ایده صندوق اعتصاب در دوران اعتراضات؛ نگاهی به یک تجربه تاریخی

انتشار در ایران‌وایر

در میان برنامه‌هایی که مخالفین جمهوری اسلامی در یک سال اخیر علیه این حکومت مطرح کرده‌اند، یکی از بلندپروازانه‌ترین‌ها، موردی است که بارها از سوی چهره‌هایی مثل شاهزاده «رضا پهلوی» مطرح شده؛ استفاده از پول‌های مسدود شده ایران در خارج از کشور برای کمک به «صندوق‌های اعتصاب» درون ایران. در واقع پیشنهاد او این است که دولت‌های غربی کمک کنند این منابع به دست مردم برسد تا‌ آن‌ها بدون واهمه از عواقب مالی خود دست به اعتصاب‌های گسترده بزنند و این‌گونه سرنگونی جمهوری اسلامی را فراهم کنند. 

با وجود اینکه این ایده بارها مطرح شده، اما هنوز اقدامی در راستای آن صورت نگرفته است. در نگاه اول نیز شاید غیرممکن به نظر برسد؛ اما تجربه تاریخی در این مورد چه می‌گوید؟

بد نیست نگاهی داشته باشیم به تجربه لهستان؛ کشوری که در آن اعتصابات کارگری و یک اتحادیه وسیع کارگری که از دل آن‌ها بیرون آمده بود، نقش مهمی در بسیج مردم و نهایتا پایین کشیدن حکومت استالینیستی در سال ۱۹۸۹ داشتند. بسیاری، رویدادهای لهستان را پیش‌قراول اصلی سرنگونی دومینویی حکومت‌های کمونیستی در اروپای شرقی و سرنگونی نهایی اتحاد شوروری در سال ۱۹۹۱ می‌دانند، اما اتحادیه کارگری «سولیدارنوسک» (همبستگی) از کجا آمده بود و کمک‌های خارجی به آن، چه نقشی در اقداماتش داشتند؟ 

***

تشکیل «سولیدارنوسک» 

حکومت‌های کمونیستی شرق اروپا ادعای نمایندگی طبقه کارگر را داشتند، اما دیکتاتوری بودن آن‌ها باعث می‌شد نه کارگران حق تشکیل اتحادیه‌های کارگری را داشته باشند، و نه عموم کارگران بتوانند در تعیین سیاست‌های اقتصادی کشور نقشی ایفا کنند. در اواخر دهه ۱۹۷۰، بحران‌های اقتصادی بلوک شرق باعث مقروض شدن شدید دولت لهستان شد که نتیجه آن، افزایش قیمت غذا بود. افزایش شدید قیمت اقلامی همچون کره، گوشت و شکر، منجر به اعتراضاتی گسترده در سال ۱۹۷۶ شد که با حمله تانک و هلیکوپتر سرکوب شدند. از دل این اعتراضات اما، کمیته‌هایی برای کمک به زندانیان و خانواده‌ها در گرفتند و مطرح کردن خواست‌های کارگری رواج یافتند. این کمیته‌ها به‌خصوص مورد توجه مخالفین حکومت کمونیستی لهستان و سایر کشورهای شرق اروپا قرار داشتند، چراکه ناظرین می‌دانستند برپا کردن نهادهای کارگری می‌تواند نقش مهمی در به چالش کشیدن این حکومت‌ها داشته باشد؛ در واقع کاری که مردم عادی و کارگران می‌توانستند بکنند، هرگز از پس مخالفین سرشناس پیشین که معمولا شاعر، نویسنده یا روشنفکر بودند، برنمی‌آمد. 

در اوت ۱۹۸۰، شاهد اعتصابات وسیع در اسکله لنین در بندر گدانسک، واقع در شمال لهستان و کرانه دریای بالتیک، بودیم که به‌سرعت به سایر بندرها و سایر کارگران گسترش یافت، از کارگران فولاد ورشو، تا معدنچی‌های منطقه سیلزیای علیا. دولت در نتیجه این اعتصابات حاضر به مذاکره با کارگران شد و دو هفته بعد، «توافق گدانسک» بین نماینده دولت و «لخ والسا»، نماینده کارگران، امضا شد. این شاید بزرگترین اشتباه راهبردی دولت لهستان بود، چرا که عملا تشکل‌های مستقل کارگران را به رسمیت شناخته بود و‌ «سولیدارنوسک» از همین‌جا بود که به میان آمد. از ۲۱ توافقی که «کمیته اعتصاب بین‌کارخانه‌ای» در مذاکرات مطرح کرده بود، اولین مورد، به رسمیت شناختن حق تشکیل اتحادیه‌های کارگری خارج از حزب حاکم بود. کارگران بلافاصله از به رسمیت شناختن این حق استفاده کردند و «سولیدارنوسک» را برپا کردند. بسیاری از خواسته‌های کارگران، ماهیت صنفی داشتند و این باعث محبوبیت‌شان در میان مردمی می‌شد که از سقوط سطح زندگی خود ذله بودند؛ از مرخصی بارداری سه‌ ساله گرفته، تا افزایش دستمزد. اعتصابات در یک سال و اندی آینده ادامه یافتند. «سولیدارنوسک» اما تنها خواسته‌های صنفی نداشت و ابایی نداشت که خواسته‌های وسیع ملی را نیز مطرح کند. از آن جمله، حق آزادی بیشتر فعالیت برای کلیسای کاتولیک (که در دولت کمونیستی تحت سرکوب بود)، حق دانشجویان برای تعیین مفاد درسی خود، شایسته‌سالاری در انتصاب‌های دولتی به‌جای انتصاب‌ براساس وفاداری به حزب حاکم، تغییر جهت سرمایه‌گذاری‌های دولت و به رسمیت شناختن حقوق آزادی بیان و سازماندهی. 

مبارزان و کارگران لهستانی درحالی مبارزه خود را پیش می‌بردند، که سایه جنبش‌های شکست‌خورده متعدد قبلی در بلوک شرق بالای سرشان چرخ می‌زد، آلمان شرقی ۱۹۵۳، مجارستان ۱۹۵۶ و چکلسواکی ۱۹۶۸. به‌خصوص در این دو مورد آخری که حکومت‌های اصلاح‌طلب کمونیستی در بوداپست و پراگ با حمله نظامی شوروی سرکوب شده بودند، و غرب هم نتوانسته بود کاری انجام دهد، بیم آن می‌رفت که شوروی این بار به لهستان هجوم بیاورد. این‌بار اما حکومت کمونیستی ورشو که از پیش‌روی کارگران و گستردگی اعتصابات نگران بود، بالاخره  خود در ۱۳دسامبر۱۹۸۱، دست به اعلام حکومت نظامی زد تا نیازی به دخالت شوروی‌ها نشود. بیش‌از ده هزار نفر دستگیر شدند که اکثرشان از رهبران «سولیدارنوسک» بودند و این سازمان، غیرقانونی اعلام شد. والسا جزو زندانیان بود. او را به یک کلبه شکاری دوردست بردند. از اولین جان‌باختگان مقاومت در مقابل این حکومت نظامی، قریب پنجاه نفر از کارگران معدنچی در سیلزیای علیا بودند که حاضر به پایان اعتصاب خود نشدند، تا توسط نیروهای نظامی کشته شوند. 

«سولیدارنوسک» اما علی‌رغم زیرزمینی شدن، به مبارزات خود ادامه داد. در طول سال‌های طولانی مبارزه، این سازمان با اتکا بر صندوق‌های اعتصاب، امکان اعتصاب‌های متعدد را داشت و در ضمن، به چیزی فرای اتحادیه کارگری بدل شد و انگار چتری شده بود برای مقاومت ملی سراسری لهستانی‌ها. می‌دانیم که این سازمان نهایتا به پیروزی رسید تا در پی مذاکره با مقامات حاکم، انتخابات آزاد در سال ۱۹۸۹ برگزار شود. این اتحادیه کارگری در این انتخابات در قالب «کمیته شهروندیِ سولیدارنوسک» شرکت کرد تا ۱۰۰ درصد کرسی‌های انتخابی مجلس (سِیم) و ۹۹ از ۱۰۰ کرسی مجلس سنا را از آن خود کند و اولین دولت دموکراتیک لهستان را پس‌از بیش از چهل سال تشکیل دهد. 

در اینجا قصد من اما نگاهی به سال‌های فعالیت غیرقانونی و زیرزمینی «سولیدارنوسک»، به‌خصوص چند سال اول حکومت نظامی و مشخصا استفاده این اتحادیه کارگری از منابع مالی و کمک‌های خارجی است. 

کمک‌های خارجی 

«سولیدارنوسک» به روشنی توسط خود کارگران لهستان برپا شده بود و محبوبیت و مشروعیت داخلی داشت. رهبر اصلی آن، لخ والسا نیز، در داخل کشور بود. اما کمک‌های اتحادیه‌های کارگری، کلیسای کاتولیک، دیاسپورای لهستانی، پایگاه‌های خود این سازمان در تبعید و البته دولت آمریکا، نقش مهمی در حفظ فعالیت آن داشتند. این کمک‌ها جنبه مالی نیز داشتند و به این سازمان امکان تشکیل صندوق‌های اعتصابی را می‌دادند که حرکت‌های اعتصابی را ممکن می‌کرد. 

مهم‌ترین عامل کمک را شاید باید فدراسیون اتحادیه‌های کارگری آمریکا دانست که نام کامل و رسمی‌اش «فدراسیون کارگران آمریکا-کنگره سازمان‌های صنعتی» است (نام دو سازمانی که با به هم پیوستن به یکدیگر این نهاد را ایجاد کردند). رهبر این سازمان قدرتمند که متشکل از میلیون‌ها کارگر آمریکایی است، در آن‌ سال‌ها «لین کرکلند» بود، مردی از اهالی ایالت کارولینای جنوبی که مثل بسیاری رهبران کارگری، دشمنی سرسختی با دیکتاتوری‌های کمونیستی داشت. کرکلند حتی پیش‌از اعتصاب سال ۱۹۸۰ هم خواهان کمک به شکل‌گیری اتحادیه‌های مستقل در لهستان و سایر کشورهای کمونیستی بود. «گرگوری دامِر»، استاد دانشگاه فلوریدای شمالی، ‌دراثر ارزنده خود «توانمندسازی انقلاب: آمریکا، لهستان و پایان جنگ سرد» (۲۰۱۶)، به ابعاد مختلف حمایت نهادها و شخصیت‌های آمریکایی از «سولیدارنوسک» می‌پردازد. او می‌نویسد: «کرکلند از مدت‌ها پیش باور داشت که مردم عادی و کارگران هستند که سقوط کمونیسم را دامن می‌زنند، و نه دیپلمات‌ها.»

همسر کرکلند، «ایرنا نیومان»، متولد خانواده‌ای یهودی در پراگ بود و نجات‌یافته از اردوگاه مرگ آشویتس. این واقعیت نیز احتمالا باعث شده بود او تعلق قلبی خاصی به اروپای شرقی داشته باشد. 

در پی توافق گدانسک و تشکیل «سولیدارنوسک»، فدراسیون کارگران آمریکا با ابتکار کرکلند، دست به تشکیل «صندوق کمک به کارگران لهستان» زد، که در ابتدا ۲۵ هزار دلار در آن قرار داده شد. این مبلغ اما به‌زودی چندین برابر شد و تا نوامبر سال ۱۹۸۱، به نزدیک ۲۵۰ هزار دلار رسید. این کار با استفاده از منابع مختلف انجام شده بود، کمک‌های خصوصی، فروش تی‌شرت، کمک مالی اتحادیه‌های مختلف و جمع‌آوری کمک از کارگران در کارخانه‌های مختلف. 

والسا و رهبری «سولیدارنوسک» در این دوران (که این سازمان هنوز فعالیت علنی داشت) با احتیاط بسیار نسبت به این کمک واکنش نشان دادند. وقتی «چارلز کاسمن»، نماینده کنفدراسیونی جهانی از اتحادیه‌های کارگری، در سپتامبر ۱۹۸۰ سفری به لهستان داشت تا با او دیدار کند،‌ والسا تاکید کرد که کمک‌های بزرگ و نقدی بیشتر مضر هستند و بهانه سرکوب دست حکومت می‌دهند. او در عوض خواهان این شد که این پول نقد، خرج خرید وسایلی شود که اتحادیه به آن‌ها نیاز داشت: ماشین زیراکس، کاغذ و لوازم لازم برای چاپ اعلامیه. چند ماه بعد، در بهار ۱۹۸۱، گروهی از نمایندگان جنبش کارگری آمریکا (در لوای هیاتی از «صندوق آموزشی رندولف» که بخشی از فدراسیون کارگران آمریکا بود)، فرصت سفر به لهستان و دیدار با والسا را پیدا کردند و آن‌ها نیز پیغام مشابهی شنیدند (بایارد راستین، سوسیالیست شهیر سیاه‌پوست و از چهره‌های نزدیک به مارتین لوترکینگ که به‌شدت مخالف شوروی و کشورهای کمونیستی بود جزو این هیات بود). 

ابتکار کرکلند و سایر رهبران کارگری آمریکایی این بود که کمک به جنبش در لهستان از سطوح مختلف در جامعه آمریکا انجام شود. کرکلند و نزدیکانش از یک‌سو با دولت آمریکا تماس داشتند و از سوی دیگر، در سطح اجتماعی در خود آمریکا سازماندهی می‌کردند. در دسامبر ۱۹۸۱،‌ هم‌زمان با اعلام حکومت نظامی، «کمیته پشتیبانی از سولیدارنوسک» در نیویورک بنیان نهاده شد. این سازمان که در چند سال پیش‌رو نقش بسیار مهمی در حمایت از «سولیدارنوسک» بازی می‌کرد، شامل چهره‌های مختلف بود: از چهره‌های اپوزیسیون لهستان که از دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰ فعال بودند، تا چهره‌هایی که در همان چند سال اخیر از کشور خارج شده بودند، از‌جمله یکی از اعضای کمیسیون رهبری سولیدارنوسک. این سازمان در ضمن از حمایت چهره‌های شهیر لهستانی برخوردار بود: از جمله «چسوآ میوش»، نویسنده شهیر که تازه در سال ۱۹۸۰ جایزه نوبل ادبیات گرفته بود و «لشک کولاکوفسکی»، فیلسوف بزرگ لهستانی که در ایران به‌خاطر کتاب «جریان‌های اصلی مارکسیسم» که «عباس میلانی» از او ترجمه کرده، معروف است. این سازمان با این حساب، هم حمایت جامعه قابل توجه لهستانی‌های آمریکا را داشت و هم حمایت اتحادیه‌های کارگری را. نزدیکان کرکلند در هیات مدیره آن حضور داشتند و فدراسیون کارگران آمریکا بود که هزینه‌هایی مثل تلکس و سفرهای نمایندگان کمیته به کشورهایی همچون بلژیک و سوئیس برای دیدار محرمانه با چهره‌های «سولیدارنوسک» را فراهم می‌کرد.

از سوی دیگر، کرکلند در ۱۸ دسامبر ۱۹۸۱، بعد از اعلام حکومت نظامی با ورشو، با شخص «رونالد ریگان»، رییس‌جمهور آمریکا نیز دیدار کرد و خواهان افزایش تحریم‌ها علیه لهستان و شوروی و کمک به «سولیدارنوسک» شد. دولت پیشین، «جیمی کارتر»، مواضعی محتاطانه داشت و جالب اینجا است که مشاور امنیت ملی دولت که خود لهستانی‌تبار بود (زبگنیف برژنسکی) به‌نظر میل چندانی به کمک به «سولیدارنوسک» نداشت. کارتر البته به‌طور محرمانه «لئونید برژنف»، رهبر شوروی را تهدید کرده بود که در صورت حمله به لهستان، آمریکا تسلیحاتی پیشرفته در اختیار چین کمونیست قرار می‌دهد که در آن هنگام، عدوی جدی شوروی بود. ریگان اما آمده بود تا بسیار فراتر برود و ضدیت با حکومت‌های کمونیستی را شدت بخشد. طرفه آنجا که در‌حالی‌که در خاک آمریکا بارها با اتحادیه‌های کارگری درگیر بود، قصد کمک به آن‌ها در لهستان را داشت. ریگان در همان دیدار روز ۱۸ دسامبر به شوخی به کرکلند گفت: «بالاخره چیزی پیدا شد که سر آن توافق نظر داشته باشیم.»

این حرف فقط شوخی نماند. در طول دهه ۸۰، دولت ریگان به‌واقع همکاری نزدیکی با نهادهای مختلف جنبش کارگری آمریکا داشت تا بیشترین و متمرکزترین کمک به دست «سولیدارنوسک» برسد، که هوشمندانه از آن در راستای سرنگونی حکومت استفاده کرد. 

مهم‌ترین این کمک‌ها را شاید باید کمکی دانست که سازمان سیا جوری به دست «سولیدارنوسک» رساند که حتی خود این اتحادیه کارگری هم متوجه نشود که پول از سوی سازمان سیا می‌آید. ریگان و «ویلیام کلارک» (مشاور امنیت ملی دولت ریگان پیش از مک‌فارلین)‌، به «ویلیام کیسی» و رهبری سازمان سیا گفته بودند که هرکاری می‌خواهد برای کمک به مبارزین لهستانی انجام دهد، و در این زمینه به او اختیار تام داده بودند. سازمان سیا تصمیم گرفت دفتر خود در فرانکفورت را فعال کند و این‌گونه بود که چهار نوع کمک به سوی «سولیدارنوسک» واریز شد: پول نقد، تجهیزات ارتباطی پیشرفته، تعلیمات برای استفاده از این تجهیزات و کمک اطلاعاتی‌. والسا در مرحله اول جنبش که هنوز قانونی بود،‌ کمک نقدی را نپذیرفته بود، اما با زیرزمینی شدن، همه چیز شد. اولین کمک عملیاتی مهم در بهار ۱۹۸۲، چند ماه پس از حکومت نظامی بود که سیا در همکاری با نیروهای اطلاعاتی اسراییل، پانزده فرستنده رادیو را از سوئد به شمال لهستان رساند. سپس نوبت برقرار کردن مجرای کمک مالی بود، تا سازمان سیا حدود دو میلیون دلار در سال به «سولیدارنوسک» کمک کند که در مجموع پنج سال، به ۱۰ میلیون دلار رسید و البته این به‌جز حدود ۳۰۰ هزار دلاری بود که فدراسیون کارگران آمریکا با جمع‌آوری‌های خود به دست هم‌طبقه‌ای‌های لهستانی‌اش رساند. (این مبالغ تخمین‌هایی هستند که در منابع مختلف ازجمله خاطرات نیروهای سازمان سیا و خاطرات جنبش‌های کارگری آمریکا و لهستان تکرار شده‌ا‌ند). کمک اطلاعاتی سازمان سیا هم مهم بود؛ در نتیجه همین کمک بود که «سولیدارنوسک» مثلا از محتوای مذاکرات محرمانه ورشو و مسکو با خبر بود. بعدها معلوم شد که سرهنگ «کوکلینسکی»، معاون وزیر دفاع لهستان و از ارشدترین چهره‌‌های نظامی این کشور، برای آمریکا جاسوسی می‌کرده است.

کمک آمریکایی‌ها اما با ظرافت خاصی انجام می‌شد. «جان دیویس جونیور»، سفیر آمریکا در ورشو، در سطح اجتماعی و در خانه خودش با رهبران «سولیدارنوسک» خوش‌وبش می‌کرد، اما هرگز با آن‌ها جلسه‌های رسمی نمی‌گذاشت و یا به سفارت دعوتشان نمی‌کرد. دیویس جونیور می‌گوید: «همیشه نگران این بودم که به رهبری سولیدارنوسک، انگ مامور خارجی بودن بزنند. خطر کار همین بود… نمی‌خواستم دولت لهستان بتواند بگوید یا ثابت کند که مثلا فلان‌ کس دارد با مامور سازمان سیا حرف می‌زند و در نتیجه، این‌ها لهستانی واقعی نیستند و مامور آمریکا هستند.» 

در نتیجه همین ملاحظه بود که مامورین سیا همیشه از طریق چندین واسطه عمل می‌کردند و هرگز تماس مستقیمی با عوامل «سولیدارنوسک» نداشتند. امروز که تمامی مدارک آزاد شده‌اند می‌بینیم که والسا هرگز نمی‌دانست پولی که به‌عنوان کمک‌های اتحادیه‌‌های کارگری و جامعه لهستانی به دستش رسانده می‌شود، گاه مستقیما از سازمان سیا می‌آید.

از دیگر مجاری مهم، کمک کلیسای کاتولیک بود که رهبر آن، «پاپ ژان پل دوم» خود لهستانی بود، و علاقه قلبی خاصی به کشور محل تولدش داشت. او در ژوئن ۱۹۸۲ در دیداری تاریخی با ریگان و سایر چهره‌های دولت آمریکا (که دلیل پوششی آن بررسی حمله اسراییل به لبنان بود) توافق کرد که واشنگتن و واتیکان باید برای آزادی یکی از کاتولیک‌ترین کشورهای جهان، همکاری کنند. البته ریگان پیش‌از آن نیز بلافاصله پس از حکومت نظامی با پاپ تماس گرفته بود و چندین بار با او صحبت کرده بود. نتیجه آنکه بسیاری از مهم‌ترین کمک‌رسانی‌ها به «سولیدارنوسک»، از مجاری کشیش‌ها و کلیساها انجام می‌شد‌؛ موضوعی که «کارل برنشتاین»، خبرنگار شهیر آمریکایی، در سال ۱۹۹۲ در گزارش مفصلی به نام «ائتلاف مقدس» که برای مجله تایم نوشت، از آن پرده برداشت. کلیسا نه‌تنها به کارگران و مردم کمک‌های علنی همچون ارسال غذا، پول، دارو و ویزیت پزشکی در کلیساهای مختلف انجام می‌داد، که مخفیانه از فعالیت‌های سیاسی نیز پشتیبانی می‌کرد. مثلا با توزیع ماشین چاپ یا در اختیار قرار دادن مکان کلیسا برای برگزاری جلسات محرمانه.

کمک دولت آمریکا از دو مجرای مهم دیگر نیز انجام می‌شد. یکی رادیو اروپای آزاد بود که آن‌ روزها مقرش در مونیخ واقع در آلمان غربی قرار داشت. «زدیژلاو نایدر»، چهره ادبی، در مارس ۱۹۸۲، به ریاست بخش لهستانی این رادیو رسید و تمام هم‌و‌غم خود را صرف مبارزه با حکومت کمونیستی کرد. این رادیو عملا در اختیار اپوزیسیون قرار گرفت و این البته همگام با سیاست دولت ریگان برای استفاده اینچنینی از نهادهایی همچون رادیو آزادی، رادیو اروپای آزاد و صدای آمریکا بود. نایدر، تماس مداوم و نزدیک با رهبران «سولیدارنوسک» داشت و اعلامیه‌های آن‌ها در مورد اعتصابات و اعتراضات مختلف را پخش می‌کرد و این رادیو مهم را در اختیار آن‌ها گذاشته بود. در نتیجه، این اتحادیه کارگری که پس‌از غیرقانونی شدن به زحمت می‌توانست اعلامیه‌هایش را به دست بیش از ۸۰ هزار نفر برساند، حالا با استفاده از رادیو، مخاطبینی میلیونی داشت. نایدر حتی به این هم بسنده نمی‌کرد. او از نیروهای مختلف «سولیدارنوسک» به‌عنوان نویسندگان آزاد کار استفاده می‌کرد و این‌گونه پول در اختیارشان می‌گذاشت و در ضمن، دستگاه‌هایی همچون میکروفن، کاست، ضبط صوت، باتری، میکسر، کامپیوتر، دیسک، هارد درایو و چاپگر (پرینتر) را با هزینه رادیو آزاد تهیه می‌کرد و در اختیار «سولیدارنوسک» می‌گذاشت. بیهوده نبود که حکومت لهستان درست یک سال پس‌از به کار آمدن نایدر، او را غیابی محاکمه کرد و به او حکم اعدام داد. در مقابل، لخ والسا بعدها از بخش لهستانی رادیو آزاد اروپا به‌عنوان «وزارت فرهنگ ما» یاد کرد و به نقش مهم آن در سرنگونی حکومت کمونیستی اذعان داشت.  

دیگر تحول مهم نیز در همان سال‌های سرنوشت‌ساز دولت اول ریگان صورت گرفت. رییس‌جمهور آمریکا در سال ۱۹۸۲ برای شرکت در نشست «گروه هفت»، به ورسایِ فرانسه رفت و طی سفر اروپایی خود در پارلمان بریتانیا نیز سخنرانی کرد و از ترویج دموکراسی در جهان سخن گفت و مشخصا در مورد لهستان صحبت کرد و از سرکوب کارگران در آنجا انتقاد کرد. نتیجه، این فاز جدید دموکراسی‌طلبیِ در واشنگتن، تشکیل نهادی به نام «بنیاد ملی دموکراسی» (ان ئی دی) بود که در اواخر سال ۱۹۸۳ رسما بر پا شد و بودجه‌ای چند ده میلیون دلاری از کنگره آمریکا در اختیار گرفت. کرکلند از مغزهای متفکر تشکیل این نهاد بود و به موازات آن، چهار نهاد تاسیس شدند که قرار شد بودجه عظیم در اختیار بنیاد را از طریق تماس‌های خود پخش کنند. دو مورد از این نهادها متعلق به دو حزب اصلی آمریکا، دموکرات و جمهوری‌خواه بودند و دو مورد دیگر، به اتاق بازرگانی آمریکا و فدراسیون کارگران این کشور. با این حساب، دولت به چپ، راست و طبقات سرمایه‌دار و کارگر خود امکان می‌داد تا هریک به شیوه خود برای گسترش دموکراسی در جهان بکوشند. تخمین زده می‌شود که این بنیاد مجموعا حدود ده میلیون دلار در موضوع لهستان خرج کرد. بخشی از این پول به همان «کمیته پشتیبانی از سولیدارنوسک» در نیویورک داده شد که از تماس‌های خود استفاده کرد تا ماشین چاپ بخرد و به لهستان بفرستد. 

درس بزرگ لهستانی 

با نگاهی به تجربه لهستان، می‌بینیم که کمک خارجی جمع کردن برای اتحادیه‌های کارگری در کشورهای دیگر و ازجمله کمک به صندوق‌های اعتصاب آن‌ها ممکن است و سابقه تاریخی نیز دارد. اما یک درس مهم را باید از این تجربه گرفت:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *