتو نمیخواست با خشونت، به سراغ حکومتی برود که پدرش را کشته بود و یارانش را شکنجه داده بود. از نظر او بزرگترین انتقام، همین بود که تکلیف کشور را صندوق رای و دموکراسی تعیین کند. این قضیه فقط بحثی اخلاقی نیست. همین رویکرد سیاسی بود که به پیروزی او و ادامه محبوبیتش کمک کرد؛ اینکه مخالف او نیز میدانست که در فضای دموکراتیک، از کسی انتقامِ شخصی گرفته نمیشود و علیه کسی خشونتورزی نمیشود.
اپوزیسیون جمهوری اسلامی امروز میتواند این سه درس از بینظیر بوتو را سرلوحه عمل خود قرار دهد: حضور جدی و فعال در میدان سیاست، ائتلافی وسیع فراتر از نظرهای مختلف اقتصادی و رویکردهای مختلف به مذهب؛ و تضمین اینکه در جامعه دموکراتیک، حکومت قانون برقرار خواهد شد.
گلولههای طالبان، بینظیر را کشت؛ درسهای زندگی و مرگ او اما پابرجا است.