رابطه ایران و آمریکا به روایت یک تاریخ‌دان؛ از توافق الجزیره تا بازگشت به برجام

انتشار در ایران‌وایر

تغییر رئیس‌جمهور در آمریکا در چهل سال گذشته معمولا یک پیامد برای ایران داشته است:‌ تغییر رویکرد نسبت به ایران. حالا که «جو بایدن» دموکرات جای «دونالد ترامپ» جمهو‌ری‌خواه را گرفته، انتظار می‌رود، این تغییر بیش از معمول هم باشد؛ اما این تغییر را در پرتو نگاهی تاریخی چطور می‌توان دید؟ در این مورد سراغ دکتر «کریستین امری»، تاریخ‌دان بریتانیایی متخصص روابط ایران و آمریکا رفتیم.

دکتر کریستین امری، متولد «بیرمنگام»، دومین شهر بزرگ بریتانیا است و از دانشگاه همین شهر، لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را دریافت کرده است. او در دانشگاه‌های مختلف بریتانیا همچون «وارویک»، «ناتینگهام»، «پلایموت» و «ال‌اس‌ئی» درس داده و به‌عنوان پژوهشگر مهمان در دانشگاه «ویرجینیا»ی آمریکا و دانشگاه «کارلتون» در اتاوای کانادا حضور داشته است. او از سال گذشته تدریس در «یوسی‌ال» در لندن را آغاز کرده که از مهم‌ترین دانشگاه‌های اروپا محسوب می‌شود.

امری پایان‌نامه دکتری خود را با موضوع سیاست خارجه آمریکا در رابطه با انقلاب ۱۳۵۷ نوشت. این پایان‌نامه در سال ۲۰۱۳ در قالب کتابی با عنوان «سیاست خارجه آمریکا و انقلاب ایران: گفت‌وگو و ائتلاف استراتژیک در قالب جنگ سرد» توسط انتشارات اسپرینگر منتشر شد. او پیش از آن، مقالاتی دانشگاهی درباره سیاست آمریکا نسبت به ایران در یکی دو سال آخر دولت «کارتر» نوشته بود و در یکی از مقاله‌های خود به نام «پادشاهان نفتی» می‌گوید که «چطور آمریکا، ایران و عربستان سعودی توازن قوا در خاورمیانه را تغییر دادند.»

در روز آخر ریاست‌جمهوری جیمی کارتر در ۱۹ژانویه۱۹۸۱ توافقی بین جمهوری اسلامی نوپا و آمریکا امضا شد و به اولین و سخت‌ترین بحران، میان جمهوری اسلامی و ایالت متحده پایان داد. نتیجه‌ این توافق از یک سوی، آزادی گروگان‌های آمریکایی بود و از سوی دیگر پایان انسدادِ دارایی‌های ایران در بانک‌های آمریکایی. این توافق که به «عهدنامه الجزیره» معروف شد، البته سه بند مهم دیگر نیز داشت:‌ محکمه‌ای بی‌طرف برای ادامه دعاوی اقتصادی بین دو کشور در لاهه هلند تشکیل ‌شد؛ قرار شد ایران بدهی آمریکایی‌ها و غربی‌ها را پرداخت کند و آمریکا متعهد شد در امور داخلی ایران دخالت سیاسی یا نظامی نکند. حالا چند هفته از چهلمین سالگرد توافق الجزیره گذشته است و با روی کار آمدن جو بایدن، موضوع بازگشت یا عدم بازگشت این دو کشور به توافقی دیگر (برجام) داغ است. با کریستین امری درباره روابط جمهوری اسلامی و آمریکا در طول ۴۲ سال گذشته، توافق الجزیره و تاثیر چهل ساله آن در روابط ایران و آمریکا، پیش‌بینی رابطه این دو کشور در زمان ریاست‌جمهوری جو بایدن گفت‌وگو کرده‌ایم.

***

به نظر شما توافق «الجزیره ۱۹۸۱» چه درسی در مورد مسیر احتمالی روابط ایران و آمریکا تحت ریاست‌جمهوری جو بایدن به ما می‌دهد؟

به نظرم توجه بایدن این‌قدر صرف ویروس کرونا و لغو سیاست‌های داخلی ترامپ هست که هرگونه اقدام در زمینه سیاست‌گذاری در رابطه با ایران برایش دشوار خواهد بود. در ضمن هر دو طرف شاید بخواهند منتظر نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران شوند. هر دو طرف دلایل ساختاری قانع‌کننده‌ای برای بازگشت به توافق دارند؛ اما ایجاد ترتیب اقداماتی که منجر به چنین بازگشتی شود دشوار خواهد بود. ایران حتما پیش از ملغی کردن اقدامات غنی‌سازی خود که ناقض برجام هستند، خواهان لغو میزان قابل توجهی از تحریم‌ها خواهد بود. از آنجا که این آمریکا بود که از برجام خروج کرد و بعد دست به نابودی بی‌مبالات اقتصاد ایران زد، این موضع ایران خیلی هم غیرمنطقی نیست. اما انجام چنین کاری، در حالی که ایران برجام را نقض می‌کند، از نظر سیاسی برای بایدنی که اکثریت کوچکی در مجلس سنا دارد، بسیار دشوار خواهد بود. از عهدنامه الجزیره تاکنون دیده‌ایم که لغو تحریم‌ها خیلی سخت‌تر از اعمال آن‌ها است. وقتی هم تحریم‌ها کنار گذاشته شوند، رشد فرصت‌های اقتصادی و بازیابی اعتماد بازار زمان می‌برد. از این نظر می‌توان گفت که سیاست خارجه دمدمی‌مزاج ترامپ باعث شده سیاست بایدن نسبت به ایران از همان آغاز همچون میدان مین باشد. شرکت‌ها از خود خواهند پرسید که چرا باید در ایران سرمایه‌گذاری کنند؛ در حالی که یک جمهوری‌خواه ترامپی دیگر (اگر نه خود ترامپ) می‌تواند چهار سال دیگر دوباره پیروز انتخابات شود و هر آنچه از نو مذاکره شده را از میان ببرد؟‌

به نظر شما چارچوب جنگ سرد چگونه عهدنامه الجزیره و مذاکرات منتهی به آن را تعریف می‌کرد؟ جایگاه جمهوری اسلامی در جنگ سرد اوایل دهه ۱۹۸۰ چه بود؟

به نظر من، منافع آمریکا در ایران در این دوره با عبور از جنگ سرد تعریف و دنبال می‌شدند. در نتیجه سیاست‌های موجود، زیگزاگی و گاهی متنافض بودند. مثلا محوریت شاه در استراتژی جنگ سرد آمریکا، از یک سو باعث شد آمریکا مدت‌ها پس از آنکه تمام شدن کار شاه قطعی شده بود، حاضر نباشد او را کنار بگذارد. از طرف دیگر باعث شد وقتی رفتن شاه قطعی شد، دولت کارتر، انقلاب را بپذیرد و بکوشد نوعی رابطه جدید را با آن بر بنیان این فرض بنا کند که ایران هنوز از همسایه قدرتمند شمالی خود می‌هراسد. در ضمن همین موضوع یکی از دلایل این بود که کارتر نمی‌خواست به فکر حرکت نظامی علیه ایران در پی بحران گروگان‌ها باشد؛ او می‌ترسید این کار یا ثبات ایران را بر هم بزند، یا آن را به سوی مسکو سوق دهد و یا احتمال آشتی ایران و آمریکا در آینده را دچار خطر کند. در ایران کسانی بودند که چنین تفکری داشتند؛ اما خمینی قطعا این‌گونه نبود. ایران در میان خطرهای خارجی بیش از همه از عراق هراس داشت. اما تلاش برای بازسازی مجدد ائتلاف ضدکمونیستی (ولو با رسمیتی کم‌تر از گذشته) اقدامی گمراهانه بود؛ چرا که پروژه انقلاب ایران از اساس این بود که ایران صحنه‌ای برای رقابت ابرقدرت‌ها نباشد. مثلا آمریکا بهت‌زده بود که چرا ایران حتی پس از اشغال افغانستان هم نگران خطر شوروی نیست. با این همه به نظر من ایران همچنان از نظر واشنگتن «انتخابی استراتژیک» در میان اتحادهای جنگ سردی به حساب می‌آمد و دیدگاه غالب این بود که نهایتا جناح میانه‌روتری در تهران سرکار خواهد آمد که متوجه مزایای امنیتیِ همکاری ایران و آمریکا خواهد بود. چنین تفکری در بخش‌هایی از دولت «ریگان» ادامه یافت و البته از افکاری بود که منجر به ماجرای ایران-کنترا شد. در واقع این نگاه صفر و یکی به بازیگران سیاسی ایران که یا «تندرو» هستند و یا «میانه‌رو» از همان اول کار بر پا شد و هنوز هم ادامه دارد و عواقب عموما مضری برای سیاست آمریکا در رابطه با ایران داشته است.

چهل سال از عهدنامه الجزیره گذشته است. امروز چه نگاه تاریخی به این توافق دارید و آن را چطور تلقی می‌کنید؟ آیا یک پیروزی برای جمهوری اسلامی نوپا بود یا آغاز رابطه پردردسرش با جهان؟

بسیار دشوار است که عهدنامه الجزیره را یک پیروزی برای جمهوری اسلامی نوپا تلقی کنیم. بیایید نگاهی به اهداف ایران داشته باشیم؛ ایران قبول کرد در ازای لغو مسدودیت دارایی‌های خود، گروگان‌ها را آزاد کند. ایران آن زمان حدود دوازده میلیارد دلار دارایی در بانک‌های آمریکایی داشت. این کشور پس از آزادی گروگان‌ها بلافاصله کمتر از سه میلیارد دلار دریافت کرد. پنج میلیارد و صد میلیون دلار به یک حساب سپرده منتقل شد تا بدهی‌های ایران به بانک‌های آمریکایی و اروپایی پرداخت شود و حدود چهار میلیارد دلار هم در آمریکا ماند و درگیر دعاوی حقوقی شد. در سال ۲۰۱۶ دولت اوباما توافق کرد، حدود یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار را پرداخت کند که  این مبلغ شامل ۴۰۰ میلیون دلار پول‌های ایران بود که در دهه ۱۹۷۰ برای خرید تجهیزات نظامی آمریکایی در صندوقی قرار داده شده بود و ۱.۳ میلیارد دلار هم به‌عنوان بهره بود که البته بسیار پایین‌تر از میزان مورد ادعای ایران بود. حالا چهل سال گذشته و ایران هنوز دارد می‌کوشد آن چند میلیارد دلار را پس بگیرد. در «دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا» [در لاهه] مدام پرونده پس از پرونده مورد حکمیت قرار می‌گیرد و یکی از اعضای این محکمه اخیرا تخمین زده بود که حل هر پرونده پنج سال طول می‌کشد. در نتیجه بحران گروگان‌ها هنوز که هنوز است، برای ایران هزینه سنگین اقتصادی دارد. به اضافه این محکمه، که توسط عهدنامه الجزیره بر پا شد، بیش از ۲ میلیارد و پانصد میلیون دلار به مدعیان آمریکایی اعطا کرده است و تنها یک میلیارد دلار به مدعیان ایرانی.

حالا بیایید نگاهی داشته باشیم به هدف دوم عهدنامه الجزیره؛ اینکه آمریکا تضمین کند که «مستقیم یا غیرمستقیم، به صورت سیاسی یا غیرنظامی، در مسائل داخلی ایران دخالت نکند.» خوب از نقطه نظرات سایرین که بگذریم، خود دولت ایران بیش از هر کسی مدعی است که به این هدف نرسیده است.

در نهایت می‌رسیم به خواست ایران برای پایان دادن به تحریم‌های اقتصادی آمریکا. مشخص است که به این هدف هم نرسیدند. نباید فراموش کنیم که از انسداد دارایی‌ها که بگذریم، تحریم‌های دولت کارتر عموما نمادین بودند؛ اصلا ایران تجارت چندانی با آمریکا نداشت که مورد تحریم قرار بگیرد و متحدین آمریکا هم علاقه‌ای نداشتند به تحریم‌هایی بپیوندند که هدف‌شان حل بحرانی بود که ربط چندانی به آن‌ها نداشت (من در سال ۲۰۱۰ مقاله‌ای دانشگاهی در ژورنال «تاریخ جنگ سرد» در این مورد نوشتم). از آن پس تا کنون شاهدیم که آمریکا ویرانگرترین و به نظر من بی‌مبالات‌ترین و گمراهانه‌ترین تحریم‌های اقتصادی تاریخ را بر ایران اعمال کرده است.

در نتیجه با اینکه از ایران به‌خاطر مشارکت در آنچه الگوی عموما موفقی در حکمیت بین‌المللی دانسته می‌شود، تقدیر شده است؛ دلیل وجود چنین حکمیتی چیزی نبود به‌جز جبرانِ آسیب وحشتناکی که ایران از طریق بحران گروگان‌ها به خودش زده بود. در نتیجه این برای ایران به‌هیچ‌وجه داستان موفقیتی نیست؛ گرچه من عموما با بسیاری از گلایه‌ها درباره سیاست خارجه اخیر آمریکا نسبت به ایران همدلی دارم.

نظرتان درباره همزمانی آزادی گروگان‌ها با مراسم تحلیف رونالد ریگان چیست؟

در این گفت‌وگو حرف‌های زیادی خواهم زد؛ اما اصلا حاضر نیستم، حتی نزدیک تئوری «غافلگیری ماه اکتبر» شوم! [طبق این نظریه بین جمهوری اسلامی و حزب جمهوری‌خواه آمریکا هماهنگی وجود داشت تا گروگان‌ها پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری آزاد نشوند و در نتیجه کارتر شکست بخورد. این نظریه مورد دفاع شخصیت‌های قابل توجهی در هر دو طرف قرار دارد؛ از جمله «ابوالحسن بنی‌صدر»، رئیس‌جمهور ایران در هنگام آغاز بحران گروگان‌ها و «گری سیک»، عضو وقت شورای امنیت ملی آمریکا. از «محمد موسوی‌خوئینی‌ها» به عنوان عامل احتمالی تماس جمهوری اسلامی با کارزار ریاست‌جمهوری ریگان نام برده می‌شود.]

به نظر شما نگاه داشتن گروگان‌ها توسط ایران به انتخاب مجدد کارتر و در نتیجه تغییر تاریخ آمریکا و جهان کمک نکرد؟

پاسخ به سوال‌های فرضی این‌چنینی دشوار است. کارتر در حالی وارد سال ۱۹۸۰ شد که در نظرسنجی‌ها وضع بدی داشت و اقتصاد هم در وضعیت خیلی بدی قرار داشت. سپس با طوفانی در جهان سیاست روبرو شد: در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات توسط «ادوارد کندی» به چالش کشیده شد که یکی از چشم‌گیرترین چالش‌های این‌چنینی در تاریخ اخیر بود. سپس با رقیب رادیکالی از حزب جمهوری‌خواه روبرو شد که نشان داد به‌خوبی می‌تواند خواست ملت را برای خلاصی از آن فضای بیماری که در دهه ۱۹۷۰ بر آمریکا سایه انداخته بود، نمایندگی کند. کارنامه ریاست‌جمهوری «جیمی کارتر» بسیار بهتر از آن‌ است که معمولا تصور می‌شود. برخلاف روایت رسمی در ایران، او تلاش نکرد انقلاب را در نطفه خفه کند؛ بر عکس او کوشید با دولت جدید ایجاد رابطه کند (گرچه چنان‌که من در کتابم نوشته‌ام این تلاش هم بد تدوین شده بود و هم بد اجرا شد.) در ضمن پاسخ او به عمل گروگان‌گیری که به طرز بهت‌آوری مجرمانه بود، با توجه به شرایط موجود به‌میزان تحسین‌برانگیزی، کنترل‌شده و محدود بود. اما ایشان مرتکب سه خطای روشن شد: اول اینکه به شاه اجازه داد برای درمان وارد آمریکا شود که به‌اصطلاح کار «درستی» بود؛ اما منطبق با منافع آمریکا نبود. دوم اینکه دست به‌اصطلاح «استراتژی باغ گل رز»‌ زد. [این نامِ باغ معروف کاخ سفید است و منظور از آن اتکا بر حضور رسانه‌ای از کاخ سفید در میان کارزارهای انتخاباتی است.] این استراتژی به نفع خمینی شد؛ چون این تصویر را به دست می‌داد که عامل اصلی در این بحران، عملکرد کارتر است؛ در حالی که او در واقع داشت، طبق برنامه‌ای زمانی‌ که در ایران تعیین شده بود، عمل می‌کرد. سوم تصمیم او برای تایید عملیات ناکام نجات گروگان‌ها در آوریل۱۹۸۰ بود. به کارتر مشورت بسیار بدی داده بودند و او هم آن را پذیرفت و به نظر من اگر هم شانسی برای انتخاب مجدد داشت، این امکان در میان آن تصاویر ویرانه‌های سوزان بالگردهای آمریکایی از میان رفت.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *